معرفی کتاب
#معرفی_کتاب
عنوان کتاب:پنجره چوبی
ناشر:کتابستان
نویسنده:فهیمه پرورش
نوبت چاپ:سوم
دوباره به خلوتم فرو رفتم.دستم را دراز کردم و برگی از درخت چنار-که به پنجره ام سرک می کشید-چیدم و مشغول بازی با آن شدم.از این کار هم خسته شدم.میخواستم پنجره را ببندم،اما درست در همان لحظه چیزی دیدم که باورم نمیشد.خودش بود.توی کوچه ما.حتما مرا تعقیب کرده بود تا خانه مان را پیدا کند،اما او روبروی خانه سرهنگ ایستاد و زنگ را فشرد و در حالی که منتظر باز شدن در بود خیلی اتفاقی به طرف من برگشت. این بار من بودم که با نگاهم و را صدا زدم.همان چشم ها و همان نگاه.در دلم طوفان دوباره تکرار شد.دلم لرزید،اما او انگار غافلگیر شده باشد،زود سرش را برگرداند و تا باز شدن در ،دیگر سرش را بلند نکرد.یکی از گماشته های خانه سرهنگ در را برایش باز کرد و بدون هیچ سوال و جوابی به داخل خانه سرهنگ رفت.
...من همچنان خشکم زده بود.مثل یک کوه یخ.وقتی یخ هایم کاملا آب شد،علت نگاه روز اولش را در ایستگاه فهمیدم.او مرا پشت پنجره دیده بود.بدون این که متوجه شوم.شاید از حیات خانه سرهنگ...
قیمت:14500
#امروزچقدرکتاب_خوندی؟
عنوان کتاب:پنجره چوبی
ناشر:کتابستان
نویسنده:فهیمه پرورش
نوبت چاپ:سوم
دوباره به خلوتم فرو رفتم.دستم را دراز کردم و برگی از درخت چنار-که به پنجره ام سرک می کشید-چیدم و مشغول بازی با آن شدم.از این کار هم خسته شدم.میخواستم پنجره را ببندم،اما درست در همان لحظه چیزی دیدم که باورم نمیشد.خودش بود.توی کوچه ما.حتما مرا تعقیب کرده بود تا خانه مان را پیدا کند،اما او روبروی خانه سرهنگ ایستاد و زنگ را فشرد و در حالی که منتظر باز شدن در بود خیلی اتفاقی به طرف من برگشت. این بار من بودم که با نگاهم و را صدا زدم.همان چشم ها و همان نگاه.در دلم طوفان دوباره تکرار شد.دلم لرزید،اما او انگار غافلگیر شده باشد،زود سرش را برگرداند و تا باز شدن در ،دیگر سرش را بلند نکرد.یکی از گماشته های خانه سرهنگ در را برایش باز کرد و بدون هیچ سوال و جوابی به داخل خانه سرهنگ رفت.
...من همچنان خشکم زده بود.مثل یک کوه یخ.وقتی یخ هایم کاملا آب شد،علت نگاه روز اولش را در ایستگاه فهمیدم.او مرا پشت پنجره دیده بود.بدون این که متوجه شوم.شاید از حیات خانه سرهنگ...
قیمت:14500
#امروزچقدرکتاب_خوندی؟
۶۷۹
۰۷ مرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.