توی زندگی بعدیم میبینمت
توی زندگی بعدیم میبینمت
پارت ۱۸
تهیونگ و جونگکوک جوری تو چشم های هم نگاه میکردند که انگار این اخرین لحضه ی قشنگیه ...
ویو تهیونگ : جونگکوک چی میشد اگه همینجوری تو چشات نگاه کنم ... اگه این رویاست دیگه نمیخوام بیدار شم نمیخوام بدون تو ادامه بدم .. چی میشه زمان متوقف شه ... من اون روز به خاطر تو موردم و تو ازم متنفر شدی ... من دیگه تنهات نمیزارم .. نمیتونم بدون تو این زندگیه کوفتی که ادما توش هستن رو تحمل کنم.... من دوست دارم عاشقتم ♡
ویو کوک : این واقعیه یا خیال پردازیه .. چشاش دارم چشاشو از نزدیک میبینم ... این کیه ادم نیس ؟؟ دیگه نمیتونم عاشقش نباشم
تا حالا انقد چشمانش قشنگ نبود وقتی به او نگاه میکرد چشمانش برق میزد
.
.
تهیونگ جونگکوک رو تو بغلش میگیره و فرار میکنه ... ایا اون دوباره حاضره پاشو به مرگ بزاره و براش بمیره؟؟ اون جونشو قراره فدا کنه ؟؟
سرنوشت پسری که عاشق کسی میشه و براش هرکاری میکنه حتی مرگ ... حالا اون باید از دست این ادم های کثیف فرار کنه و بدتر از اون یک زنیکه ی شیادی به اسم 《لیا》
تهیونگ : جونگکوک حالت خوبهه ... و همینجور میدوئه
جونگکوک : ارع ارههه من خوبم .. چجوری منو تونستی بگیری و به این سرعت بدوئی تو کی هستی؟؟
تهیونگ : تو نباید بدونی نمیتونم بگم من هیچی نیستم
ویوکوک : داره دروغ میگه یه چیزی هست که وقتی من بهش نزدیک میشم حالش بد میشه یا هر اتفاقی رو پیش بینی میکنه مثل امروز الان هم به زور داره میدوئه
ویو تهیونگ : حالم بده نباید نزدیکم بشه ولی الان شده ... مهم نیس من میخوام پیشش باشم من میتونم تحمل کنم ... احتمالا الان دارن دنبالمون میکنه ولی با این سرعتم کسی نمیاد ... باید کلا از این کشور بریم
اییی بچه ها ببخشید بابت تاخیر حالم اصلا خوب نیس هر روز یه اتفاق بدیو دارم امروز دیروز هم رفته بودم خاکسپاری و ختم
پارت ۱۸
تهیونگ و جونگکوک جوری تو چشم های هم نگاه میکردند که انگار این اخرین لحضه ی قشنگیه ...
ویو تهیونگ : جونگکوک چی میشد اگه همینجوری تو چشات نگاه کنم ... اگه این رویاست دیگه نمیخوام بیدار شم نمیخوام بدون تو ادامه بدم .. چی میشه زمان متوقف شه ... من اون روز به خاطر تو موردم و تو ازم متنفر شدی ... من دیگه تنهات نمیزارم .. نمیتونم بدون تو این زندگیه کوفتی که ادما توش هستن رو تحمل کنم.... من دوست دارم عاشقتم ♡
ویو کوک : این واقعیه یا خیال پردازیه .. چشاش دارم چشاشو از نزدیک میبینم ... این کیه ادم نیس ؟؟ دیگه نمیتونم عاشقش نباشم
تا حالا انقد چشمانش قشنگ نبود وقتی به او نگاه میکرد چشمانش برق میزد
.
.
تهیونگ جونگکوک رو تو بغلش میگیره و فرار میکنه ... ایا اون دوباره حاضره پاشو به مرگ بزاره و براش بمیره؟؟ اون جونشو قراره فدا کنه ؟؟
سرنوشت پسری که عاشق کسی میشه و براش هرکاری میکنه حتی مرگ ... حالا اون باید از دست این ادم های کثیف فرار کنه و بدتر از اون یک زنیکه ی شیادی به اسم 《لیا》
تهیونگ : جونگکوک حالت خوبهه ... و همینجور میدوئه
جونگکوک : ارع ارههه من خوبم .. چجوری منو تونستی بگیری و به این سرعت بدوئی تو کی هستی؟؟
تهیونگ : تو نباید بدونی نمیتونم بگم من هیچی نیستم
ویوکوک : داره دروغ میگه یه چیزی هست که وقتی من بهش نزدیک میشم حالش بد میشه یا هر اتفاقی رو پیش بینی میکنه مثل امروز الان هم به زور داره میدوئه
ویو تهیونگ : حالم بده نباید نزدیکم بشه ولی الان شده ... مهم نیس من میخوام پیشش باشم من میتونم تحمل کنم ... احتمالا الان دارن دنبالمون میکنه ولی با این سرعتم کسی نمیاد ... باید کلا از این کشور بریم
اییی بچه ها ببخشید بابت تاخیر حالم اصلا خوب نیس هر روز یه اتفاق بدیو دارم امروز دیروز هم رفته بودم خاکسپاری و ختم
۶.۸k
۲۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.