رقصی در کهکشان:)
رقصی در کهکشان:)
پارت سوم👇
ستایش:( دیشب باهاش دعوام شد کات کرد منم تا تونستم مشر*وب خوردم اصلا حالم خوب نیست😭)
دیانا:( واا چرا نگفتیی؟، بیا بریم خونه من بعدا برو خونه خودتون)
رفتتیم خونه من ، تا رسیدیم خونه رقتیم اتاق خواب و رو تخت نشستیم ، بغلش کردم وبا موهاش بازی میکردم و دلداریش میدادم.
بعد چند دقیقه بهش نکاه کردم یدم چشماشو بسته وخوابه:)
سرشو گزاشتم رو بالشت و پتو روش کشیدم و خودم هم کنارش خوابیدم.
صبح شده از خواب پا شدم.
گفتم :( ستایش بلند شو صبحه)
ستایش:( سرم درد میکنه)
دیانا:( پاشو)
ستایش:( تو چرا اینجایی)
دیانا:( کص.کش اینجا خونه منه میخوای نباشم؟)
ستایش پاشد ، گفت:( هااا؟!! خونه تو؟ من اینجا چیکار میکنم؟)
براش تعریف کردم دیروز چی شد بعدش رفتیم رومبل جلو تلویزیون فیام ببینیم که برقا رفت😃
تو این موقعیتاست که اینستا به درد میخوره👽
رفتم تو اکسپلور و تا ته نت حال کردم😂
بعدش که نت هم تموم شد رفتم تخمه اوردم و ستایش غیبت کردیم🥺✨
راجع به اکسش حرف زدیم و با کلی تلاش ستایش از اکسش متنفر شد🥺👌
چند ساعت حرف زدیم تا اینکه هوا کم کم تاریک شد ، قرار شد با ستایش و آندیا بریم پارک.
خط چشم گربه ای کشیده با رژ لب قرمز زدم ، لباس هم پیراهن مشکی که طرحای قرمز روش بود با شلوار کارگو مشکی پوشیدم و کلاه مشکی سر کردم.
ستایش هم برای آرایش فقط ریمل زد با تینت لب.
لباس هم مانتو شلوار گلبهیش رو پوشید.
بعد از اینکه آماده شدیم سوار ماشین شدم و پشت فرمون نشستم ، رفتیم دنبال آندیا.
آندیا که سوار ماشین شد آهنگ گذاشت، وای چه اهنگ هایی😂
صدای اهنگو بالا بردیم و تو ماشین دیوونه بازی در میوردیم ، پشت چراغ قرمز موندیم و همینطپری در حال رقصیدن و دیوونه بازی توی ماشین بودیم که به ماشین بغلی نگاه کردم ، توی نگاه اول یک خانم رو دیدم که خیلی متعجب به ما نگاه میکنه ، دوباره نگاه کردم وای خدا صاحب کافهʰˢ بود!!
اهنگو کم کردم...
گفتم:( ستایشششش اندیااا خفه شیددد ریدییمم)
ستایش:( چی شدهه)
دیانا:( ارسلانععع، اندیا ببین ما دیشب رفتیم کافه من رو صاحب کافه کراش زدم ستایش شلمغز هم رفت بهش گفت که من روش کراشم ، الان همون فرد که اسمش ارسلان هست تو ماشین کناریه ماعه😐)
اندیا:( واووو ،ستایش گمشو اونور ببینم شوهرخاهرم چه شکلیه)
دیانا:( خداا😩)
آندیا:( چقد دافههه )
دیانا:( خیلی خوشگلهههیذسنیدینسدت)
ستایش:( عزیزان ریدیما!😀)
آندیا شیشه رو پایین داد و گفت:( سلاممم داداششش)
ارسلان چند دقیقه مات و مبهوت نگاه کرد😂
بعدش گفت:( سلام🙂)
چراغ سبز شد سربع پامو گزاشتم ذو گاز و رفتیم سمت پارک....
( اگه پارت بعدیو میخوای لایک های این پارتو به ده برسون😜🍷✨)
پارت سوم👇
ستایش:( دیشب باهاش دعوام شد کات کرد منم تا تونستم مشر*وب خوردم اصلا حالم خوب نیست😭)
دیانا:( واا چرا نگفتیی؟، بیا بریم خونه من بعدا برو خونه خودتون)
رفتتیم خونه من ، تا رسیدیم خونه رقتیم اتاق خواب و رو تخت نشستیم ، بغلش کردم وبا موهاش بازی میکردم و دلداریش میدادم.
بعد چند دقیقه بهش نکاه کردم یدم چشماشو بسته وخوابه:)
سرشو گزاشتم رو بالشت و پتو روش کشیدم و خودم هم کنارش خوابیدم.
صبح شده از خواب پا شدم.
گفتم :( ستایش بلند شو صبحه)
ستایش:( سرم درد میکنه)
دیانا:( پاشو)
ستایش:( تو چرا اینجایی)
دیانا:( کص.کش اینجا خونه منه میخوای نباشم؟)
ستایش پاشد ، گفت:( هااا؟!! خونه تو؟ من اینجا چیکار میکنم؟)
براش تعریف کردم دیروز چی شد بعدش رفتیم رومبل جلو تلویزیون فیام ببینیم که برقا رفت😃
تو این موقعیتاست که اینستا به درد میخوره👽
رفتم تو اکسپلور و تا ته نت حال کردم😂
بعدش که نت هم تموم شد رفتم تخمه اوردم و ستایش غیبت کردیم🥺✨
راجع به اکسش حرف زدیم و با کلی تلاش ستایش از اکسش متنفر شد🥺👌
چند ساعت حرف زدیم تا اینکه هوا کم کم تاریک شد ، قرار شد با ستایش و آندیا بریم پارک.
خط چشم گربه ای کشیده با رژ لب قرمز زدم ، لباس هم پیراهن مشکی که طرحای قرمز روش بود با شلوار کارگو مشکی پوشیدم و کلاه مشکی سر کردم.
ستایش هم برای آرایش فقط ریمل زد با تینت لب.
لباس هم مانتو شلوار گلبهیش رو پوشید.
بعد از اینکه آماده شدیم سوار ماشین شدم و پشت فرمون نشستم ، رفتیم دنبال آندیا.
آندیا که سوار ماشین شد آهنگ گذاشت، وای چه اهنگ هایی😂
صدای اهنگو بالا بردیم و تو ماشین دیوونه بازی در میوردیم ، پشت چراغ قرمز موندیم و همینطپری در حال رقصیدن و دیوونه بازی توی ماشین بودیم که به ماشین بغلی نگاه کردم ، توی نگاه اول یک خانم رو دیدم که خیلی متعجب به ما نگاه میکنه ، دوباره نگاه کردم وای خدا صاحب کافهʰˢ بود!!
اهنگو کم کردم...
گفتم:( ستایشششش اندیااا خفه شیددد ریدییمم)
ستایش:( چی شدهه)
دیانا:( ارسلانععع، اندیا ببین ما دیشب رفتیم کافه من رو صاحب کافه کراش زدم ستایش شلمغز هم رفت بهش گفت که من روش کراشم ، الان همون فرد که اسمش ارسلان هست تو ماشین کناریه ماعه😐)
اندیا:( واووو ،ستایش گمشو اونور ببینم شوهرخاهرم چه شکلیه)
دیانا:( خداا😩)
آندیا:( چقد دافههه )
دیانا:( خیلی خوشگلهههیذسنیدینسدت)
ستایش:( عزیزان ریدیما!😀)
آندیا شیشه رو پایین داد و گفت:( سلاممم داداششش)
ارسلان چند دقیقه مات و مبهوت نگاه کرد😂
بعدش گفت:( سلام🙂)
چراغ سبز شد سربع پامو گزاشتم ذو گاز و رفتیم سمت پارک....
( اگه پارت بعدیو میخوای لایک های این پارتو به ده برسون😜🍷✨)
۳.۷k
۱۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.