∞ازدواج تجارے ∞

∞ازدواج تجارے ∞
پارت ⁸

چا اون وو : باز همو دیدیم ا.ت خانم
+ممنون
که چشمم خورد به هیونجین
+سلام هیونجین
÷سلام ...با آقا داماد خوش میگذره (حرص و کنایع)
+باید حرف بزنیم
÷ باشه نظرت چیه بریم رستوران
+اوکی
و رفتیم پایین
(توی رستوران )
÷ بگو حرفت چیه
+ من اصن اونو نمی‌خوام و به اجبار پدرم ازدواج کردم و نمی‌خوام اونجا باشم تازه اونم دوست دختر داره
÷ پس یعنی دوستم داری
+معلومه .. تو تا همیشه عشق من میمونی
÷ میخوای بریم وسایلت رو برداریم و بیای خونه ی من
+آره
و به سمت خونه حرکت کردم و در خونه زدم
که اون دختره درو باز کرد
دختره : چیه
+گمشو کنار
_حرف دهنتو بفهم
+ک...شعر نگو
و رفتم تو و چمدونم رو برداشتم
_کجا به سلامتی
+هتل
÷ مگه قرار نبود بیای خونه ی من
+ الان میرم هتل ..ولی بعضی وقتا بهت سر میزنم
و از در خارج شدم ماشینم رو برداشتم و رفتم
(۷ روز بعد )
(جونگکوک ویو)
تو این چند روز همه ی هتل هارو گشتم ولی خبری از ا.ت نبود
یعنی این دختر کجاست ...‌نه من عاشق نشدم ... فقط بخاطر اینکه باباش نفهمه دارم این کارو میکنم
که دیدم سه تا پسر دارن مزاحم یک دختر میشن رفتم جلو
_ولش کن عوضی ( داد )
یارو۱ : به تو چه
که دختره با صدای من سرشو آورد بالا اون ......

شرایطش اینه ۱۲۰ تایی بشم