توی زندگی بعدیم میبینمت
#توی_زندگی_بعدیم_میبینمت
پارت ۲۰
ویو کوک : اینجا چه حس عجیبی بهم میده .. حس خوبی ندارم .. چجوری اومدم تو این مکان اصلا این مکان تو سئول وجود نداره چرا هیچ ادمی اینجا نیس .. زمانش شبیه زمان چوسانه ... ولییی چیشد اخرین چیزی که یادمه تهیونگ نزدیکم شد و اومدم تو این مکان تهیونگ چه ادمیه .. مطمئنم انسان نیست ! ... ولی اینجا چرا برام اشناست؟
ویو تهیونگ : لیا همین جاهاست اون قدرت تغییر شکل داره میتونه به هر ادمی تبدیل شه حتی کوک !
باید مواظب کوک باشم ... حتی اگه بمیرم نمیزارم غصه بخوره
تهیونگ : جونگکوک بیا بریم ...
کوک: چیی دوباره کجا بریم ... من دیگه باهات نمیام
تهیونگ : میدم اینجا برات عجیبه ولی مجبوری
کوک : همین الان بگو ما کجاییم حس خوبی به اینجا ندارم .. دیگه باهات نمیام تو با من چیکار کردی .. نمیخوام دیگه باهات باشم .. همش به چیزیرو ازم قایم میکنی ... از اینجا میریم اونجا ولی دلیلش رو نمیدونیم
تهیونگ میاد و کوک رو بغل میکنه
تهیونگ : نمیخوام تنهات بزارم میفهمی .. تو چیزی نمیدونی ... نمیخوام از دستت بدم ..
ویو کوک : اشک تو چشم شده .. چی میگه یه جوری حرف میزنه انگار قبلا باهم رابطه داشتیم ... من دوسش دارم ولی به خاطر خودش نمیخوام پیشش باشم چون احساس میکنم وقتی پیششم حالش بده
کوک تهیونگ رو میزنه کنار
کوک : تهیونگ دلیل اینکارتو نمیدونم چرا منو اوردی خونت .. نکنه فک کردی فقیری چیزی هستم ها
تهیونگ : چرا چرت و پرت میگی کوک چیزی زده به سرت؟؟
کوک: تو هیچ وقت هیچ چیو به من نمیگی ... تهیونگ امروز روز اخره که پیشتم دیگه نمیخوام پیشت باشم
تهیونگ : تو نمیدونی .. چون احمقی نمیدونی به خاطرت حتی ممکنه جونمو بدم ..
تهیونگ روشو میکنه اونور و میره
ویو تهیونگ : کوک حق داری باور نکنی چون تو یادت نمیاد ولی وقتی من موردم تو هم خودکشی کردی .. میدونی چقد احساس گناه دارم .. نمیتونم بدون تو زندگی کنم .. اینکه وقتی پیشمی حالم بد میشه تعصیر خودمه ... حالا میفهمم چرا بهم گفتن برم دنبال این ادم و اینکه چرا برام خاصه
ویو کوک : چیی تهیونگ چی گفت .. اون بهم حس داره! یعنی حاضره به خاطر من بمیره .. نمیتونم ازش جدا شم باید برم پیشش
#v_jk
پارت ۲۰
ویو کوک : اینجا چه حس عجیبی بهم میده .. حس خوبی ندارم .. چجوری اومدم تو این مکان اصلا این مکان تو سئول وجود نداره چرا هیچ ادمی اینجا نیس .. زمانش شبیه زمان چوسانه ... ولییی چیشد اخرین چیزی که یادمه تهیونگ نزدیکم شد و اومدم تو این مکان تهیونگ چه ادمیه .. مطمئنم انسان نیست ! ... ولی اینجا چرا برام اشناست؟
ویو تهیونگ : لیا همین جاهاست اون قدرت تغییر شکل داره میتونه به هر ادمی تبدیل شه حتی کوک !
باید مواظب کوک باشم ... حتی اگه بمیرم نمیزارم غصه بخوره
تهیونگ : جونگکوک بیا بریم ...
کوک: چیی دوباره کجا بریم ... من دیگه باهات نمیام
تهیونگ : میدم اینجا برات عجیبه ولی مجبوری
کوک : همین الان بگو ما کجاییم حس خوبی به اینجا ندارم .. دیگه باهات نمیام تو با من چیکار کردی .. نمیخوام دیگه باهات باشم .. همش به چیزیرو ازم قایم میکنی ... از اینجا میریم اونجا ولی دلیلش رو نمیدونیم
تهیونگ میاد و کوک رو بغل میکنه
تهیونگ : نمیخوام تنهات بزارم میفهمی .. تو چیزی نمیدونی ... نمیخوام از دستت بدم ..
ویو کوک : اشک تو چشم شده .. چی میگه یه جوری حرف میزنه انگار قبلا باهم رابطه داشتیم ... من دوسش دارم ولی به خاطر خودش نمیخوام پیشش باشم چون احساس میکنم وقتی پیششم حالش بده
کوک تهیونگ رو میزنه کنار
کوک : تهیونگ دلیل اینکارتو نمیدونم چرا منو اوردی خونت .. نکنه فک کردی فقیری چیزی هستم ها
تهیونگ : چرا چرت و پرت میگی کوک چیزی زده به سرت؟؟
کوک: تو هیچ وقت هیچ چیو به من نمیگی ... تهیونگ امروز روز اخره که پیشتم دیگه نمیخوام پیشت باشم
تهیونگ : تو نمیدونی .. چون احمقی نمیدونی به خاطرت حتی ممکنه جونمو بدم ..
تهیونگ روشو میکنه اونور و میره
ویو تهیونگ : کوک حق داری باور نکنی چون تو یادت نمیاد ولی وقتی من موردم تو هم خودکشی کردی .. میدونی چقد احساس گناه دارم .. نمیتونم بدون تو زندگی کنم .. اینکه وقتی پیشمی حالم بد میشه تعصیر خودمه ... حالا میفهمم چرا بهم گفتن برم دنبال این ادم و اینکه چرا برام خاصه
ویو کوک : چیی تهیونگ چی گفت .. اون بهم حس داره! یعنی حاضره به خاطر من بمیره .. نمیتونم ازش جدا شم باید برم پیشش
#v_jk
۷.۵k
۳۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.