☆ چند پارتی ☆ وقتی داری اسب سواری میکنی و با دیدنش عاشقش

☆ چند پارتی ☆ وقتی داری اسب سواری میکنی و با دیدنش عاشقش میشی ♡

# پارت ۲

داشتم دنبالش میگشتم که ....

که یه دفعه با یه پسر خوشتیپ با ظاهری کیوت ولی جذاب روبه رو شدم ...

کوک : اهم ( سرفه کوتاه ) میتونم کمکتون کنم ؟

عسل : او ... سلام ... راستش دنبال یه اسب سفیدی به اسم پرواز میگشتم هنوز اینجاست ؟

کوک : پرواز ؟ ... آها همون اسب بلده رو میگی ؟

عسل : اوهوم میتونم ببینمش ؟

کوک : بله ... حتما چرا که نه دنبالم بیا

ویو عسل : نمیدونستم این پسره کیه و اسمش چیه ؟ ولی لعنتی خیلی خوب بود اون پسر منو پیش پرواز برد همین که دیدمش رفتم سمتش و بغلش کردم و بوسیدمش که رو به اون پسره گفتم ...

عسل : میتونم بیارمش بیرون ؟

کوک : بله ولی این اسب واقعا بلنده باید مراقب باشین

عسل : خیلی ممنون آقای ؟

کوک : جئون جونگ کوک ... میتونین کوک صدام کنین مربی اسب سواری ام و شما ؟

عسل : بله ... اسمم عسله کیم عسل

کوک : خوشبختم ... ( دست میده )

عسل : همچنین ... آها بگذریم زین پرواز کجاست ؟

کوک : ببرش سالن برم بیارمش

عسل : اوکی ( لبخند )

ویو کوک : دختر خوشگل و کیوتی بود ... نمیدونم انگار یه جورایی ازش خوشم اومده زین پرواز رو برداشتم و رفتم پیشش که ....