P

P39
صبح یونگی ویو
آروم از درد کتفم چشمامو باز کردم و صورتم کمی در هم رفت آروم جعبه جا شدم کمی و به بغلم که دخترک آروم خوابیده بود نگاه کردم چقدر مریض بنظر می‌رسید ،رمگ به رخسار نداشت آروم دستم را از زیر سرش کشیدم که کمی جابه جا شدو ناله آروم و ریزی سر داد پتو را بیشتر رویش کشیدم و بلند شدم به کتفم نگاه کردم از دیشب تا حالا خیلی خون ریزی کرده بود آروم سمت دستشویی رفتم و درحال عوض کردم پانسمان بودم و چیزی بالا تنه ام را در بر نگرفته بود
ا.ت ویو
باز هم با همان حال همیشگی چشم باز کردم اطرافم را نگاه کردم ندیدمش از رای در باز سرویس دیدم داره پانسمانش را عوض می‌کنه آروم با کمک دستام روی تخت نشستم و پیراهن بلندم را مرتب کردم و دستی به موهای بافته شده ام کشیدم بلند شدم که دوباره همان سرگیجه های مسخره سراغم آمدند آروم عسلی بغل تخت را گفتم تا نیافتم سمت سرویس حرکت کردم و در را آروم باز کردم و به چارچوب تکیه دادم نگاهش کردم و آروم آروم گفتم: بهتری؟
یونگی سرش را چرخاند و نگاهی به صورت رنگ پریده دخترک انداخت نگاهش کنی نرم شد و آروم اما با همان لحن سرد گفت: هوم خوبم
ا.ت که به این چیزا راضی نبود آروم سمتش حرکت کرد و جلوی یونگی به روشویی تکیه داد و آروم نگاهی به زخمش کرد و اخماش تو هم رفتن
یونگی نگاهی به دختر انداخت و آروم یک دستش را روی کمر دخترک گذاشت گفت : چرا رنگت آنقدر پریده خوبی؟
ا.ت سرش را بالا آورد و نگاهش کرد و گفت: آره خوبم
یونگی قدمی نزدیک تر شد و فاصله را در کرد و گفت:بریم دکتر؟
ا.ت: نه بابا دکتر چرا دوروزه دیگه مرخصیم تموم میشه میرم پیشه دکتر یانگ ببینم چند شده معدم ریخته بهم جدیدا
یونگی نگاهش کرد و آروم پیشانی اش را بوسید و گفت: من اینطوری که دلم هزار راه می‌ره !
ا.ت که هنوز به این حجم از رفتار های محبت امیز یونگی عادت نکرده بود آروم گفت: نه چیزیم نیست حتما اسید معدمه
یونگی هومی گفت و دخترک را نگاه کرد ا.ت آروم سرش را بالا آورد و نگاهش کرد آروم نزدیک هم شدم و بوسه ای آروم سر دادن که دوباره با بهم خوردن حال ا.ت خاتمه داده شد
یونگی: نه دیگه واقعا یچیزی هست
ا.ت بیچاره که خبر نداشت چه بلایی داره سرش میاد آروم گفت : نه خوبم خوبم
یونگی که از این خوبم خوبم ها خسته شده بود آروم ا.ت را بغل کرد که با برخورد آروم ا.ت به زخمش صورتش جمع شد اما چیزی نگفت ....
دیدگاه ها (۲)

P40ا.ت ویو با زده شدن در اتاقمان از هم جدا شدیم یونگی از سرو...

P41ا.ت ویوعصبی نگاهم کرد که کمی لرزیدم ....با زنگ خوردن گوشی...

P38یونگی ویونگاهی بی جان به صورت رنگ پریده و مریضش کردم و تک...

P37یونگی پس از نگاه ترسناکی به مرد آن را ول کرد و به درگیری ...

"سرنوشت "p,36...۱۰ مین بعد ....ا/ت : بریم تو ؟ سرده....کوک :...

شوهر دو روزه پارت۸۳

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط