دخترباغبان

#دختر_باغبان 🌱

#پارت_59

الکس:رو مخ من راه نرو

+اگه برم چی میشه؟

الکس:هیم الان میتونم کاری کنم که از چشم همه بیوفتی.

+برو بابا
دستمو از دستش کشیدم و رفتم سمت کلاس که داد زد.

الکس: بلاخره که مال من میشی.

+به همین خیال باش.
بعد از اون دیگه باهم حرف نزدیم بلاخره مدرسه تموم شد وبه سمت عمارت حرکت کردم که روی گوشیم پیامک اومد یونگی بود.

یونگی«الان بهتره نیای عمارت مهمون دارم»

+یعنی چی؟
آخه مردک.
پیام دادم.

ا/ت:«خب چیکارت کنم می‌خوام بیام»

پنج مین بعد

یونگی«اینقدر اعصاب منو خورد نکن گفتم نمی‌خوام اصلابیای عمارت»

+گوشیو خاموش کردم و گذاشتم توی کیفم و به سمت خونه لونا رفتم و زنگ خونشون رو زدم.
که درو باز کرد.

لونا:ا/ت تو اینجا چیکار میکنی؟

+اومدم بهت سر بزنم.
چرا امروز نیومدی مدرسه؟

لونا:خواب موندم.

+رفتم داخل و روی کاناپه نشستم.
مامان بابات کجان؟

لونا:رفتن مسافرت

+آها

لونا:راستی ا/ت میای امشب بریم بار.

+پس لباسم چی؟

لونا:الان ساعت چهاره میریم لباس می‌خریم بعد میریم بار.
بیا برای بیرون یکی از لباسای منو بپوش.

+باشه

لونا: اتاقمو میدونی کدومه برو اونجا برات لباس گذاشتم بپوش.

+اک
رفتم توی اتاق و لباسی که لونا برام گذاشته بود رو پوشیدم و رفتم پیشش.

لونا:آماده ای؟

+آره

لونا:خب پس بریم.

+باشه

ادامه دارد...............🌱
دیدگاه ها (۰)

#دختر_باغبان 🌱#پارت_60+با لونا کلی مغازه هارو گشتیم وآخر لبا...

#دختر_باغبان 🌱#پارت_61+با سوزشی توی دستم بیدار شدم.آروم نگاه...

#دختر_باغبان 🌱#پارت_58 +در حموم رو محکم بستم و روی کف حموم ن...

#دختر_باغبان 🌱#پارت_57+ایششششجیمینااا جیمین:چته آروم تر الان...

پارت ۳ فیک مرز خون و عشق

پارت ۲ فیک مرز خون و عشق

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط