دخترباغبان
#دختر_باغبان 🌱
#پارت_58
+در حموم رو محکم بستم و روی کف حموم نشستم.
چون لباسم سفید بود کل بدنم بخواطر آب معلوم شده بود.
آخه من فقط خواستم باهاش شوخی کنم دلیل نمیشد اینجوری باهام حرف بزنه.
لباسام رو درآوردم و توی وان حموم نشستم.
یادم افتاد که باید برم مدرسه.
از حموم دراومدم و حولمو تنم کردم و لباس مدرسه مو پوشیدم کیفمو برداشتم و از اتاق خارج شدم.
از پله ها پایین رفتم و از عمارت بدون توجه به یونگی جیمین بیرون زدم.
بعد از ۲۰مین رسیدم مدرسه.
از شانس گوه من الکس فقط توی حیاط مدرسه بود خواستم بهش توجه نکنم که صدام کرد.
الکس: چطوری خانم مین.
+دو دقیقه خفه شو.
الکس: رفتی پیش یونگی واسه من دم درآوردی؟
+برو اون ور حوصلتو ندارم.
الکس: یونگی جونت اذیتت کرده؟
البته کارش همینه.
+چیزی نگفتم و وارد کلاس شدم و روی صندلی نشستم.
عجیب بود امروز لونا نیومده بود.
معلم اومد شروع کرد به درس دادن و تمام نکاتی رو که معلم میگفت رو یادداشت کردم.
تا زنگ تفریح خورد.
از کلاس بیرون رفتم و روی نیمکت توی حیاط نشستم.
بعد از چند مین صدای جیغ و داد پشت مدرسه میومد.
از رو نیمکت بلند شدم و سمت پشت مدرسه رفتم.
درست بود بازم لارا خانم دوستاش یکی گیر آورده بودن که اذیت کنن.
لارا داشت موهای دختره رو میکشید که آروم رفتم از پشتش موهای خودشو کشیدم.
لارا:آییی دختره هرزه داری چه غلطی میکنی.
+لقب هرشب خودتو رو من نذار.
ولش کردم که لب زد.
لارا:فکر کردی کی هستی هاااااا؟
+خواست بزنه تو گوشم که یه نفر دستشو گرفت.
الکس:میخواستی چیکار کنی؟
لارا:ما فقط داشتیم باهم شوخی میکردیم.
الکس: معلومه
+الکس دستمو کشید و برد داخل حیاط.
الکس:چرا رفتی اونجا؟
+ به توچه؟
ادامه دارد................🌱
#پارت_58
+در حموم رو محکم بستم و روی کف حموم نشستم.
چون لباسم سفید بود کل بدنم بخواطر آب معلوم شده بود.
آخه من فقط خواستم باهاش شوخی کنم دلیل نمیشد اینجوری باهام حرف بزنه.
لباسام رو درآوردم و توی وان حموم نشستم.
یادم افتاد که باید برم مدرسه.
از حموم دراومدم و حولمو تنم کردم و لباس مدرسه مو پوشیدم کیفمو برداشتم و از اتاق خارج شدم.
از پله ها پایین رفتم و از عمارت بدون توجه به یونگی جیمین بیرون زدم.
بعد از ۲۰مین رسیدم مدرسه.
از شانس گوه من الکس فقط توی حیاط مدرسه بود خواستم بهش توجه نکنم که صدام کرد.
الکس: چطوری خانم مین.
+دو دقیقه خفه شو.
الکس: رفتی پیش یونگی واسه من دم درآوردی؟
+برو اون ور حوصلتو ندارم.
الکس: یونگی جونت اذیتت کرده؟
البته کارش همینه.
+چیزی نگفتم و وارد کلاس شدم و روی صندلی نشستم.
عجیب بود امروز لونا نیومده بود.
معلم اومد شروع کرد به درس دادن و تمام نکاتی رو که معلم میگفت رو یادداشت کردم.
تا زنگ تفریح خورد.
از کلاس بیرون رفتم و روی نیمکت توی حیاط نشستم.
بعد از چند مین صدای جیغ و داد پشت مدرسه میومد.
از رو نیمکت بلند شدم و سمت پشت مدرسه رفتم.
درست بود بازم لارا خانم دوستاش یکی گیر آورده بودن که اذیت کنن.
لارا داشت موهای دختره رو میکشید که آروم رفتم از پشتش موهای خودشو کشیدم.
لارا:آییی دختره هرزه داری چه غلطی میکنی.
+لقب هرشب خودتو رو من نذار.
ولش کردم که لب زد.
لارا:فکر کردی کی هستی هاااااا؟
+خواست بزنه تو گوشم که یه نفر دستشو گرفت.
الکس:میخواستی چیکار کنی؟
لارا:ما فقط داشتیم باهم شوخی میکردیم.
الکس: معلومه
+الکس دستمو کشید و برد داخل حیاط.
الکس:چرا رفتی اونجا؟
+ به توچه؟
ادامه دارد................🌱
- ۴.۴k
- ۲۶ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط