part 29
part 29
خیلی زود زود راه میرفتم که جیمین دستمو گرفت و منو به خودش نزدیک
ات : ولم کن جیمین نمیخواهم بهم دست بزنی
جیمین: نوچ ولت نمیکنم تو شیرینیه زندگیه منی
هر دوتامون خیس شدیم هوا هم سرد بود من از سردی میلرزیدم جیمین که با یه دستش دستمو گرفته بود با اون یکی دستش رو دیده کمرم حلقه کرده بود خیلی سردم میشد کم کم چشمام سیاهی رفت و تویه بغله جیمین اوفتادم
جیمین : ات خوبی چی شد
زود براید استایل بغلش کردم و بردمش تویه خونه خیلی آروم رویه تخت گذاشتمش لباساشو درآوردم و یه لباسه دیگی تنش کردم موهاشو خشک کردم و پتو رو روش کشوندم لبامو گذاشتم رویه لباش و لباشو یه بوسه کوچیکی زدم و حوله رو برداشتم رفتم سمته حموم
《《《《《《《
وقتی بیدار شدم لباسامو عوض شده بودن و صدایه آب از حموم میومد زود از رویه تخت بلند شدم فرسته خوبی بود که از دستش فرار کنم میخواستم از اوتاق خارج شم که مچه دستمو گرفت و منو چشپوند به دیوار یه حوله دوره کمرش بود نفسم بند اومده بود نمیتونستم نفس بکشم
جیمین: چیشده ها
ات: هیچ ولم کن میخواهم برم
جیمین: ازمن اجازه گرفتی
ات : من ازت اجازه نمیگیرم
جیمین : اگه الان بخورمت بازم اجازه نمیدی
ات : نه نمیدم
جیمین نوازش بار پایینه گردنم رو لمس کرد نفسمام زود زود شد بعدش زیپه لباسامو باز کرد و یکی از بنده لباسام اوفتاد مچه هر دوتا دستامو گرفت و بردتم سمته تخت و روم خیمه زد لباشو گذاشت رویه گردنم و گردنم رو گاز گرفت دستمو گذاشتم رویه شونش و گفتم
ات : جیمین اخخخخخ لطفا نکن درد داره
هیچی نگفت و به کارش ادامه داد
(اینجا رو دیگه با زهنه منحرفه خودتون پیش ببرین)
منم با کله درد اون دو ساعت رو گزروندم جیمین از روم بلند شد و رفت سمته حموم منم لباسامو به سختی پوشیدم و از اوتاق خارج شدم و الان تاکسی از کجا گیر بیارم اوف زیره دلم درد میکرد گوشیم رو برداشتم و یه تاکسی خبر کردم و رفتم خونه
ات : سلام مادر
م/ات: سلام کجا بودی دخترم ساعت 9:30 دقیقه ست
ات : خونه سوجی بودم برم اوتاقم
م/ات : شام نمیخوری
ات : من خوردم
رفتم اوتاقم و خودمو رویه تخت پرت کردم آنقدر درد داشتم دستمو گذاشتم رویه شکمم و کم کم خوابم برو
ادامه دارد....
خیلی زود زود راه میرفتم که جیمین دستمو گرفت و منو به خودش نزدیک
ات : ولم کن جیمین نمیخواهم بهم دست بزنی
جیمین: نوچ ولت نمیکنم تو شیرینیه زندگیه منی
هر دوتامون خیس شدیم هوا هم سرد بود من از سردی میلرزیدم جیمین که با یه دستش دستمو گرفته بود با اون یکی دستش رو دیده کمرم حلقه کرده بود خیلی سردم میشد کم کم چشمام سیاهی رفت و تویه بغله جیمین اوفتادم
جیمین : ات خوبی چی شد
زود براید استایل بغلش کردم و بردمش تویه خونه خیلی آروم رویه تخت گذاشتمش لباساشو درآوردم و یه لباسه دیگی تنش کردم موهاشو خشک کردم و پتو رو روش کشوندم لبامو گذاشتم رویه لباش و لباشو یه بوسه کوچیکی زدم و حوله رو برداشتم رفتم سمته حموم
《《《《《《《
وقتی بیدار شدم لباسامو عوض شده بودن و صدایه آب از حموم میومد زود از رویه تخت بلند شدم فرسته خوبی بود که از دستش فرار کنم میخواستم از اوتاق خارج شم که مچه دستمو گرفت و منو چشپوند به دیوار یه حوله دوره کمرش بود نفسم بند اومده بود نمیتونستم نفس بکشم
جیمین: چیشده ها
ات: هیچ ولم کن میخواهم برم
جیمین: ازمن اجازه گرفتی
ات : من ازت اجازه نمیگیرم
جیمین : اگه الان بخورمت بازم اجازه نمیدی
ات : نه نمیدم
جیمین نوازش بار پایینه گردنم رو لمس کرد نفسمام زود زود شد بعدش زیپه لباسامو باز کرد و یکی از بنده لباسام اوفتاد مچه هر دوتا دستامو گرفت و بردتم سمته تخت و روم خیمه زد لباشو گذاشت رویه گردنم و گردنم رو گاز گرفت دستمو گذاشتم رویه شونش و گفتم
ات : جیمین اخخخخخ لطفا نکن درد داره
هیچی نگفت و به کارش ادامه داد
(اینجا رو دیگه با زهنه منحرفه خودتون پیش ببرین)
منم با کله درد اون دو ساعت رو گزروندم جیمین از روم بلند شد و رفت سمته حموم منم لباسامو به سختی پوشیدم و از اوتاق خارج شدم و الان تاکسی از کجا گیر بیارم اوف زیره دلم درد میکرد گوشیم رو برداشتم و یه تاکسی خبر کردم و رفتم خونه
ات : سلام مادر
م/ات: سلام کجا بودی دخترم ساعت 9:30 دقیقه ست
ات : خونه سوجی بودم برم اوتاقم
م/ات : شام نمیخوری
ات : من خوردم
رفتم اوتاقم و خودمو رویه تخت پرت کردم آنقدر درد داشتم دستمو گذاشتم رویه شکمم و کم کم خوابم برو
ادامه دارد....
۶.۷k
۲۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.