امپراطوری هان
#امپراطوری_هان
پارت5
از قصر خارج شدیم
/شاهزاده جونگ کوک: چه خوب اسب سواری میکنی!
_شاهدخت: نظر لطفتونه
/شاهزاده جونگ کوک: اسب سواری رو از کی یاد گرفتی؟
_شاهدخت: وقتی کوچیک بودم از مادرم یاد گرفتم
/شاهزاده جونگ کوک: الان مادرت کجاست؟
_شاهدخت: مادرم مُرده
/شاهزاده جونگ کوک: متاسفم
_شاهدخت: اشکالی نداره
/شاهزاده جونگ کوک: بیا یه مسابقه بدیم
_شاهدخت: مسابقه؟
/شاهزاده جونگ کوک: آره
_شاهدخت: چه مسابقه یی؟
/شاهزاده جونگ کوک: مسابقه اسب سواری
_شاهدخت: باشه
/شاهزاده: 1 2 3 حرکت
_شاهدخت: من جلوتر زدم
/ شاهزاده جونگ کوک: نه من جلوتر زدم
«دقایقی بعد»
_شاهدخت: وای من برنده شدم هورا
/شاهزاده جونگ کوک: وای خیلی خوب اسب سواری کردی!
_شاهدخت: ممنون
/شاهزاده جونگ کوک: دیگه داره شب میشه بیا برگردیم قصر
_شاهدخت: باشه بریم
سوار اسب شدیمو به طرف قصر رفتیم
/شاهزاده جونگ کوک: در ها رو باز کنید
در ها به روی ما دوتا باز شد رفتیم داخل و دیدیم همه بیرون وایساده بودند
@mowavyf
پارت5
از قصر خارج شدیم
/شاهزاده جونگ کوک: چه خوب اسب سواری میکنی!
_شاهدخت: نظر لطفتونه
/شاهزاده جونگ کوک: اسب سواری رو از کی یاد گرفتی؟
_شاهدخت: وقتی کوچیک بودم از مادرم یاد گرفتم
/شاهزاده جونگ کوک: الان مادرت کجاست؟
_شاهدخت: مادرم مُرده
/شاهزاده جونگ کوک: متاسفم
_شاهدخت: اشکالی نداره
/شاهزاده جونگ کوک: بیا یه مسابقه بدیم
_شاهدخت: مسابقه؟
/شاهزاده جونگ کوک: آره
_شاهدخت: چه مسابقه یی؟
/شاهزاده جونگ کوک: مسابقه اسب سواری
_شاهدخت: باشه
/شاهزاده: 1 2 3 حرکت
_شاهدخت: من جلوتر زدم
/ شاهزاده جونگ کوک: نه من جلوتر زدم
«دقایقی بعد»
_شاهدخت: وای من برنده شدم هورا
/شاهزاده جونگ کوک: وای خیلی خوب اسب سواری کردی!
_شاهدخت: ممنون
/شاهزاده جونگ کوک: دیگه داره شب میشه بیا برگردیم قصر
_شاهدخت: باشه بریم
سوار اسب شدیمو به طرف قصر رفتیم
/شاهزاده جونگ کوک: در ها رو باز کنید
در ها به روی ما دوتا باز شد رفتیم داخل و دیدیم همه بیرون وایساده بودند
@mowavyf
۲.۷k
۱۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.