دزد عاشق
دزد عاشق
p8
ولی اون چی؟
هعیی نمیتونم حسم روبه اون پنهون کنم به زودی بهش میگم ول اون خیلی مغروره
ا. ت
از خواب بیدار شدم نگاهی به قیاقش کردم باز داشت مثل سگای گشنه بهم نگاه میکرد
ا. ت: چی میخوای؟
جیمین: ...
ا. ت: هوی با تو ام
جیمین: ... ها؟( کیوت)
ا. ت: ها؟( اداشو در میاره)
جیمین: کوفت
ا. ت: تو دلت
جیمین: اصن قهرم
ا. ت: قهر باش خب ب کی...rm
جیمین: بی ادب
ا. ت: خودتی
ا. ت
رفت بیرون منم گرفتم خوابیدم
جیمین
چجوری بهش بگم دارم میمیرممممم نمیتونم حسمو از پنهون کنم هوفف حالا بعدا بهش فکر میکنم
جیمین
الان برم داخل خواب نیست؟ ولش کن میرم نه شاید از خواب بیدار بشه برم داخل یا نه؟ هوفف به خودت بیاااا رفتم داخل خوابیده بود ولش کردم و رفتم به خدمتکار گفتم غذارو آماده کنه که ببره براش
با آب ببرم یا نوشیدنی؟ اهههه به خودت بیا از کی اینجوری شدی تو واقعا عاشقشی نمیتونم ی لحظه ازش دست بکشممم
ا. ت: دلم خیلی برای نادیا تنگ شده اون تنها کسی بود که دوسم داشت و پیشم بود هعیییی اینجا گوشیی چیزی نداره؟ هوففف نه الکی دارم فکر میکنم
جیمین
غذا اماده شد و خدمتکار برد براش منم خیلی خسته بودم رفتم تو تختم تا بخوابم رفتم تو تختم دراز کشیدم و که یهو گوشیم زنگ خورد ورش داشتم و نگاهی به اسمش کردم دیدم الکسه
جوابشو ندادم گرفتم خوابیدم
چند ساعت بعد
از خواب بیدار شدم و دیدم الکس 20بار زنگ زده رفتک تو پیاما ک نوشته بود ارباب بهمون حمله شده و خیلی تعدادمون کمه بدو بدو لباس پوشیدم و رفتم رسیدم اونجا که....
ادامه دارد
p8
ولی اون چی؟
هعیی نمیتونم حسم روبه اون پنهون کنم به زودی بهش میگم ول اون خیلی مغروره
ا. ت
از خواب بیدار شدم نگاهی به قیاقش کردم باز داشت مثل سگای گشنه بهم نگاه میکرد
ا. ت: چی میخوای؟
جیمین: ...
ا. ت: هوی با تو ام
جیمین: ... ها؟( کیوت)
ا. ت: ها؟( اداشو در میاره)
جیمین: کوفت
ا. ت: تو دلت
جیمین: اصن قهرم
ا. ت: قهر باش خب ب کی...rm
جیمین: بی ادب
ا. ت: خودتی
ا. ت
رفت بیرون منم گرفتم خوابیدم
جیمین
چجوری بهش بگم دارم میمیرممممم نمیتونم حسمو از پنهون کنم هوفف حالا بعدا بهش فکر میکنم
جیمین
الان برم داخل خواب نیست؟ ولش کن میرم نه شاید از خواب بیدار بشه برم داخل یا نه؟ هوفف به خودت بیاااا رفتم داخل خوابیده بود ولش کردم و رفتم به خدمتکار گفتم غذارو آماده کنه که ببره براش
با آب ببرم یا نوشیدنی؟ اهههه به خودت بیا از کی اینجوری شدی تو واقعا عاشقشی نمیتونم ی لحظه ازش دست بکشممم
ا. ت: دلم خیلی برای نادیا تنگ شده اون تنها کسی بود که دوسم داشت و پیشم بود هعیییی اینجا گوشیی چیزی نداره؟ هوففف نه الکی دارم فکر میکنم
جیمین
غذا اماده شد و خدمتکار برد براش منم خیلی خسته بودم رفتم تو تختم تا بخوابم رفتم تو تختم دراز کشیدم و که یهو گوشیم زنگ خورد ورش داشتم و نگاهی به اسمش کردم دیدم الکسه
جوابشو ندادم گرفتم خوابیدم
چند ساعت بعد
از خواب بیدار شدم و دیدم الکس 20بار زنگ زده رفتک تو پیاما ک نوشته بود ارباب بهمون حمله شده و خیلی تعدادمون کمه بدو بدو لباس پوشیدم و رفتم رسیدم اونجا که....
ادامه دارد
- ۹.۵k
- ۰۴ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط