جمهوری اسلامی ایران
#جمهوری_اسلامی_ایران
تابع_قوانین_ویسگون
تقدیر نفرین شده
..............................................
پارت دوم
تهیونگ:یه مراسم ترتیب بدید من با ات عقد میکنم
نکته:همونطور که تو پارت اول گفتم تهیونگ عاشق ات هست و باید انتظار این و داشته باشید
ویو ات
همون لحظه بود
لحظه ای که دنیا رو سرم خراب شد
من همیشه میخواستم با کسی که عاشقشم ازدواج کنم
اما من با هجده سال سن دارم با کسی ازدواج میکنم که دوستش ندارم
این یه اجبار بود
من باید انجامش میدادم
شاید این درست بود شاید سرنوشت من شوم و نفرین شده بود
بعد این که تهیونگ رفت
خدمتکارا کمکم کردن بلند شم
رفتم به اتاق خدمتکارا و وسایلم و کاملا جمع کردم اشک میریختم
پرش زمانی به فردا میکاپم و تموم کردم لباسمو پوشیده بودم و با چهره ای پر از غم جلوی اینه وایساده بودم
خدمتکار:خانم ارباب گفتن برین پایین وقتشه
سکوت کردم و پایین رفتم
باورم نمیشد من دیگه ازادی قبل و نداشتم
باورم نمیشد پدر و مادرم رو از دست دادم
باورم نمیشد کل زندگیم با یه بله تموم میشه
عاقد: ایا قول میدهید در شادی ها غم ها و سختی ها در کنار همسر خود باشید؟
ات:ب...بله(با لکنت و صدای لرزون)
بعد گفتن این بله عقد تموم شد و من به اتاقم رفتم و درو قفل کردم
فقط افتادم روی تخت و به سقف زل زدم
اشک می ریختم
شاید بهتر بود خودمو بکشم...
تابع_قوانین_ویسگون
تقدیر نفرین شده
..............................................
پارت دوم
تهیونگ:یه مراسم ترتیب بدید من با ات عقد میکنم
نکته:همونطور که تو پارت اول گفتم تهیونگ عاشق ات هست و باید انتظار این و داشته باشید
ویو ات
همون لحظه بود
لحظه ای که دنیا رو سرم خراب شد
من همیشه میخواستم با کسی که عاشقشم ازدواج کنم
اما من با هجده سال سن دارم با کسی ازدواج میکنم که دوستش ندارم
این یه اجبار بود
من باید انجامش میدادم
شاید این درست بود شاید سرنوشت من شوم و نفرین شده بود
بعد این که تهیونگ رفت
خدمتکارا کمکم کردن بلند شم
رفتم به اتاق خدمتکارا و وسایلم و کاملا جمع کردم اشک میریختم
پرش زمانی به فردا میکاپم و تموم کردم لباسمو پوشیده بودم و با چهره ای پر از غم جلوی اینه وایساده بودم
خدمتکار:خانم ارباب گفتن برین پایین وقتشه
سکوت کردم و پایین رفتم
باورم نمیشد من دیگه ازادی قبل و نداشتم
باورم نمیشد پدر و مادرم رو از دست دادم
باورم نمیشد کل زندگیم با یه بله تموم میشه
عاقد: ایا قول میدهید در شادی ها غم ها و سختی ها در کنار همسر خود باشید؟
ات:ب...بله(با لکنت و صدای لرزون)
بعد گفتن این بله عقد تموم شد و من به اتاقم رفتم و درو قفل کردم
فقط افتادم روی تخت و به سقف زل زدم
اشک می ریختم
شاید بهتر بود خودمو بکشم...
۱۶۹
۰۹ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.