❌ اصکی ممنوع ❌
"Devastating retaliation - a new beginning"
#تلافی_ویرانگر_شروعی_دوباره
#Part29
کوک: دکتر گفت به یه شوک برای بهوش اومدن نیاز داره.
والری سیخ تو جاش نشست.
هیونجین: دکتر نزدیک عمارته، بهتره صبر کنیم تا بیاد....
اما دیگه کسی نبود که به حرفاش گوش بده.
والری مثل یه گرگ وحشی از پله ها بالا رفت و به اتاقی که تهیونگ توش بود هجوم برد.
بهدمحض دیدن بدن خوابیده تهیونگ صبرش تموم شد و داد زد: من دارم زجر میکشم و تو برای خودت راحت خوابیدی؟ تا کی مسخوای مثل ترسوها از مسئولیت هات فرار کنی؟
جلو رفت و بی توجه به لوله هایی که به بدن تهیونگ ول بود به قفسه سینش مشت زد: مگه قول ندادی زنده برمیگردی؟ مگه نگفتی حالا که منتظرتم میای و منو میبری یه جای دور؟
ضجه زنان ادامه داد: د لعنتی اگه میخواستی تنهام بزاری چرا اومدی؟ چرا منو بوسیدی؟ جای لبات هنوز رو لبام میسوزه... چرا منو به خودت عادت دادی؟ کی مسئول این جنایته؟ هاننن؟ کیـــــــــــــــــی؟
با صدای جیغ مانیتور همه ریختن تو اتاق.
پرستار که رفته بود استراحت کنه با وحشت داد زد: ببرینش بیرون... از بیمار دورش کنین.
هیونجین و سیترا دستای والری رو گرفتن و کشیدنش اما والری مثل دیونه ها جیغ میزد: ولم کنیننن اون حققق نداره تنهاممم بزاره... ولم کنیننن.
تو همین لحظه کوک با دکتر وارد اتاق شدن.
پرستار: دکتر داریم از دستش میدیم، ضربان کند شده تنفس منقطعه.
والری با بهت به مانیتور نگاه کرد.
دیگه هیچ خط موج دار کوچیکی روش نبود!
دکتر کتش رو پرت کرد و استیناشو زد بالا: دورش رو خلوت کنین.
دستگاه شوک رو برداشت و روی سینه تهیونگ کوبید.
بدن تهیونگ از تخت فاصله گرفت و با یه موج دوباره رو تخت کوبیده شد.
والری از پشت پرده های اشک موهای مجعد و زیبای تهیونگ که تو هوا تاب میخوردن میدید.
مانیتور جیغ میکشید.
دکتر شوک میزد.
و والری نفس کشیدن رو فراموش کرده بود.
این حقش نبود... نه بعد از این همه سختی که کشیده بود.
با چشمایی گرسنه منتظر بود خط های روی مانیتور برگرده.
دکتر داد زد: این اخرین شوکه، بزارش رو اخرین درجه.
پزستار اطاعت کرد و دکتر شوک رو روی بدن تهیونگ کوبید.
بدن بی جون تهیونگ از روی تخت پرواز کرد و والری بی اختیار جیغ کشید: تهـــــــــــیونــــگـــــــ
و بعد از لحظه ای که انگار هزاران سال طول کشید...
بیب
بیب
بیب
.... ادامه دارد......
(نویسنده سراب)
(از روبیکا)
ناشناس ما:🖤✨
https://nazarbazi.timefriend.net/16750082778186
ما رو به دوستاتون معرفی کنین:🖤🔥
https://rubika.ir/joinc/BGDEIHIF0HQARFFQLKQQIJWDALZDMJBY
#تلافی_ویرانگر_شروعی_دوباره
#Part29
کوک: دکتر گفت به یه شوک برای بهوش اومدن نیاز داره.
والری سیخ تو جاش نشست.
هیونجین: دکتر نزدیک عمارته، بهتره صبر کنیم تا بیاد....
اما دیگه کسی نبود که به حرفاش گوش بده.
والری مثل یه گرگ وحشی از پله ها بالا رفت و به اتاقی که تهیونگ توش بود هجوم برد.
بهدمحض دیدن بدن خوابیده تهیونگ صبرش تموم شد و داد زد: من دارم زجر میکشم و تو برای خودت راحت خوابیدی؟ تا کی مسخوای مثل ترسوها از مسئولیت هات فرار کنی؟
جلو رفت و بی توجه به لوله هایی که به بدن تهیونگ ول بود به قفسه سینش مشت زد: مگه قول ندادی زنده برمیگردی؟ مگه نگفتی حالا که منتظرتم میای و منو میبری یه جای دور؟
ضجه زنان ادامه داد: د لعنتی اگه میخواستی تنهام بزاری چرا اومدی؟ چرا منو بوسیدی؟ جای لبات هنوز رو لبام میسوزه... چرا منو به خودت عادت دادی؟ کی مسئول این جنایته؟ هاننن؟ کیـــــــــــــــــی؟
با صدای جیغ مانیتور همه ریختن تو اتاق.
پرستار که رفته بود استراحت کنه با وحشت داد زد: ببرینش بیرون... از بیمار دورش کنین.
هیونجین و سیترا دستای والری رو گرفتن و کشیدنش اما والری مثل دیونه ها جیغ میزد: ولم کنیننن اون حققق نداره تنهاممم بزاره... ولم کنیننن.
تو همین لحظه کوک با دکتر وارد اتاق شدن.
پرستار: دکتر داریم از دستش میدیم، ضربان کند شده تنفس منقطعه.
والری با بهت به مانیتور نگاه کرد.
دیگه هیچ خط موج دار کوچیکی روش نبود!
دکتر کتش رو پرت کرد و استیناشو زد بالا: دورش رو خلوت کنین.
دستگاه شوک رو برداشت و روی سینه تهیونگ کوبید.
بدن تهیونگ از تخت فاصله گرفت و با یه موج دوباره رو تخت کوبیده شد.
والری از پشت پرده های اشک موهای مجعد و زیبای تهیونگ که تو هوا تاب میخوردن میدید.
مانیتور جیغ میکشید.
دکتر شوک میزد.
و والری نفس کشیدن رو فراموش کرده بود.
این حقش نبود... نه بعد از این همه سختی که کشیده بود.
با چشمایی گرسنه منتظر بود خط های روی مانیتور برگرده.
دکتر داد زد: این اخرین شوکه، بزارش رو اخرین درجه.
پزستار اطاعت کرد و دکتر شوک رو روی بدن تهیونگ کوبید.
بدن بی جون تهیونگ از روی تخت پرواز کرد و والری بی اختیار جیغ کشید: تهـــــــــــیونــــگـــــــ
و بعد از لحظه ای که انگار هزاران سال طول کشید...
بیب
بیب
بیب
.... ادامه دارد......
(نویسنده سراب)
(از روبیکا)
ناشناس ما:🖤✨
https://nazarbazi.timefriend.net/16750082778186
ما رو به دوستاتون معرفی کنین:🖤🔥
https://rubika.ir/joinc/BGDEIHIF0HQARFFQLKQQIJWDALZDMJBY
۲.۹k
۰۴ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.