تصادف شیرین قسمت دوازدهمآهنگ تعبیر خواب مهدی جهانی رو پل
تصادف شیرین قسمت دوازدهم:آهنگ تعبیر خواب مهدی جهانی رو پلی کردم،هوا داشت گرم می شد ،برای همین شیشه هارو دادم بالا و کولر رو روشن کردم،سیگاری از جعبه کاپتان بلک درآودم و روشنش کردم،طبق معمول با اخم پک عمیق زدم و غرق گذشته شدم،گذشته ای که شاید بد نبود،ولی خونوادم اونو خیلی بزرگش و کردن ومنو،منی که غرورم حرف خاص و عام بود رو خرد کردن،طوری که دیگه هیچی ازم نموند،ولی هیچ وقت معنی حرفاشون رونفهمیدم ونمی دونم،شایدهم نخواستم که بفهمم...
جلوی در ویلا دوتا بوق زدم،سرایدار،یا همون مش رضا،در رو باز کرد و با لحجه غلیظ شمالی گفت:سلام آقاجان،خوش اومدین،بفرمایین،بفرمایین... با لبخند محوی باهاش سلام علیک کردم و ماشین رو پارک کردم...یه نگاه دور باغ انداختم،سوزوکی مهران،لکسوز مهدی،و مزدا تری امیر...وسط اونا یه ال نود هم پارک شده بود،ال نود سفید که نمی دونستم برای کیه...
قسمت دوازدهم:آهنگ تعبیر خواب مهدی جهانی رو پلی کردم،هوا داشت گرم می شد ،برای همین شیشه هارو دادم بالا و کولر رو روشن کردم،سیگاری از جعبه کاپتان بلک درآودم و روشنش کردم،طبق معمول با اخم پک عمیق زدم و غرق گذشته شدم،گذشته ای که شاید بد نبود،ولی خونوادم اونو خیلی بزرگش و کردن ومنو،منی که غرورم حرف خاص و عام بود رو خرد کردن،طوری که دیگه هیچی ازم نموند،ولی هیچ وقت معنی حرفاشون رونفهمیدم ونمی دونم،شایدهم نخواستم که بفهمم...
جلوی در ویلا دوتا بوق زدم،سرایدار،یا همون مش رضا،در رو باز کرد و با لحجه غلیظ شمالی گفت:سلام آقاجان،خوش اومدین،بفرمایین،بفرمایین... با لبخند محوی باهاش سلام علیک کردم و ماشین رو پارک کردم...یه نگاه دور باغ انداختم،سوزوکی مهران،لکسوز مهدی،و مزدا تری امیر...وسط اونا یه ال نود هم پارک شده بود،ال نود سفید که نمی دونستم برای کیه...
telegram.me/Roman_Atena
جلوی در ویلا دوتا بوق زدم،سرایدار،یا همون مش رضا،در رو باز کرد و با لحجه غلیظ شمالی گفت:سلام آقاجان،خوش اومدین،بفرمایین،بفرمایین... با لبخند محوی باهاش سلام علیک کردم و ماشین رو پارک کردم...یه نگاه دور باغ انداختم،سوزوکی مهران،لکسوز مهدی،و مزدا تری امیر...وسط اونا یه ال نود هم پارک شده بود،ال نود سفید که نمی دونستم برای کیه...
قسمت دوازدهم:آهنگ تعبیر خواب مهدی جهانی رو پلی کردم،هوا داشت گرم می شد ،برای همین شیشه هارو دادم بالا و کولر رو روشن کردم،سیگاری از جعبه کاپتان بلک درآودم و روشنش کردم،طبق معمول با اخم پک عمیق زدم و غرق گذشته شدم،گذشته ای که شاید بد نبود،ولی خونوادم اونو خیلی بزرگش و کردن ومنو،منی که غرورم حرف خاص و عام بود رو خرد کردن،طوری که دیگه هیچی ازم نموند،ولی هیچ وقت معنی حرفاشون رونفهمیدم ونمی دونم،شایدهم نخواستم که بفهمم...
جلوی در ویلا دوتا بوق زدم،سرایدار،یا همون مش رضا،در رو باز کرد و با لحجه غلیظ شمالی گفت:سلام آقاجان،خوش اومدین،بفرمایین،بفرمایین... با لبخند محوی باهاش سلام علیک کردم و ماشین رو پارک کردم...یه نگاه دور باغ انداختم،سوزوکی مهران،لکسوز مهدی،و مزدا تری امیر...وسط اونا یه ال نود هم پارک شده بود،ال نود سفید که نمی دونستم برای کیه...
telegram.me/Roman_Atena
- ۱.۱k
- ۲۰ دی ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط