رمان فیک‹دریایی جادویی›🌊 𔘓
رمان فیک‹دریایی جادویی›🌊𔘓
پارت¹⁷
𖧷┅┄┅┄┄┅𔘓┅┄┄┅┄┅𖧷
یه پرستار بدون توجه به موقعیت گفت: ببخشیدا..ولی این خانم کیتون میشن؟
اخهههه به توووو چه فضوللل من کی جیهوپ میشمممم.
بگیرممممم بکشمتتتتتتتتت.
جیهوپ اخم جذابی زد و گفت: خواهرمه..
پرستار: اما شما خواهر..
جیهوپ: میشههه بحثووو تموممم کنین و این پرستارووو ببرینن کلانتریییی؟
همه ساکت شدن و اون پرستار فیک و بردن بیرون.
جیهوپ: اه..مخمو خوردن..اون پرستار کدوم اشغالی بود که میخواست تورو بکشه؟
من که داشتم از شدت جذاب بودنش میمردمم.
اومد جلو و دستشو گذاشت روی پیشیونیم.
جیهوپ: خوبه..تب نداری.
به همدیگه خیره شدیم..
نگاه قشنگششششش..
خدایا اومدم پیشت.
استغفرالله..این چه کاریه؟
سریع نگاهمو ازش دزدیدم. اینن نگراننن منن بودددددددد؟
خندید.
جیهوپ: از من خجالت میکشی؟
من: ها..کی مننن؟؟ نه باباااا..
و بالاخره داداشم از چهارچوب در نمایان شد.
من: یونننننننننییییی!
لبخند مهربونی زد و اومد پیشم. اما با دیدن جیهوپ دهنش اسفالت گشت..
یون وین: وای..باورم نمیشه..شما جانگ هوسوکید؟
جیهوپ با مهربونی دستشو گرفت و گفت: بله!
و یون شروع کرد شیرین زبونی.
بعد یه عالمه حرف زدن بالاخره همو ول کردن و یون اومد طرفم.
یون: خواهر زشت من چطوره؟
من: برو با همون جیهوپ جونت. من اینجا مریضم مثلا بعد اومدی رفتی..برو گمشووو. جیهوپ از حرص خوردنای من میخندید.
یون: راستی نگفتی که..جیهوپ چرا اینجاعه؟
جیهوپم زحمتشو کشید وکل داستانو تعریف کرد.
زخم گردنم باز دردش شروع شده بود.
کلافه سرمو بردم زیر پتو جیغ کوچیکی کشیدم.
صدای دوتاشون دراومد: نورانننن؟ خوبییی؟
سرمو دراوردم.
جیهوپ از یون نگرانتر بهم خیره شده بودن.
من: بابااا گردنمم درد میکنههههه..
یون: ایش. به ما چه تقصیر سندرومته.
من: تقصیر اون کسیه که باعث شده من سندروم بگیرم.
یون کلا ناراحت شد. میدونستم اون موقعه ها هم واسه اون سخته.
پارت¹⁷
𖧷┅┄┅┄┄┅𔘓┅┄┄┅┄┅𖧷
یه پرستار بدون توجه به موقعیت گفت: ببخشیدا..ولی این خانم کیتون میشن؟
اخهههه به توووو چه فضوللل من کی جیهوپ میشمممم.
بگیرممممم بکشمتتتتتتتتت.
جیهوپ اخم جذابی زد و گفت: خواهرمه..
پرستار: اما شما خواهر..
جیهوپ: میشههه بحثووو تموممم کنین و این پرستارووو ببرینن کلانتریییی؟
همه ساکت شدن و اون پرستار فیک و بردن بیرون.
جیهوپ: اه..مخمو خوردن..اون پرستار کدوم اشغالی بود که میخواست تورو بکشه؟
من که داشتم از شدت جذاب بودنش میمردمم.
اومد جلو و دستشو گذاشت روی پیشیونیم.
جیهوپ: خوبه..تب نداری.
به همدیگه خیره شدیم..
نگاه قشنگششششش..
خدایا اومدم پیشت.
استغفرالله..این چه کاریه؟
سریع نگاهمو ازش دزدیدم. اینن نگراننن منن بودددددددد؟
خندید.
جیهوپ: از من خجالت میکشی؟
من: ها..کی مننن؟؟ نه باباااا..
و بالاخره داداشم از چهارچوب در نمایان شد.
من: یونننننننننییییی!
لبخند مهربونی زد و اومد پیشم. اما با دیدن جیهوپ دهنش اسفالت گشت..
یون وین: وای..باورم نمیشه..شما جانگ هوسوکید؟
جیهوپ با مهربونی دستشو گرفت و گفت: بله!
و یون شروع کرد شیرین زبونی.
بعد یه عالمه حرف زدن بالاخره همو ول کردن و یون اومد طرفم.
یون: خواهر زشت من چطوره؟
من: برو با همون جیهوپ جونت. من اینجا مریضم مثلا بعد اومدی رفتی..برو گمشووو. جیهوپ از حرص خوردنای من میخندید.
یون: راستی نگفتی که..جیهوپ چرا اینجاعه؟
جیهوپم زحمتشو کشید وکل داستانو تعریف کرد.
زخم گردنم باز دردش شروع شده بود.
کلافه سرمو بردم زیر پتو جیغ کوچیکی کشیدم.
صدای دوتاشون دراومد: نورانننن؟ خوبییی؟
سرمو دراوردم.
جیهوپ از یون نگرانتر بهم خیره شده بودن.
من: بابااا گردنمم درد میکنههههه..
یون: ایش. به ما چه تقصیر سندرومته.
من: تقصیر اون کسیه که باعث شده من سندروم بگیرم.
یون کلا ناراحت شد. میدونستم اون موقعه ها هم واسه اون سخته.
۲.۵k
۰۴ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.