جهنم من با او🍷فصل 1
جهنم من با او🍷فصل 1
ویو ا.ت : دستش رو گرفتم و با لبخند رفتیم سمت پارک بانی وقتی در زدیم و وارد شدیم یه زنی داش گریه میکرد و میگف پسرم و پیدا کنین که هامین با دو رفت سمتش و گفت ....
هامین : مامانییییییی .... مامان اینجام پیدات کردم
م هامین : پسرم ... وای چقدر نگرانت شدم خوشگل مامان ( محکم با اشک شوق هامین و بغل میکنه ) کی پیدات کرد
هامین : اونی ا.ت پیدام کلد ( با دست ا.ت رو نشون میده )
ا.ت : سلام ... خوشحالم پیداش کردین ( بغض )
م هامین : ازت ممنونم ( بلند میشه و ا.ت رو بغل میکنه )
ا.ت : کاری نکردم ... فقط ... فقط خوشحالم هامین مثل من بی مادر نموند ( با پشت دستش اشکاش رو پاک کرد )
م هامین : بی مادر ؟ مامان نداری ؟
ا.ت : وقتی بچه بودم از دستش دادم ( با لبخند غمگین سرش رو میندازه پایین )
م هامین : عزیزم ( محکم ا.ت رو تو بغل میگیره )
ویو ا.ت : وقتی بغلم کرد تونستم محبتش رو حس کنم یعنی مادر داشتن بغل مادر همچین حسی داره ؟ با یه بغضی که این همه سال تو قلوم نگه داشته بودم محکم مادر هامین رو بغل کردم و تو بغلش گذاشتم اشکام جاری شه .....
ویو کوک : ماشین رو دادم دست راننده وقتی رفتم سمت پارک دیدم ا.ت نیس که چشمم بهش افتاد دیدم دست یه پسر بچه رو گرفته رفته سمت پارک بانی با کلی نگرانی رفتم دمبالش و از در پارک بانی به حرفاشون گوش کروم یعنی اینقدر درد کشیده ؟ وقتی اومد بیرون چشماش قرمز بود محکم گرفتمش تو بغلم و گفتم ....
کوک : متاسفم ... نگران شدم دختر
ا.ت : بب ... ببخشید ( اشکاش باز میریزه )
کوک : هوسسسس آروم پرنسس ببخشید دردت رو نفهمیدم ببخشید فرشته زمینی من ( محکم تر ا.ت رو تو بغلش جا میده )
ا.ت : کوک تا ابد پیشم باش مثل مامانم تنهام نزارررررر ( گریه )
کوک : هیچوقت
ویو کوک : با حرفش انگار دنیاش نابود شده سنگینی حرفش جوری بود که منم نابود کرد حقش این نیست نباید باشه ... ( تو ذهنش ) ا.ت بهت قول میدم نزارم درد بکشی
ذهن ا.ت : کوک خوشبختیم تویی نزار درد بکشم
ویو نویسنده : عشق این دوتا به هم جوری بود که تصوی درش نبود ولی دوتاشونم غافل از این بودن که عشق زیاد اونا تاوان بزرگ تری داره .....
پوزش بابت تاخیر
شرت پارت بعد ۲۰ لایک ۵ دنبال کننده ۷ کامنت
ویو ا.ت : دستش رو گرفتم و با لبخند رفتیم سمت پارک بانی وقتی در زدیم و وارد شدیم یه زنی داش گریه میکرد و میگف پسرم و پیدا کنین که هامین با دو رفت سمتش و گفت ....
هامین : مامانییییییی .... مامان اینجام پیدات کردم
م هامین : پسرم ... وای چقدر نگرانت شدم خوشگل مامان ( محکم با اشک شوق هامین و بغل میکنه ) کی پیدات کرد
هامین : اونی ا.ت پیدام کلد ( با دست ا.ت رو نشون میده )
ا.ت : سلام ... خوشحالم پیداش کردین ( بغض )
م هامین : ازت ممنونم ( بلند میشه و ا.ت رو بغل میکنه )
ا.ت : کاری نکردم ... فقط ... فقط خوشحالم هامین مثل من بی مادر نموند ( با پشت دستش اشکاش رو پاک کرد )
م هامین : بی مادر ؟ مامان نداری ؟
ا.ت : وقتی بچه بودم از دستش دادم ( با لبخند غمگین سرش رو میندازه پایین )
م هامین : عزیزم ( محکم ا.ت رو تو بغل میگیره )
ویو ا.ت : وقتی بغلم کرد تونستم محبتش رو حس کنم یعنی مادر داشتن بغل مادر همچین حسی داره ؟ با یه بغضی که این همه سال تو قلوم نگه داشته بودم محکم مادر هامین رو بغل کردم و تو بغلش گذاشتم اشکام جاری شه .....
ویو کوک : ماشین رو دادم دست راننده وقتی رفتم سمت پارک دیدم ا.ت نیس که چشمم بهش افتاد دیدم دست یه پسر بچه رو گرفته رفته سمت پارک بانی با کلی نگرانی رفتم دمبالش و از در پارک بانی به حرفاشون گوش کروم یعنی اینقدر درد کشیده ؟ وقتی اومد بیرون چشماش قرمز بود محکم گرفتمش تو بغلم و گفتم ....
کوک : متاسفم ... نگران شدم دختر
ا.ت : بب ... ببخشید ( اشکاش باز میریزه )
کوک : هوسسسس آروم پرنسس ببخشید دردت رو نفهمیدم ببخشید فرشته زمینی من ( محکم تر ا.ت رو تو بغلش جا میده )
ا.ت : کوک تا ابد پیشم باش مثل مامانم تنهام نزارررررر ( گریه )
کوک : هیچوقت
ویو کوک : با حرفش انگار دنیاش نابود شده سنگینی حرفش جوری بود که منم نابود کرد حقش این نیست نباید باشه ... ( تو ذهنش ) ا.ت بهت قول میدم نزارم درد بکشی
ذهن ا.ت : کوک خوشبختیم تویی نزار درد بکشم
ویو نویسنده : عشق این دوتا به هم جوری بود که تصوی درش نبود ولی دوتاشونم غافل از این بودن که عشق زیاد اونا تاوان بزرگ تری داره .....
پوزش بابت تاخیر
شرت پارت بعد ۲۰ لایک ۵ دنبال کننده ۷ کامنت
۸.۰k
۰۴ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.