پارت۵۹
#پارت۵۹
من ازت متنفر نیستم
درحالی ک چونم از شدت بغذ میلرزید سرم و انداختم پایین و پشت سرشون حرکت کردم وارد خونه شدیم
نکاهی به سالن کردم
همه بودن بورام و جیمینم امده بودن بع علاوه تهیونگ و جین و دوتا خانم و آقا که بنده نمیشناختم
به همشون سلام کردن و روی مبلا نشستن منم اروم و بی صدا رفتم و کنار بورام که داشت خدشو خفه میکرد تا ببینمش نشستم
بغذم ممکن بود هر لحظه بشکنه و اشکام صورتم و احاطه کنن
دستام و محکم مشت کردم و لبم و محکم گزیدم
همون خانمه نگاهی بهم کرد
+سونگ وان... این دخترع کیه؟
مامان شوگا نگاه پر تنفری بهم کرد و خاست چیزی بگه ک بورام پرید وسط حرفش
بورام: دوست من هستن خاله جان
+آاااا گه اینطور خش امدی عزیزم
لبخند به زوری زدم و سری تکون دادم
همون خانمه دوبارع رو کرد بع مامان یونگی زنیکه عفریته ک حالا فهمیده بودم اسمش سونگ وانه و مشغول حرف زدن شدن
زیر چشمی نگاهی به شوگا کردم هه را قشنگ رو شوگا لش کردع بود و دستش دور بازوش بود شوگاهم خیلی آروم و خونسرد نشسته بود سرجاش
و از رد نگاهش مشخص بود که خشحاله
دوباره چونم لرزید
اینجا چخبر شده؟ مگه من همسر شوگا نیستم؟ پس این دختر اینجا چی میگ؟
نگاهی به بورام کردم اخمی کردع بود و زل زدا بود به شوگا و هه را
با صدای بغض آلودم صداش زدم
-بورام...؟
نگاهش و دوخت بهم و تا چشمای اشکیمو دید دستامو گرفت
-بورام اینجا چخبرا؟ این دختره اینجا چی میخاد؟ مگه من همسر یونگی نیستم؟ پس این جریان ازدواج شوگا چیه؟
اینجا داره چه اتفاقی میوفتع؟چرا یدفه پریدن وسط زندگی قشنگی که داشت برام رقم میخورد؟چرا
قبل از اینکه اشکام سرازیر بشن
بورام دستاشو قاب صورتم کرد
بورام: ات لطفا آروم باش همچیز رو برات توضیح میدم فقط خواهش میکنم
ک آروم باش خب؟
به زور سری تکون دادم
که جیمین خم شد طرفمون:
..............
شرط هاا
۵۰کامنت
۲۵لایک
..............
من ازت متنفر نیستم
درحالی ک چونم از شدت بغذ میلرزید سرم و انداختم پایین و پشت سرشون حرکت کردم وارد خونه شدیم
نکاهی به سالن کردم
همه بودن بورام و جیمینم امده بودن بع علاوه تهیونگ و جین و دوتا خانم و آقا که بنده نمیشناختم
به همشون سلام کردن و روی مبلا نشستن منم اروم و بی صدا رفتم و کنار بورام که داشت خدشو خفه میکرد تا ببینمش نشستم
بغذم ممکن بود هر لحظه بشکنه و اشکام صورتم و احاطه کنن
دستام و محکم مشت کردم و لبم و محکم گزیدم
همون خانمه نگاهی بهم کرد
+سونگ وان... این دخترع کیه؟
مامان شوگا نگاه پر تنفری بهم کرد و خاست چیزی بگه ک بورام پرید وسط حرفش
بورام: دوست من هستن خاله جان
+آاااا گه اینطور خش امدی عزیزم
لبخند به زوری زدم و سری تکون دادم
همون خانمه دوبارع رو کرد بع مامان یونگی زنیکه عفریته ک حالا فهمیده بودم اسمش سونگ وانه و مشغول حرف زدن شدن
زیر چشمی نگاهی به شوگا کردم هه را قشنگ رو شوگا لش کردع بود و دستش دور بازوش بود شوگاهم خیلی آروم و خونسرد نشسته بود سرجاش
و از رد نگاهش مشخص بود که خشحاله
دوباره چونم لرزید
اینجا چخبر شده؟ مگه من همسر شوگا نیستم؟ پس این دختر اینجا چی میگ؟
نگاهی به بورام کردم اخمی کردع بود و زل زدا بود به شوگا و هه را
با صدای بغض آلودم صداش زدم
-بورام...؟
نگاهش و دوخت بهم و تا چشمای اشکیمو دید دستامو گرفت
-بورام اینجا چخبرا؟ این دختره اینجا چی میخاد؟ مگه من همسر یونگی نیستم؟ پس این جریان ازدواج شوگا چیه؟
اینجا داره چه اتفاقی میوفتع؟چرا یدفه پریدن وسط زندگی قشنگی که داشت برام رقم میخورد؟چرا
قبل از اینکه اشکام سرازیر بشن
بورام دستاشو قاب صورتم کرد
بورام: ات لطفا آروم باش همچیز رو برات توضیح میدم فقط خواهش میکنم
ک آروم باش خب؟
به زور سری تکون دادم
که جیمین خم شد طرفمون:
..............
شرط هاا
۵۰کامنت
۲۵لایک
..............
۱۴.۳k
۱۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.