به وسعت انتظار

به وسعتِ انتظار
به تلخی ی اندوه
روزها به سکوتِ چشمهایت
فکر کردم
و
ندانستم
چرا در شوقِ خاطره ها
نمانده بودی.

من بی آغوش
بی هراس
در زوالِ دوست داشتن
آنچه که در تو دیدم
سکوت بود و بس
و
از تو دور شدم
با آنکه
فقط
تو
در خاطرم
مانده بودی
تنها شوقِ جوانیَم.
دیدگاه ها (۱)

دستت را به من بدهتا از مرزهای زمینی امفراروی کنمو چون شهابی ...

ﺗﻮ ﻫﻤﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻟﺐ ﻫﺎﯼ ﺗﻮ ، ﻣﻌﺘـﺎﺩِ ﻟﺒـﻢﻟﺐ ﮔﺸـﺎ ﺗﺎ ﺑِـﺮِﺳﯽ ﺑﺎ...

با دستهایم چه کنمبا اندیشه هایم چه کنمکاش نمانده بودم....رفت...

مرا به خودم باز گردانمن از خود گریخته امدلم برای توتنگ استو ...

قهوه تلخ پارت ۴۶درحال قدم زدن بودم که صدایی توجه ام رو جلب ک...

#طلوعِ‌چشمهایت...به خیالم می‌روی و از یاد خواهم برد نگاه ملی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط