ماشین زمان...
ماشین زمان...
پارت بیست و دوم
____________
ویو ا..ت
سمت یونگی حرکت کرد ...دست گل رو جلو صورت یونگی گرفت...
ات:برای تو ...
_چی؟؟... برای من؟!
ات:اوهوم...برای تو ...
تاج گلی که درست کرده بود رو روی سر خودش گذاشت
ات:قشنگه؟!...از پسر عموم یاد گرفتم ...
_پسر عمو؟!...تو پسر عمو نداری !
ات:عامم...آ،اره راستی ...یادم نبود ...آره یادم نبود ببخشید ...نگفتی قشنگه؟!
_اره ...ولی کسی که زیرشه قشنگ تره ...
ات:چ،چی؟؟...حیحح...
دست یونگی رو گرفت و سمت باغچه حرکت کرد
ات:بیا تو هم گل ها رو بچین...بیا دیگه ...
_ا.ت...اینکار...
ات:یااا...بیا دیگه همین یه بار ...
_(لبخند)باشه همین یه بار ...
شروع کردن به کندن گل ها ...
پرش زمانی ...
لباس هایش رو عوض کرد ...یه لباس مشکی طلایی پوشید و از اتاقش بیرون اومد
ات:هی بچه ها قشنگه؟!
جونگکوک و جین به ا.ت نگاه کردند
@جین:خیلی قشنگه...
#کوک:دوباره لباس مشکی پوشیدن رو شروع کردی؟!...خیلی باحال شده
ات:یه دفعه ای چشمم رو گرفت ...
@خب ...جایی میخواهید برید؟؟
ات:آره بریم آشپزخانه سلطنتی غذا بگیریم ...
#اما چند ساعت پیش...
ات:اون گذشته هست من الان گشنمه ...گشنههه...
@باشه باشه ساکت باش فقط ...
ویو هانا....
&رابطه ملکه جانگ و امپراطور رو دیدی؟؟ خیلی خوب شده...باید از هم دورشون کنیم
∆چیکار کنیم بانوی من؟؟
&اول یه پاپوش براش درست کن که باعث دعوا بینشون بشه بعد ....ببینم امپراطور رو کدوم قسمت قصر حساس هست؟!
∆قصر ملکه مادر ...چرا؟؟
&خوبه ...یه زمان مناسب که ملکه جانگ رفت قصر ملکه مادر اونجا رو آتیش بزنید و تقصیر اون ملکه احمق بندازید
∆(خنده)چشم بانوی من با کمال میل ...
&اگر کارت رو خوب انجام بدی جای اون فرمانده سرباز های سلطنتی کی بود؟!...اما جئون جونگکوک ...جای اون میزارمت ...باید جئون جونگکوک و کیم سوکجین رو بکشیم ...یه کاری کن جانگ هوسوک تبعید بشه ...
∆چشم بانوی من...
وزیر کیم عموی کیم هانا از اتاق خارج شد
ویو ا.ت
ات:بریم پیش یون...امپراطور؟!
@چشم ...
سمت قصر یونگی حرکت کرد ...
وارد اتاق شد ...
ات:یونگیا ...چیکار میکنی ؟؟
_ا.ت سرم شلوغه ...
ات؛خب چیه؟!
_قرارداد های مهم کشور با کشور امپراطور کیم تهیونگ ...
ات:اوه ...
کنار یونگی روی صندلی نشست ...
ات:چایی؟؟
_ نه الکله...میخوای بخور میگم برام یه دونه بیارن ...
ات:دو تا هست باهم میخوریم ...
_اوکی...
یونگی داشت کارش رو انجام میداد و ا.ت هم به یونگی نگاه میکرد که دست ا.ت به لیوان الکل یونگی خورد و روی قرارداد ریخت ...
_چیکار کردی احمق!
ات:ب،ببخشید...به خدا عمدی نبود ...
_الان من این قرارداد رو چیکار کنم باید امروز بفرستمش هااا(داد)
ات:ببخشید واقعا نمیخواستم دستم خورد
ادامه کامنت ...
#bts#army#fake#BTS#ARMY#BANGTAN#YOONGI#SUGA
پارت بیست و دوم
____________
ویو ا..ت
سمت یونگی حرکت کرد ...دست گل رو جلو صورت یونگی گرفت...
ات:برای تو ...
_چی؟؟... برای من؟!
ات:اوهوم...برای تو ...
تاج گلی که درست کرده بود رو روی سر خودش گذاشت
ات:قشنگه؟!...از پسر عموم یاد گرفتم ...
_پسر عمو؟!...تو پسر عمو نداری !
ات:عامم...آ،اره راستی ...یادم نبود ...آره یادم نبود ببخشید ...نگفتی قشنگه؟!
_اره ...ولی کسی که زیرشه قشنگ تره ...
ات:چ،چی؟؟...حیحح...
دست یونگی رو گرفت و سمت باغچه حرکت کرد
ات:بیا تو هم گل ها رو بچین...بیا دیگه ...
_ا.ت...اینکار...
ات:یااا...بیا دیگه همین یه بار ...
_(لبخند)باشه همین یه بار ...
شروع کردن به کندن گل ها ...
پرش زمانی ...
لباس هایش رو عوض کرد ...یه لباس مشکی طلایی پوشید و از اتاقش بیرون اومد
ات:هی بچه ها قشنگه؟!
جونگکوک و جین به ا.ت نگاه کردند
@جین:خیلی قشنگه...
#کوک:دوباره لباس مشکی پوشیدن رو شروع کردی؟!...خیلی باحال شده
ات:یه دفعه ای چشمم رو گرفت ...
@خب ...جایی میخواهید برید؟؟
ات:آره بریم آشپزخانه سلطنتی غذا بگیریم ...
#اما چند ساعت پیش...
ات:اون گذشته هست من الان گشنمه ...گشنههه...
@باشه باشه ساکت باش فقط ...
ویو هانا....
&رابطه ملکه جانگ و امپراطور رو دیدی؟؟ خیلی خوب شده...باید از هم دورشون کنیم
∆چیکار کنیم بانوی من؟؟
&اول یه پاپوش براش درست کن که باعث دعوا بینشون بشه بعد ....ببینم امپراطور رو کدوم قسمت قصر حساس هست؟!
∆قصر ملکه مادر ...چرا؟؟
&خوبه ...یه زمان مناسب که ملکه جانگ رفت قصر ملکه مادر اونجا رو آتیش بزنید و تقصیر اون ملکه احمق بندازید
∆(خنده)چشم بانوی من با کمال میل ...
&اگر کارت رو خوب انجام بدی جای اون فرمانده سرباز های سلطنتی کی بود؟!...اما جئون جونگکوک ...جای اون میزارمت ...باید جئون جونگکوک و کیم سوکجین رو بکشیم ...یه کاری کن جانگ هوسوک تبعید بشه ...
∆چشم بانوی من...
وزیر کیم عموی کیم هانا از اتاق خارج شد
ویو ا.ت
ات:بریم پیش یون...امپراطور؟!
@چشم ...
سمت قصر یونگی حرکت کرد ...
وارد اتاق شد ...
ات:یونگیا ...چیکار میکنی ؟؟
_ا.ت سرم شلوغه ...
ات؛خب چیه؟!
_قرارداد های مهم کشور با کشور امپراطور کیم تهیونگ ...
ات:اوه ...
کنار یونگی روی صندلی نشست ...
ات:چایی؟؟
_ نه الکله...میخوای بخور میگم برام یه دونه بیارن ...
ات:دو تا هست باهم میخوریم ...
_اوکی...
یونگی داشت کارش رو انجام میداد و ا.ت هم به یونگی نگاه میکرد که دست ا.ت به لیوان الکل یونگی خورد و روی قرارداد ریخت ...
_چیکار کردی احمق!
ات:ب،ببخشید...به خدا عمدی نبود ...
_الان من این قرارداد رو چیکار کنم باید امروز بفرستمش هااا(داد)
ات:ببخشید واقعا نمیخواستم دستم خورد
ادامه کامنت ...
#bts#army#fake#BTS#ARMY#BANGTAN#YOONGI#SUGA
۲۵.۲k
۲۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.