part 28
part 28
ات : من دیگه برم
هیونجین : نفرماید قربان کی بهت گفت که بری
ات: نه دیگه باید برم
از اوتاق خارج شدم هیونجین هم بدرقم کرد و سواره تاکسی شدم همین که راه اوفتادم جیمین زنگ زد خیلی خوشحال شدم بعد از سه روز و اون همه گشتن بلخره پیداش شد زود جواب دادم
مکالمه جیمین و ات
جیمین : ات زود بیا خونه مون
ات: چی
حتا نزاشت حرفمو بزنم زود گوشی رو قط کرد گوشیو انداختم رویه صندلی بغلم دستامو بردم برایه موهام اوف جیمین
وقتی رسیدم از تاکسی پیاده شدم و رفتم خونه دره خونه رو باز کردم وقتی وارده خونه شدم با چهره عصبی جیمین مواجه شدم رفتم سمتش
جیمین : تو کجا بودی (با داد و عصبانیت )
ات : این چیزیه که میخواهی بگی
جیمین : تو کجا بودی
آنقدر داد زد که ترسم گرفت بدنم به لرزه اوفتاد
جیمین : ات هیونجین رو از کجا میشناسی بگو(اخره حرفشو با داد گفت)
ات : چرا باید بهت بگم
جیمین : ات کافیه
مچه دستمو گرفت و دنباله خودش کشوند تویه اوتاق کنار تخت وایستادم
ات : ولم کن این دیگه چه کار یه این همه مدت نبودی الان میای و دلت میخواد باهام باشی بازم حوصلت سر رفته و میخواهی با من سرگرم بشی
جیمین چند تا از دکمه پیراهنش رو باز کرد و بهم نزدیک شد منم هولش دادم و گفتم بهم نزدیک نشو من دلم میخواد با هرکی میکردم چه هیونجین باشه چه سکیون باشه
با دستاش شونه هام رو گرفت و تکونم داد با داد گفت
جیمین : تو ماله منوفهمیدی و هیچ کس نمیتونه بهت دست بزنه
ات : اهه کافیه دیگه تو کجا بودی اصلا این چند وقت یه زره نگرانم نشدی ها من فقد برات هوس بودم درسته منو بازی دادی
جیمین : نه
نزاشتم حرفشو بزنه و با چشمایه اشکی و بعضی که تویه گولم بود گفتم
ات : تو همین که باهام رابطه رو شروع کردی روزه بعدش فرار کردی میدونی من تویه چه هالی بودم این چند روز نمیتونستم غذا بخورم خیلی ترسیدم که ولم کنی درست میگفتم من فقد برات هوس بودم
(اخره حرفشو با گریه گفت)
به جیمین پوشت کردم که راه بیوفتم اما جیمین دستاشو دوره شونه هام حلقه کرد و لباشو نزدیک گوشم کرد در حالی که داشتم گریه میکردم جیمین گفت
جیمین : شیرینیه من خوشگلم ببخشید که نگرانت کردم تو رویایه منی تو زنده گیه منی عشقم نفسم به نفست بسته اگه یخورده نفست بند شد نفسه منم بند میشه اگه تو چیزیت بشه من میمیرم دنیا اگه یه تار موت کمشه این دنیا رو آتیش میزنم اگه یه پسری بهت نزدیگ بشه اونو می کشم همون دستی که بهت دست زده رو میشکنم کاری میکنم از زندگیش پشیمون شه
ات : ولم ..کن.. جیمین تو ...دوسم ....نداری تو فقد... ازم استفاده... کردی ..
جیمین : شیرینیه من گریه نکن
رومو برگردوندن سمته خودش و با دستاش صورتم رو قاب کرد تویه چشمامو نگاه کرد منم دستشو از صورتم کشیدم و ازش دور شدم
ات: من نمیخواهم دیگه ببینمت
راه اوفتادم و از خونه خارج شدم بارونی خیلی شدیدی میبارید
ادامه دارد
ات : من دیگه برم
هیونجین : نفرماید قربان کی بهت گفت که بری
ات: نه دیگه باید برم
از اوتاق خارج شدم هیونجین هم بدرقم کرد و سواره تاکسی شدم همین که راه اوفتادم جیمین زنگ زد خیلی خوشحال شدم بعد از سه روز و اون همه گشتن بلخره پیداش شد زود جواب دادم
مکالمه جیمین و ات
جیمین : ات زود بیا خونه مون
ات: چی
حتا نزاشت حرفمو بزنم زود گوشی رو قط کرد گوشیو انداختم رویه صندلی بغلم دستامو بردم برایه موهام اوف جیمین
وقتی رسیدم از تاکسی پیاده شدم و رفتم خونه دره خونه رو باز کردم وقتی وارده خونه شدم با چهره عصبی جیمین مواجه شدم رفتم سمتش
جیمین : تو کجا بودی (با داد و عصبانیت )
ات : این چیزیه که میخواهی بگی
جیمین : تو کجا بودی
آنقدر داد زد که ترسم گرفت بدنم به لرزه اوفتاد
جیمین : ات هیونجین رو از کجا میشناسی بگو(اخره حرفشو با داد گفت)
ات : چرا باید بهت بگم
جیمین : ات کافیه
مچه دستمو گرفت و دنباله خودش کشوند تویه اوتاق کنار تخت وایستادم
ات : ولم کن این دیگه چه کار یه این همه مدت نبودی الان میای و دلت میخواد باهام باشی بازم حوصلت سر رفته و میخواهی با من سرگرم بشی
جیمین چند تا از دکمه پیراهنش رو باز کرد و بهم نزدیک شد منم هولش دادم و گفتم بهم نزدیک نشو من دلم میخواد با هرکی میکردم چه هیونجین باشه چه سکیون باشه
با دستاش شونه هام رو گرفت و تکونم داد با داد گفت
جیمین : تو ماله منوفهمیدی و هیچ کس نمیتونه بهت دست بزنه
ات : اهه کافیه دیگه تو کجا بودی اصلا این چند وقت یه زره نگرانم نشدی ها من فقد برات هوس بودم درسته منو بازی دادی
جیمین : نه
نزاشتم حرفشو بزنه و با چشمایه اشکی و بعضی که تویه گولم بود گفتم
ات : تو همین که باهام رابطه رو شروع کردی روزه بعدش فرار کردی میدونی من تویه چه هالی بودم این چند روز نمیتونستم غذا بخورم خیلی ترسیدم که ولم کنی درست میگفتم من فقد برات هوس بودم
(اخره حرفشو با گریه گفت)
به جیمین پوشت کردم که راه بیوفتم اما جیمین دستاشو دوره شونه هام حلقه کرد و لباشو نزدیک گوشم کرد در حالی که داشتم گریه میکردم جیمین گفت
جیمین : شیرینیه من خوشگلم ببخشید که نگرانت کردم تو رویایه منی تو زنده گیه منی عشقم نفسم به نفست بسته اگه یخورده نفست بند شد نفسه منم بند میشه اگه تو چیزیت بشه من میمیرم دنیا اگه یه تار موت کمشه این دنیا رو آتیش میزنم اگه یه پسری بهت نزدیگ بشه اونو می کشم همون دستی که بهت دست زده رو میشکنم کاری میکنم از زندگیش پشیمون شه
ات : ولم ..کن.. جیمین تو ...دوسم ....نداری تو فقد... ازم استفاده... کردی ..
جیمین : شیرینیه من گریه نکن
رومو برگردوندن سمته خودش و با دستاش صورتم رو قاب کرد تویه چشمامو نگاه کرد منم دستشو از صورتم کشیدم و ازش دور شدم
ات: من نمیخواهم دیگه ببینمت
راه اوفتادم و از خونه خارج شدم بارونی خیلی شدیدی میبارید
ادامه دارد
۵.۹k
۲۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.