part 27
part 27
هیونجین: به من چه راستی اومده بودم بهت بگم که میرم سئول
چان : سئول میخواهی چیکار
هیونجین: ما و و خانواده پارک رقیبیم پس میرم و زنده گیشو چک میکنم
دستیار : آقا نمیتونی بری تو
جیمین با مشتی که به مرده زدم مرده بیهوش شد و جیمین وارده اوتاق شد انیوپ هم همون مرده که شکجنش کرده بود با خودش آورد جیمین روبه رویه چان وایستاد و همون مرده رو پرت کرد سمتش مرده اوفتاد جلویه پایه چان اوفتاد
جیمین : خوب بنگ چان حالا چی میگی
اصلحه رو گذشت رویه سره مرده و گفت
جیمین : خوب شروع کن
مرده : آقا هیونجین گفتن که اونا رو بکشیم
جیمین : خوب من کارمو کردم دو برابره جونی که ازم گرفتین رو گرفتم و فکردی میتونی افرادمو بکوشی و در بری
روبه هیونجنی کرد(حرفه اخرشو با پوسخندی گفت و خندید از اوتاق خارج شد)
هیونجین: خوب من پرواز دارم باید برم
چان : با این وضع کجا میری میدونی منو تویه چه شرایطی گذاشتی
هیونجین: میدونم
چان اگه میتونی خودت درستش کن
هیونجین : خودت درستش کن
چان : هیونجین خواهش میکنم خودتو تویه دردسر ننداز
هیونجین: باشه بای بای
از اوتاق خارج شد
《《《《《《《《《《《
ویو ات
تویه خیابون داشتم راه میرفتم بدنم درد میکرد خیلی ناراحت بودم الان فهمیدم که جیمین فقد ازم استفاده کرد من براش یه هوس بودم چند روز غذا نخورده بودم حالم اصلا خوب نبود چشمام سیاهی رفت نمیتونستم خودمو کنترل کنم و اوفتادم
هیونجین که همونجا تویه ماشینش رد میشد زود وایستاد و ازماشین پیاده شد چند بار گفت خانم حالتون خوبه بیدار شید
چقدر دختره خوشگلی رنگش خیلی پریده اون لبایه نازوکش و مصله توت فرنگی میمونه براید استایل بغلش کردم و بردمش تویه ماشین
《《《《《《《《《《
ات
وقتی چشمامو باز کردم تویه یه اوتاق خیلی بزرگ و قشنگ بودم مثله اوتاق شاهزاده ها بود رویه تخت نشستم من کجام چرا کسی نیست
یه پسره جذاب و خوشتیپ که وارده اوتاق شد و گفت
هیونجین: بیدار شدی
ات : تو کی هستی
هیونجین: من هیونجین هستم و شما
ات : جعون ات هستم چرا منو آوردی
هیونجین: تو تویه خیابون بیهوش شده بودی من اوردمت خونه خودم
ات : خیلی ممنونم
یه خدمتکار وارده اوتاق شد و سینه یه غذا دستش بود رویه تخت جلوم گذاشت
هیونجین : خوب خانم زیبا شروع کن
ات : ممنونم خیلی ازت ممنونم اما من میلی به غذا ندارم
هیونجین: زود باش خانم زیبا بخور اگه نخوری من قهر میکنم اگه قهر کنم دیگه دوستی مثله من نداری
ات : دوست تو دوسته منی؟؟
هیونجین: اره من تصمیم گرفتم که دوست باشیم پس زود باش شروع کن
ات : باشه
شروع کرد به خوردنه غذا خیلی کیوت میخورد آخه یه دختر چجور میتونه تا این حد بامزه باشه جیمین هق داشت که عاشقه همچین دختری بشه از دستیارم فهمیدم که جیمین زنده گیش این دختره وقتی یاده بچه گیم میوفتم بخاطره جیمین چه حرفایی که نخوردم جیمین ازت متنفرم تویه همین فکرا بودم که با صدا ات به خودم اومد
ات : هیونجین چرا تو فکری
هیونجین : هیچی من یه کاری دارم انجام بدم میام
از اوتاقم رفتم بیرون و به جیمین زنگ زدم
مکالمه جیمین و هیونجین
هیونجین: پارک جیمین برات سوپرایز دارم
جیمین : زر نزن بگو ببینم چی میگی
هیونجین : منتظر بمون
هیونجین رفت تویه اوتاق که ات توش بود
هیونجین : ات خانم زیبا غذا تو خوردی
ات : اره خوردم ممنونم هیونجین تو خیلی ادمه خوبی هستی من خوشانسم که با همچین ادمه خوبی دوست شدم
هیونجین : منم خوشانسم که با دختر مثله تو دوست شدم من برم تو هم استراحت کن
از اوتاق رفتم بیرون و گوشیو گذاشتم رویه گوشم
هیونجین : خوب الان چی میگی
جیمین : مرتیکه عوضی تو از کجا ات رو میشناسی
هیونجین: فعلا دیگه باید قطع کنم با ات کار دارم
جیمین : عوضی حتا نزاشت حرفمو بزنم ات اونجا چیکار میکنه ات دیونم کردی اونجا چیکار میکنی آخه هیونجین رو از کجا میشناشی
گوشیم برداشتم و به ات زنگ زدم اما جواب نمیداد این چند وقت حتا زنگ هم نزده نه زنگ زده شمارش انسداد شده وقتی زنگ میزد نمیدونستم اوف
ادامه دارد
هیونجین: به من چه راستی اومده بودم بهت بگم که میرم سئول
چان : سئول میخواهی چیکار
هیونجین: ما و و خانواده پارک رقیبیم پس میرم و زنده گیشو چک میکنم
دستیار : آقا نمیتونی بری تو
جیمین با مشتی که به مرده زدم مرده بیهوش شد و جیمین وارده اوتاق شد انیوپ هم همون مرده که شکجنش کرده بود با خودش آورد جیمین روبه رویه چان وایستاد و همون مرده رو پرت کرد سمتش مرده اوفتاد جلویه پایه چان اوفتاد
جیمین : خوب بنگ چان حالا چی میگی
اصلحه رو گذشت رویه سره مرده و گفت
جیمین : خوب شروع کن
مرده : آقا هیونجین گفتن که اونا رو بکشیم
جیمین : خوب من کارمو کردم دو برابره جونی که ازم گرفتین رو گرفتم و فکردی میتونی افرادمو بکوشی و در بری
روبه هیونجنی کرد(حرفه اخرشو با پوسخندی گفت و خندید از اوتاق خارج شد)
هیونجین: خوب من پرواز دارم باید برم
چان : با این وضع کجا میری میدونی منو تویه چه شرایطی گذاشتی
هیونجین: میدونم
چان اگه میتونی خودت درستش کن
هیونجین : خودت درستش کن
چان : هیونجین خواهش میکنم خودتو تویه دردسر ننداز
هیونجین: باشه بای بای
از اوتاق خارج شد
《《《《《《《《《《《
ویو ات
تویه خیابون داشتم راه میرفتم بدنم درد میکرد خیلی ناراحت بودم الان فهمیدم که جیمین فقد ازم استفاده کرد من براش یه هوس بودم چند روز غذا نخورده بودم حالم اصلا خوب نبود چشمام سیاهی رفت نمیتونستم خودمو کنترل کنم و اوفتادم
هیونجین که همونجا تویه ماشینش رد میشد زود وایستاد و ازماشین پیاده شد چند بار گفت خانم حالتون خوبه بیدار شید
چقدر دختره خوشگلی رنگش خیلی پریده اون لبایه نازوکش و مصله توت فرنگی میمونه براید استایل بغلش کردم و بردمش تویه ماشین
《《《《《《《《《《
ات
وقتی چشمامو باز کردم تویه یه اوتاق خیلی بزرگ و قشنگ بودم مثله اوتاق شاهزاده ها بود رویه تخت نشستم من کجام چرا کسی نیست
یه پسره جذاب و خوشتیپ که وارده اوتاق شد و گفت
هیونجین: بیدار شدی
ات : تو کی هستی
هیونجین: من هیونجین هستم و شما
ات : جعون ات هستم چرا منو آوردی
هیونجین: تو تویه خیابون بیهوش شده بودی من اوردمت خونه خودم
ات : خیلی ممنونم
یه خدمتکار وارده اوتاق شد و سینه یه غذا دستش بود رویه تخت جلوم گذاشت
هیونجین : خوب خانم زیبا شروع کن
ات : ممنونم خیلی ازت ممنونم اما من میلی به غذا ندارم
هیونجین: زود باش خانم زیبا بخور اگه نخوری من قهر میکنم اگه قهر کنم دیگه دوستی مثله من نداری
ات : دوست تو دوسته منی؟؟
هیونجین: اره من تصمیم گرفتم که دوست باشیم پس زود باش شروع کن
ات : باشه
شروع کرد به خوردنه غذا خیلی کیوت میخورد آخه یه دختر چجور میتونه تا این حد بامزه باشه جیمین هق داشت که عاشقه همچین دختری بشه از دستیارم فهمیدم که جیمین زنده گیش این دختره وقتی یاده بچه گیم میوفتم بخاطره جیمین چه حرفایی که نخوردم جیمین ازت متنفرم تویه همین فکرا بودم که با صدا ات به خودم اومد
ات : هیونجین چرا تو فکری
هیونجین : هیچی من یه کاری دارم انجام بدم میام
از اوتاقم رفتم بیرون و به جیمین زنگ زدم
مکالمه جیمین و هیونجین
هیونجین: پارک جیمین برات سوپرایز دارم
جیمین : زر نزن بگو ببینم چی میگی
هیونجین : منتظر بمون
هیونجین رفت تویه اوتاق که ات توش بود
هیونجین : ات خانم زیبا غذا تو خوردی
ات : اره خوردم ممنونم هیونجین تو خیلی ادمه خوبی هستی من خوشانسم که با همچین ادمه خوبی دوست شدم
هیونجین : منم خوشانسم که با دختر مثله تو دوست شدم من برم تو هم استراحت کن
از اوتاق رفتم بیرون و گوشیو گذاشتم رویه گوشم
هیونجین : خوب الان چی میگی
جیمین : مرتیکه عوضی تو از کجا ات رو میشناسی
هیونجین: فعلا دیگه باید قطع کنم با ات کار دارم
جیمین : عوضی حتا نزاشت حرفمو بزنم ات اونجا چیکار میکنه ات دیونم کردی اونجا چیکار میکنی آخه هیونجین رو از کجا میشناشی
گوشیم برداشتم و به ات زنگ زدم اما جواب نمیداد این چند وقت حتا زنگ هم نزده نه زنگ زده شمارش انسداد شده وقتی زنگ میزد نمیدونستم اوف
ادامه دارد
۲.۷k
۲۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.