فیک فرشته اکتای
«فرشته اکتای»
ات:+. تهیونگ:_
#پارت_۴
+:با تعجب بهش نگاه کردم. به معنای واقعی کلمه هنگیده بودم!!!یعنی چی؟؟چی میگه این؟؟داره شوخی میکنه دیگه آخه طلسم تو این دور و زمونه؟؟؟خواب تا وقتی که جفتش پیداشه؟؟الانم۷۰۰ ساله خوابیده؟؟پاشو جمع کن بابا مسخرمون کرده. صبر کن ببینم اگه اون الان ۷۰۰ سال خوابیده کلا چند سالشه؟؟ خود میا چند سالشه؟؟اصلا اینا چه جور موجوداتین؟؟ داشتم مشکوک بهش نگاه می کردم یه دفعه ای پرسیدم.
+:تو چند سالته و چه موجودی هستی میا؟؟ امیدوارم راستشو بگی و....
×:بهت میگم ولی قول بده نترسی؟!
+: برای چی نترسم آخه؟!نکنه اجنهان؟؟یا خدااا!!!!! آروم شروع کردم به بسم اللّٰه گفتن که شروع به خندیدن کرد
×:نترس من جن نیستم ولی خب .... امممم.... من خونآشام هستم و الان ۳۰۰۰ سالمه و خواهر کوچیکتر تهیونگ هستم تهیونگ هم پادشاه تمام خونآشام ها و فرمانروای هفت قلمرو هستش و از وقتی که به خواب رفته حکومت به عهده منه ولی من هر روز منتظر اینم که طلسم بشکنه و تهیونگ دوباره برگرده به پادشاهیش و حکومتش رو از سر بگیره . من دیگه از حکومت کردن به مردم خونآشام ها و اداره بقیه قلمرو ها خسته شدم و الان دارم در به در دنبال جفت تهیونگ میگردم ولی پیداش نمیکنم و فکر میکنم از دنیای ما خونآشام ها نباشه.
+:چشمام دیگه بزرگتر از این نمیشد و با شگفتی داشتم نگاهش میکردم و واو به معنای واقعی کلمه کرک و پرام ریخته بود. مگه خونآشام ها فقط مال فیلما و رمانا نبودن؟؟یا ابرفز مامانم اینا من میترسم خدایا خداوندا خودت به جوونیم رحم کن و کمکم کن. با گیجی سری تکون دادم بلند شدم و گفتم.
+:با اجازه میخوام برم استراحت کنم.
لبخندی زد و سری تکون داد از جام بلند شدم و دوباره به اتاق برگشتم درو باز کردم و داخل شدم و به طرف تابوت که اون طرف اتاق بود قدم تند کردم.
ات:+. تهیونگ:_
#پارت_۴
+:با تعجب بهش نگاه کردم. به معنای واقعی کلمه هنگیده بودم!!!یعنی چی؟؟چی میگه این؟؟داره شوخی میکنه دیگه آخه طلسم تو این دور و زمونه؟؟؟خواب تا وقتی که جفتش پیداشه؟؟الانم۷۰۰ ساله خوابیده؟؟پاشو جمع کن بابا مسخرمون کرده. صبر کن ببینم اگه اون الان ۷۰۰ سال خوابیده کلا چند سالشه؟؟ خود میا چند سالشه؟؟اصلا اینا چه جور موجوداتین؟؟ داشتم مشکوک بهش نگاه می کردم یه دفعه ای پرسیدم.
+:تو چند سالته و چه موجودی هستی میا؟؟ امیدوارم راستشو بگی و....
×:بهت میگم ولی قول بده نترسی؟!
+: برای چی نترسم آخه؟!نکنه اجنهان؟؟یا خدااا!!!!! آروم شروع کردم به بسم اللّٰه گفتن که شروع به خندیدن کرد
×:نترس من جن نیستم ولی خب .... امممم.... من خونآشام هستم و الان ۳۰۰۰ سالمه و خواهر کوچیکتر تهیونگ هستم تهیونگ هم پادشاه تمام خونآشام ها و فرمانروای هفت قلمرو هستش و از وقتی که به خواب رفته حکومت به عهده منه ولی من هر روز منتظر اینم که طلسم بشکنه و تهیونگ دوباره برگرده به پادشاهیش و حکومتش رو از سر بگیره . من دیگه از حکومت کردن به مردم خونآشام ها و اداره بقیه قلمرو ها خسته شدم و الان دارم در به در دنبال جفت تهیونگ میگردم ولی پیداش نمیکنم و فکر میکنم از دنیای ما خونآشام ها نباشه.
+:چشمام دیگه بزرگتر از این نمیشد و با شگفتی داشتم نگاهش میکردم و واو به معنای واقعی کلمه کرک و پرام ریخته بود. مگه خونآشام ها فقط مال فیلما و رمانا نبودن؟؟یا ابرفز مامانم اینا من میترسم خدایا خداوندا خودت به جوونیم رحم کن و کمکم کن. با گیجی سری تکون دادم بلند شدم و گفتم.
+:با اجازه میخوام برم استراحت کنم.
لبخندی زد و سری تکون داد از جام بلند شدم و دوباره به اتاق برگشتم درو باز کردم و داخل شدم و به طرف تابوت که اون طرف اتاق بود قدم تند کردم.
۴۲۹
۲۳ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.