رمان دورترین نزدیک کاور شخصیت رامین
#پارت_۳۳
همون اهنگی ک رها گذاشت برام! اخ ملیس کجایی.
داشبوردو باز کردم و سیگارو در اوردم از کی اینو داشتم؟ گه گاهی فقط همینو داشتم ... فقط همین سیگار لعنتی!
روشنش کردم و گذاشتم لای لبم ک یاد دعوای ملیس سرسیگار افتادم وبا جعبه ش از شیشه پرتش کردم بیرون!
Evan Band
Khosh Be Halat
با اینکه یک روز هم لیلا نبودی
من عاشقم مجنونِ بی چون و چرایت
برگشتن از تو یک شب امکان ندارد
وقتی عزیزم رفته ام تا بی نهایت
من جای خالی تورا هم دوست دارم خوش به حالت
این بی خیالی تورا هم دوست دارم خوش به حالت
شهرِ شمالی تورا هم دوست دارم خوش به حالت
من روی خوبت را بدت را بدترت را دوست دارم
دیوانه ام هر آدم دورو برت را دوست دارم
من زیر باران ماندن پشت دردت را دوست دارم
باشی نباشی با دلم جفتی
اشکی که از چشمم نمیوفتی
دیوانه ام کردی ولی
یک دوستت دارم !
اه رها این چه اهنگیه دیگ... قطعش کردم.
حرفای دختره بدجور رو مخم رژه میرفت... اه لعنتی!
ترانه
هوووف خدای من ...
داشتم بی هدف خیابونارو میرفتم که یادم اومد باید یه کاری واسه خودم پیدا کنم ، سپهر خان بدونه دیگ احتیاجی بش ندارم اصا پسره ی ادم فروش!
خب حالا چیکار کنم؟! چه کاری باشه اصا! همینجوری که میرفتم همه پاساژو مغازه هارو نگا میکردم چنتا کافه اگهی زده بودن اما یه محیط دیگه بود بهتر میشد... هیچی به هیچی ! داشتم میرفتم رو به روی مغازه عطر فروشی کوچیک ک اگهی زده بود وایسادم اخ جون من عاشق عطرم رفتم تو که با دیدن قیافه صاحب مغازه وا رفتم
شت داداش کدوم ارایشگاه میری! ابروهاشو ببین ریدیم رو قیافه ت!
میخاسم برم بیرون که صداش به گوشم خورد
پسره : سلااام خانوم امرتون!
عوووووووق صداش تو حلق دوس دختراش! با نا امیدی برگشتم طرفش
- آگهی تونو دیدم !
پسره : به به خوبه که خوش اومدی!
- خب شرایط؟!
پسره اومد اینور پیشخون : من با تویکی خوشگله همه جوره کنار میام! و دستشو اورد جلو پوزخندی بهش زدم و سری از روی تاسف تکون دادم داشتم میرفتم بیرون عمدا چنتا از شیشه عطراشو انداختم زمین ک خورد و خاکشیر شد داد زد : دیوونه چیکار میکنی حواست کجاس برگشتم سمتش و با لبخند حرص دراری گفتم - اخ اخ ببخشید ابجی حواسم نبود! پسره سرخ شد و خواست بیاد بزنتم ک سریع زدم بیرون!
خدایا اینارو شفا نده یکم بخندیم!
ههی خوبه نیومد دنبالم حالا خر بیارو باقالی بار کن... نا امیدانه میرفتم که برگردن خوابگاه ، چشمم به یه بوتیک خیلی شیک افتاد که یه فروشنده خانوم میخاس با ذوق رفتم سمتش و وارد شدم
چشمم به صاحب بوتیک که یه دختر تقریبا 4_23ساله افتاد و لبخندی زدم
رفتم پیشش
- سلام
با لبخند جوابمو داد :
سلام بفرمایید!
- واسه اگهی تون اومدم!
با لبخند بهم نگا کرد : چن سالته؟
اه مگه اینم ملاکه اخه!...
#دورترین_نزدیک
💜🙃
#پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #خاصترین #عاشقانه #عشق #تنهایی #دخترونه #تکست_ناب #love
همون اهنگی ک رها گذاشت برام! اخ ملیس کجایی.
داشبوردو باز کردم و سیگارو در اوردم از کی اینو داشتم؟ گه گاهی فقط همینو داشتم ... فقط همین سیگار لعنتی!
روشنش کردم و گذاشتم لای لبم ک یاد دعوای ملیس سرسیگار افتادم وبا جعبه ش از شیشه پرتش کردم بیرون!
Evan Band
Khosh Be Halat
با اینکه یک روز هم لیلا نبودی
من عاشقم مجنونِ بی چون و چرایت
برگشتن از تو یک شب امکان ندارد
وقتی عزیزم رفته ام تا بی نهایت
من جای خالی تورا هم دوست دارم خوش به حالت
این بی خیالی تورا هم دوست دارم خوش به حالت
شهرِ شمالی تورا هم دوست دارم خوش به حالت
من روی خوبت را بدت را بدترت را دوست دارم
دیوانه ام هر آدم دورو برت را دوست دارم
من زیر باران ماندن پشت دردت را دوست دارم
باشی نباشی با دلم جفتی
اشکی که از چشمم نمیوفتی
دیوانه ام کردی ولی
یک دوستت دارم !
اه رها این چه اهنگیه دیگ... قطعش کردم.
حرفای دختره بدجور رو مخم رژه میرفت... اه لعنتی!
ترانه
هوووف خدای من ...
داشتم بی هدف خیابونارو میرفتم که یادم اومد باید یه کاری واسه خودم پیدا کنم ، سپهر خان بدونه دیگ احتیاجی بش ندارم اصا پسره ی ادم فروش!
خب حالا چیکار کنم؟! چه کاری باشه اصا! همینجوری که میرفتم همه پاساژو مغازه هارو نگا میکردم چنتا کافه اگهی زده بودن اما یه محیط دیگه بود بهتر میشد... هیچی به هیچی ! داشتم میرفتم رو به روی مغازه عطر فروشی کوچیک ک اگهی زده بود وایسادم اخ جون من عاشق عطرم رفتم تو که با دیدن قیافه صاحب مغازه وا رفتم
شت داداش کدوم ارایشگاه میری! ابروهاشو ببین ریدیم رو قیافه ت!
میخاسم برم بیرون که صداش به گوشم خورد
پسره : سلااام خانوم امرتون!
عوووووووق صداش تو حلق دوس دختراش! با نا امیدی برگشتم طرفش
- آگهی تونو دیدم !
پسره : به به خوبه که خوش اومدی!
- خب شرایط؟!
پسره اومد اینور پیشخون : من با تویکی خوشگله همه جوره کنار میام! و دستشو اورد جلو پوزخندی بهش زدم و سری از روی تاسف تکون دادم داشتم میرفتم بیرون عمدا چنتا از شیشه عطراشو انداختم زمین ک خورد و خاکشیر شد داد زد : دیوونه چیکار میکنی حواست کجاس برگشتم سمتش و با لبخند حرص دراری گفتم - اخ اخ ببخشید ابجی حواسم نبود! پسره سرخ شد و خواست بیاد بزنتم ک سریع زدم بیرون!
خدایا اینارو شفا نده یکم بخندیم!
ههی خوبه نیومد دنبالم حالا خر بیارو باقالی بار کن... نا امیدانه میرفتم که برگردن خوابگاه ، چشمم به یه بوتیک خیلی شیک افتاد که یه فروشنده خانوم میخاس با ذوق رفتم سمتش و وارد شدم
چشمم به صاحب بوتیک که یه دختر تقریبا 4_23ساله افتاد و لبخندی زدم
رفتم پیشش
- سلام
با لبخند جوابمو داد :
سلام بفرمایید!
- واسه اگهی تون اومدم!
با لبخند بهم نگا کرد : چن سالته؟
اه مگه اینم ملاکه اخه!...
#دورترین_نزدیک
💜🙃
#پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #خاصترین #عاشقانه #عشق #تنهایی #دخترونه #تکست_ناب #love
۹.۰k
۱۲ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.