p

p..87


شوکای با بقیه رسیدن

یوشوشین به وانگ زل زده بود که لینگ هه اونو به گوشه ای کشید و همه چیزو توضیح داد براش


شوکای همه رو جمع کن هرکی که کنترل نشده باید یه چیزی بگم

لوسی همه رو جمع کرد که شوکای شروع کرد

شوکای..برای این بحران باید هممون متعد بشیم فقط یک راه وجود داره که جلوی ییبو بگیریم

مردم ‌‌..چه راهی

شوکای.. باید همگی هر چقدر نروی معنوی دارید به کار ببرید تا بتونیم باهم دیگه جلوی جادوی ییبو بگیریم وگر ن هممون کشته میشیم

مردم مجبور به اطاعت بودن

شوکای ..خب دیگه شروع کنید

همه مردم نیروهای معنوی به کار بردن و از جمله شوکای و وانگ لینگ هه چن ژیوان خلاصه همه به غیر از شن

شوکای اجازه نداد اون این کارو بکنه چونکه ازش هیچ کاری بعید نبود برای همین فقط داشت تماشا می‌کرد

کریستال جادو کمی درخشید که باعث امیدی بیشتری در مردم شد و همه تمام توانشونو برای این کار گذاشتند

لئوو زود باشید تمام چیز به کار شما بستگی داره

نور زیادی دور بره خودشون جمع شده بود و کریستال داشت کم کم واکنش نشون میداد

نئوهو که وایستاده بود با مالچانیو متوجه جادوی کریستال شدن

نئوهو ..امکان نداره

مالچانیو ..اونا دارند دوباره کریستال جادو به کار میندازند

نئوهو ..باید جلوشون بگیرم

مالچانیو ..متاسفم اما نمیتونم اجازه این کارو بهت بدم الان تنها چیز مهم ییبو هست پس اگه بخوایی کاری کنیم که به نفع ییبو تموم بشه من نمیتونم بهت اجازه بدم

نئوهو ..کم تر سخن رانی کن کی از تو اجازه خواست

مالچانیو ..بعد نابودی ییبو کریستال جادو تا چند روز کار نمیکنه چونکه تازه به کار انداختنش پس نباید نگران باشی

نئوهو.. تو از ‌کجا میدونی ..

مالچانیو.. از اونجایی که بی خیال دارم تماشا میکنم پس بهتره توهم همین کارو کنی

نئوهو ..باشه امااول باید به تو یک درس درست حسابی بدم

مالچانیو.. پس شروع کن

نئوهو مالچانیو دقیقا جلوی ییبو در حال جنگیدن بودن کریستال هم تقریبا داشت برای استفاده کردن آماده میشد

همون موقع دینگ یوشی از راه رسید از اسبش پیاده شد متوجه قدرت کریستال شد میدونست الانه که به سمت ییبو شلیک بشه اگه اون به ییبو بخوره حتما کشته میشه پس باید جلوی این اتفاق بگیره

دینگ یوشی میدونست برای توقف کریستال دیگه دیره برای همین با تمام سرعتش به سمت ییبو دوید دقیقا سحنه حساسی بود

ییبو که غرق در افکارش بود کم مونده بود نابود بشه که در همون لحضه همه‌نگاه ها رو به ییبو بود و دینگ یوشی که به سرعت داشت میومد به سمت ییبو

ییبو سرشو برگردوند که دید جادوی کریستال به سمت ییبو شلیک شد .......


دقیقا همون جا یکی خودشو انداخت جلوش ییبو از تو جادوی اومد بیرون همه مردم شیاطین وقدیسه ها به حالت عادیشون برگشتند ییبو تو شوک بود چرا دینگ یوشی دقیقا کنار ییبو وایستاده بود شلیک کریستال جادو نه به ییبو خورده بود نه دینگ یوشی جادویه کریستال ب چوجینگی خورده بود


ژان ..انگار داره اتفاقای زیادی اون بیرون میفته باید زود تر از اینجا بریم بیرون نباید بیشتر صبر کنیم معلوم نیست اون بیرون چه خبره

دلربا..نمیتونیم فقط باید صبر کنیم

ژان خیلی شرمندم اما تنها کاری که من نمیتونم کنم صبر پس وارد عمل میشم

دلربا..میخوایی چیکار کنی ..

ژان ..فقط هم کاری کن

ییبو نشست وبه چوجینگی نگاه کرد گفت چرا این کارو کردی من که تا حالا بهت اصلا محبت نکردم چطور به خودت اجازه این کارو دادی

چوجینگی که دیگه نفسی براش نمونده بود با تمام توانایی که براش مونده بود گفت

من واقعا ..دوست.. داشتم و.. متاسفم که..

ییبو..متاسفم که نتونستم درست بشناسمت

دینگ یوشی.. باید زود تر بریم زود باش اینا همشون میخوان ترو بکشند

ییبو از جاش تکون نخورد

شن ..باید بکشیمش دوباره شلیک کن

شوکای.. نمیشه کریستال از کار افتاده ییبو دستگیر کنید تا در مرودش تصمیم بگیریم

سربازا رفتن دنبال ییبو و دستگیرش کردن

دینگ یوشی.. دارید چیکار میکنید

ییبو بهش گفت عقب وایستا

دینگ یوشی دیگه کاری نکرد و ییبو به خاسته خودش با اون سربازا راه افتاد

اونو به زندان بردن از اونجایی که همه تو شک این اتفاق ها بودند دیگه جنگ ادامه پیدا نکرد

نئوهو و مالچانیو بقیه تصمیم گرفتن در مورد ییبو باید سه فرقه تصمیم گیری کنه چونکه همه تو این اتفاق ضرر زیادی کردن و به مردم سه فرقه آسیب رسیده شده

بعد تصمیم گیری در مرود ییبو هرکی خواست میجنگه هرکی هم خواست نمیجنگه تصمیم گیری هم یک جایی بود که تو پنچ قلمرو نبود و از زمین های هیچ فرقه ای نبود