اهوی من
اهوی من
پارت ۷۴
(اهو)
دوماه گذشته بود تو این دوماه هیچ اتفاقه نیوفتاد بود امروز قرار بود ک عروس بشم اراد میخواست برام یک مجلس تو خونه بگیره و دوست هاشو دعوت کنه و انا هم شده بود دختر من اراد رفته بود شناسنامه گرفته بود اونم به اصرار من
اراد یک ارایشگر تو خونه اورده بود دوست هایی اشناش هم دعوت کرده بود کار منو غزل تموم شد ارایشگر میکاپمون کرده بود
اهو:خوشگل شدم غزل
غزل:مثل ماه شدی
اهو:توهم کلک خوب خودتو داف کردی اوم نکنه میخوای امشب مخ بابایی منو بزنی؟
غزل:اره میخوام مخ باباتو بزنم نکنه میخوای با قدرتت اتیشم بزنی
اهو:نه خودم ترو با بابا به اتاق همراهی میکنم
اراد میاد به در اتاق میزنه
اراد:میتونم بیام تو
اهو:نه برو گمشو
اراد:واقعا عروس تو شب عروسیش این حرف هارو میزنه
غزل:اره مادر توهم تا ۱۰ شب نذاشت عمو خونی بهش دست بزنه فوش میداد
اهو:عمو خونی؟
غزل:همیش خون میخوره خونشام هایی معمولی اینقدر خون نمخورن ک میخورن تو روستا ها بچه رو با بابای اراد میترسونن
اهو:اونا امشب هم میاین
اراد:بیام تو
اهو:نه برو پایین من الان میام
(اهو)
خودمو درست کردم لباس عروسمو مرتب کردم از پله ها پایین رفتم پارسا دم پله ها وایستاده بود ک دستمو بگیره ببره پیش اراد
پارسا:خوش امدی پرنسس من
اهو:مرسی بابا
دست بابامو گرفتم به سمت اراد رفتم و پارسا دستمو تو دست اراد گذاشت و رفت کنار غزل وایستاد اراد همنجو منو بوسید
همه داشتن میرقصیدن خوشحال بودن مادر پدر اراد امدن سمتم
مادراراد:چی عروس خوشگلی
اهو:مرسی(باخجالت)
بابااراد:مبارکتون باشه ولی از الان بگم من نوه میخوام
اراد:باز این بابا شروع کرد باباجان خودت منو به دنیا اوردی ۵۰۰ سالت بود چون مامان بهت پا نمداد
بابا اراد یکی میزنه پس کله اراد
اهو:نکنش عمو خونی
بابااراد:کی به تو اینو گفته
اهو:غزل ببخشید
با اراد رقصیدم همه شام خوردن رفتن پارسا غزل هم یواشکی از خونه رفتن اراس هم انا برد خونشون فقط منو اراد تنها بودیم
اراد: بیبی عروسیمون ک تموم شد قرار نیست کاری بکنیم؟
اهو:نه بریم بخوابیم
اراد:خودتو به اون راه نزن بیا دیگ
اهو:فقط یک شرط داره
اراد:چی شرطی؟
اهو:بعدش منو انا رو ببری شهربازی باشه؟
اراد:باشه
و بعد اهو رو به سمت اتاق میبره(خودتون ک میدونید دیگ نیازی نی منبگم
بنظرتون عکس جدید رمان چی معنی رو میده؟ بگید توکامنت ها
پارت ۷۴
(اهو)
دوماه گذشته بود تو این دوماه هیچ اتفاقه نیوفتاد بود امروز قرار بود ک عروس بشم اراد میخواست برام یک مجلس تو خونه بگیره و دوست هاشو دعوت کنه و انا هم شده بود دختر من اراد رفته بود شناسنامه گرفته بود اونم به اصرار من
اراد یک ارایشگر تو خونه اورده بود دوست هایی اشناش هم دعوت کرده بود کار منو غزل تموم شد ارایشگر میکاپمون کرده بود
اهو:خوشگل شدم غزل
غزل:مثل ماه شدی
اهو:توهم کلک خوب خودتو داف کردی اوم نکنه میخوای امشب مخ بابایی منو بزنی؟
غزل:اره میخوام مخ باباتو بزنم نکنه میخوای با قدرتت اتیشم بزنی
اهو:نه خودم ترو با بابا به اتاق همراهی میکنم
اراد میاد به در اتاق میزنه
اراد:میتونم بیام تو
اهو:نه برو گمشو
اراد:واقعا عروس تو شب عروسیش این حرف هارو میزنه
غزل:اره مادر توهم تا ۱۰ شب نذاشت عمو خونی بهش دست بزنه فوش میداد
اهو:عمو خونی؟
غزل:همیش خون میخوره خونشام هایی معمولی اینقدر خون نمخورن ک میخورن تو روستا ها بچه رو با بابای اراد میترسونن
اهو:اونا امشب هم میاین
اراد:بیام تو
اهو:نه برو پایین من الان میام
(اهو)
خودمو درست کردم لباس عروسمو مرتب کردم از پله ها پایین رفتم پارسا دم پله ها وایستاده بود ک دستمو بگیره ببره پیش اراد
پارسا:خوش امدی پرنسس من
اهو:مرسی بابا
دست بابامو گرفتم به سمت اراد رفتم و پارسا دستمو تو دست اراد گذاشت و رفت کنار غزل وایستاد اراد همنجو منو بوسید
همه داشتن میرقصیدن خوشحال بودن مادر پدر اراد امدن سمتم
مادراراد:چی عروس خوشگلی
اهو:مرسی(باخجالت)
بابااراد:مبارکتون باشه ولی از الان بگم من نوه میخوام
اراد:باز این بابا شروع کرد باباجان خودت منو به دنیا اوردی ۵۰۰ سالت بود چون مامان بهت پا نمداد
بابا اراد یکی میزنه پس کله اراد
اهو:نکنش عمو خونی
بابااراد:کی به تو اینو گفته
اهو:غزل ببخشید
با اراد رقصیدم همه شام خوردن رفتن پارسا غزل هم یواشکی از خونه رفتن اراس هم انا برد خونشون فقط منو اراد تنها بودیم
اراد: بیبی عروسیمون ک تموم شد قرار نیست کاری بکنیم؟
اهو:نه بریم بخوابیم
اراد:خودتو به اون راه نزن بیا دیگ
اهو:فقط یک شرط داره
اراد:چی شرطی؟
اهو:بعدش منو انا رو ببری شهربازی باشه؟
اراد:باشه
و بعد اهو رو به سمت اتاق میبره(خودتون ک میدونید دیگ نیازی نی منبگم
بنظرتون عکس جدید رمان چی معنی رو میده؟ بگید توکامنت ها
۲.۴k
۲۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.