پارت

#پارت_13

+ تو پسر خیلی نازی هستیو منم عاشق همیچین پسراییم ، باید مال من بشی فهمیدی پسر خوب

با هر کلمش چشام درشت میشد ، از فکر این چیزی کع توی ذهنم بود نفسم بند اومد ..

- ش...شما... گ.ی هستید

+ معلومه باهوشیا و منم جونم در میره واس همچین پسرایی ، حالا باید مال من بشی فهمیدی کوچولوی من ( اینو کع گفت دستشو کشید روی رون پام )

تموم تنم میلرزید ، ارتین هی دساشو روی رون پام میکشید و یه دفعه فاطلمونک از بین بردو لب.اشو گذاشت روی لب.ام بدنم داغ شد از فکر اینکه بخواد باهام کاری کنه و بفهمه کع دخترم بعدم میلرزید توی همین حال بودیم کع یهو در با شتاب باز شد ...


ارتام با اعصبانیت توی چارپون در وایساده بود ، رو به ارتین غرید

+ اینجا چه غلطی میکنی هان ؟

× به تو ربطی ندارع

+ این پسر محافظ منه و من تصمیم میگیرم کی باهاش حرف بزنه کی باهاش حرف نزنه حالازود برو بیرون باهاش کار دارم

× ارتام با من لج نکن ، این پسرو بده بهم

+ مگه توی خواب حالام برو

× عوضی
اینو گفتم یه تعنه به ارتام زدو از اتاق خارج شد ، ارتام دستمو کشیدو بهمو برد توی اتاقش و پرتم کرد روی تخت ...
روی تخت نشسته بودم کع با اعصبانیت غرید ..

+ توی لعنتی چرا کنار اون ارتین بودی هان

- ( حس دخترونم فعال شده بود نتونستم جذبه توی صدام جم کنم با بغض گفتم ) من نمیخواستم ، اون ، اون خودش اون کارو کرد بهم گفت بهش مدیونم و مجبورم کرد

+ کع مجبورت کرد ، خب فرار میکردی میومدی پایین صدامون میکردی

- ( حرصم گرف ) بابا اخه چجوری میمودم اقا ارتین از نوه های علیسان خانه و از ارشداس من به کی چی میگفتم

+ مگه من نوه و ارشد علیسان نیستم هاننن

- اخه اگ میگفتم کسی باور نمیکرد کع

+ تو دختری ارع ؟¿
دیدگاه ها (۰)

#پارت_14یهو گفتو من رفتم توی شک ، کامل لال شده بودم ، باید چ...

#پارت_15خودم از حماقت خودم خندم گرفته بود ، من داشتم توی اون...

#پارت_12از یه ور از نجات سوگل خوشحال بودم از یه ور به خاطر ا...

#پارت_11+ خب همتون کع میدونید باید چی کار کنید اصلا خوش ندار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط