☆♡پارت: ۷♡☆
☆♡پارت: ۷♡☆
زنگ خورد همه به غیر از اون سه نفر رفتن بیرون سویونگ داشت وسایلشو از روی میزش جمع می کرد. اوهانی و هانیول رفتن سمت سویونگ بعد هانیول ی دفعه پرید بغل سویونگ، سویونگ داشت میوفتاد که تعادلشو حفظ کردو نیوفتاد.
هانیول: وااااای ممنون ممنون ممنون خیییلی ممنون که کمکم کردی.
سویونگ: ق.. قا.. بلیـ.. ند.. اشت... و... و.. لم... کن... خفـ...ـه... شدم.
هانیول: عا... شرمنده یکم زیادی جو گیر شدم😅
سویونگ: اشکال نداره.
اوهانی: بریم دیگه درسا خیلی بهم فشار اورده بد جوری گشنمع.
سویونگ و هانیول: باش بریم.
رفتن سمت کافه مدرسه و هانیول و اوهانی ی کیک با ی قهوه سفارش دادن سویونگم ی کیک موزی شکلاتی بای اب میوه سفارش داد و سفارشاشونو گرفتن و رفتن سمت ی میز و نشستن.
اوهانی: اومم خیلی گشنم بود.
سویونگ و هانیول: اوهوم.
هانیول: میگم سویونگ از بچه های مدرسه شنیدم چند سال جهشی خوندی الان چند سالته؟
سویونگ: اوم اره چند سال جهشی خوندم. الان ۱۴ سالمه.
اوهانی: اوو پس دو سال از ما کوچیک تری. باهوشم که هستی خوبه.
هانیول: خب فهمیدم چرا بهت می گن فنچ اما چرا بعضیا ملکه یخیم می گن؟
سویونگ: چون می گن تو خیلی سردی. البته خب راست می گن من کلا با کسی حرف نمی زدم. راستش خب زیادم دوست ندارم حرف بزنم.
اوهانی: چرا؟
سویونگ: خب... فک کنم... یکم زیادی به تنهاییم... عادت کردم.
هانیول: یعنی تا حالا دوستی نداشتی؟
سویونگ: نه.
اوهانی: خب حالا دیگه مارو داری😊
اصلا ی فکری دارم!
سویونگ و هانیول: چی؟
اوهانی: بیاین به هم قول بدیم تا اخر عمرمون با هم دوست بمونیم.
هانیول: فکر خوبیه.
سه تاشون انگشت کوچیکشونو اوردن نزدیک و بهم قول دادن.
(زنگ خورد)
هانیول: خب دیگه بریم سر کلاس.
(بعد مدرسه تو حیاط مدرسه)
سه تاشون داشتن از حیاط مدرسه می رفتن بیرون...
امید وارم خوشتون اومده باشه 😊💜🌹ـ
حالا که تا اینجا اومدی اون قلبه سفیدو قرمزش کن ❤
پارت بعد هم یکم دیگه اپ می کنم💜🌹
زنگ خورد همه به غیر از اون سه نفر رفتن بیرون سویونگ داشت وسایلشو از روی میزش جمع می کرد. اوهانی و هانیول رفتن سمت سویونگ بعد هانیول ی دفعه پرید بغل سویونگ، سویونگ داشت میوفتاد که تعادلشو حفظ کردو نیوفتاد.
هانیول: وااااای ممنون ممنون ممنون خیییلی ممنون که کمکم کردی.
سویونگ: ق.. قا.. بلیـ.. ند.. اشت... و... و.. لم... کن... خفـ...ـه... شدم.
هانیول: عا... شرمنده یکم زیادی جو گیر شدم😅
سویونگ: اشکال نداره.
اوهانی: بریم دیگه درسا خیلی بهم فشار اورده بد جوری گشنمع.
سویونگ و هانیول: باش بریم.
رفتن سمت کافه مدرسه و هانیول و اوهانی ی کیک با ی قهوه سفارش دادن سویونگم ی کیک موزی شکلاتی بای اب میوه سفارش داد و سفارشاشونو گرفتن و رفتن سمت ی میز و نشستن.
اوهانی: اومم خیلی گشنم بود.
سویونگ و هانیول: اوهوم.
هانیول: میگم سویونگ از بچه های مدرسه شنیدم چند سال جهشی خوندی الان چند سالته؟
سویونگ: اوم اره چند سال جهشی خوندم. الان ۱۴ سالمه.
اوهانی: اوو پس دو سال از ما کوچیک تری. باهوشم که هستی خوبه.
هانیول: خب فهمیدم چرا بهت می گن فنچ اما چرا بعضیا ملکه یخیم می گن؟
سویونگ: چون می گن تو خیلی سردی. البته خب راست می گن من کلا با کسی حرف نمی زدم. راستش خب زیادم دوست ندارم حرف بزنم.
اوهانی: چرا؟
سویونگ: خب... فک کنم... یکم زیادی به تنهاییم... عادت کردم.
هانیول: یعنی تا حالا دوستی نداشتی؟
سویونگ: نه.
اوهانی: خب حالا دیگه مارو داری😊
اصلا ی فکری دارم!
سویونگ و هانیول: چی؟
اوهانی: بیاین به هم قول بدیم تا اخر عمرمون با هم دوست بمونیم.
هانیول: فکر خوبیه.
سه تاشون انگشت کوچیکشونو اوردن نزدیک و بهم قول دادن.
(زنگ خورد)
هانیول: خب دیگه بریم سر کلاس.
(بعد مدرسه تو حیاط مدرسه)
سه تاشون داشتن از حیاط مدرسه می رفتن بیرون...
امید وارم خوشتون اومده باشه 😊💜🌹ـ
حالا که تا اینجا اومدی اون قلبه سفیدو قرمزش کن ❤
پارت بعد هم یکم دیگه اپ می کنم💜🌹
۲۲.۹k
۲۴ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.