پارت دهم:)
بدون شک قبل هان اون شب جوره دیگه ای میتپید
لباس های رنگارنگ و نو که هنوز بوی نو برندش زیر دماغش بود
ماشین و اسباب بازی هایی که هیچکدوم از بچه های یتیم خونه نداشتن
حالا با خودتون ممکنه بگید یهو اینهمه پول از کجا اورد؟
پسنداز چند ماه متوالی فقط برای خوشحال کردن برادرش توی این شب خاص
روی زانو هاش نشست و هان رو بغل کرد: ببینم بلدی که قفل صندوق رو کجا قایم کنی؟
هان چشماشو محکم به نشونه تایید بست و گفت
÷میزارمش داخل کاور بالشتم!
+آفرین پسر کوچولو این بار مراقب لباس و وسیله هات باش!
÷باشه نونا ولی کی از لندن برمیگردی؟
+به محض اینکه کارم تموم شه باشه؟
÷لوطفا زود بیا
دستی به موهاش کشید و بوسه ای روشون گذاشت: حالا برو دیر وقته مسئول یتیم خونه ممکنه درهارو قفل کنه!
دستی برای خواهرش تکون داد و رفت
ماتیلدا هم کلافه دستی به موهاش کشید یعنی میتونست از پس این پرونده بر بیاد؟ ۳۰ میلیون وون براش واقعا کافی بود نسبت به تازه کار بودنش
[روز بعد]
چمدونش رو یکبار دیگه چک کرد و شماره کیم تهیونگ رو گرفت
بعد از چند بوق تماس برقرار شد: بفرمایید؟
+آقای کیم منم پارک ماتیلدا
_اوه درسته آماده هستین؟
+بله من دیگه وسایلم رو جمع کردم
_ادرس خونتون رو بفرستین تا برسم
+اما..
گوشیو قطع کرده بود دیگه ....حالا واقعا قرار بود آدرس این محله داغون رو بهش بده؟
+خدایا کیم تهیونگ توی چشماشم پولدار بودن معلومه حالا بیاد اینجا؟
لوکیشن رو براش فرستاد و بیرون از خونه منتظرش موند
///////////
هرچه به آدرس نزدیک تر میشد تعجب بیشتری میکرد..
آخه دختر آقای پارک یه همچین جایی زندگی کنه!؟ واقعا هیچی از ثروت پدرش رو استفاده نکرده؟ مگه میشه؟
پس اونهمه ثروت پدرش زیر دستای کی میچرخه؟
بلاخره چشمش به ماتیلدایی خورد که با دامن چهارراه قرمز و سفید سرپا ایستاده بود[اسلاید بعد]
_لباسش و موهاش برخلاف محله داغونشون مرتبه
نمیدونم چطور پدرم تورو هم مثل خرابه های اطرافش میبینه
دوستان یکم حمایت؟
بخدا درس هم دارم داستانش قراره خیلی قشنگ باشه
لباس های رنگارنگ و نو که هنوز بوی نو برندش زیر دماغش بود
ماشین و اسباب بازی هایی که هیچکدوم از بچه های یتیم خونه نداشتن
حالا با خودتون ممکنه بگید یهو اینهمه پول از کجا اورد؟
پسنداز چند ماه متوالی فقط برای خوشحال کردن برادرش توی این شب خاص
روی زانو هاش نشست و هان رو بغل کرد: ببینم بلدی که قفل صندوق رو کجا قایم کنی؟
هان چشماشو محکم به نشونه تایید بست و گفت
÷میزارمش داخل کاور بالشتم!
+آفرین پسر کوچولو این بار مراقب لباس و وسیله هات باش!
÷باشه نونا ولی کی از لندن برمیگردی؟
+به محض اینکه کارم تموم شه باشه؟
÷لوطفا زود بیا
دستی به موهاش کشید و بوسه ای روشون گذاشت: حالا برو دیر وقته مسئول یتیم خونه ممکنه درهارو قفل کنه!
دستی برای خواهرش تکون داد و رفت
ماتیلدا هم کلافه دستی به موهاش کشید یعنی میتونست از پس این پرونده بر بیاد؟ ۳۰ میلیون وون براش واقعا کافی بود نسبت به تازه کار بودنش
[روز بعد]
چمدونش رو یکبار دیگه چک کرد و شماره کیم تهیونگ رو گرفت
بعد از چند بوق تماس برقرار شد: بفرمایید؟
+آقای کیم منم پارک ماتیلدا
_اوه درسته آماده هستین؟
+بله من دیگه وسایلم رو جمع کردم
_ادرس خونتون رو بفرستین تا برسم
+اما..
گوشیو قطع کرده بود دیگه ....حالا واقعا قرار بود آدرس این محله داغون رو بهش بده؟
+خدایا کیم تهیونگ توی چشماشم پولدار بودن معلومه حالا بیاد اینجا؟
لوکیشن رو براش فرستاد و بیرون از خونه منتظرش موند
///////////
هرچه به آدرس نزدیک تر میشد تعجب بیشتری میکرد..
آخه دختر آقای پارک یه همچین جایی زندگی کنه!؟ واقعا هیچی از ثروت پدرش رو استفاده نکرده؟ مگه میشه؟
پس اونهمه ثروت پدرش زیر دستای کی میچرخه؟
بلاخره چشمش به ماتیلدایی خورد که با دامن چهارراه قرمز و سفید سرپا ایستاده بود[اسلاید بعد]
_لباسش و موهاش برخلاف محله داغونشون مرتبه
نمیدونم چطور پدرم تورو هم مثل خرابه های اطرافش میبینه
دوستان یکم حمایت؟
بخدا درس هم دارم داستانش قراره خیلی قشنگ باشه
۳.۸k
۲۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.