p²
p²
ویو لارا)
×هانا (با بغض و داد)
×پاشید ببریمش بیمارستان رنگ و روش پریده تو رو خدا پاشین (با گریه )
÷نتونستم ببینم این دختره داره گریه می کنه نمی دونم چرا ولی انگار گریه که می کرد می خواستم زمین و آسمونو با خاک یکسان کنم . یه جورایی نگرانی توی قیافه ی کوک هم بود ولی این عادی نبود .
=میاد و هانا رو بقل می کنه و می بره می ذاره تو ماشین خودشم میره .
×داشتم می رفتم پیش هانا نزدیک بود بیفتم که اون مردی که بقل انگار کوک بود منو گرفت باصدای گرفته ای ازش تشکر کردم .چون هانا اون پشت بی هوش بود و کوک اونجا بود مجبور شدم با اون مرده برم جلو بشینم .
÷رسیدیم .
×اینجا که بیمارستان نیست قصره .(با تعجب )
÷رئیس دستور داده پزشک به خونه ی ایشون بره .
×میره پایین .
÷کجا ؟
×میرم پیش هانا .
÷ارباب اجازه ندادن من بزارم شما بری داخل پس نمی ری .
×من می .......
÷اگه ساکت باشی دهنتو ول می کنم .ساکت می مونی ؟
×اوهوم
÷بلاخره دهنشو ول کردم .
×این کیه بات بود اسمش کوک بود ؟ چیکارست که بهش می گن رئیس و یه همچین قصری داره هان
÷خصوصیه بیش از این حرف نزن .
÷اینو که گفتم صدای زنگ گوشیم اومد ارباب بود جواب دادم
÷بله
=دختره کار دستمون داده دکتر گفت باید امشبو اینجا بمونه مثل اینکه کم خونی هم داره حالا که امشب مجبوره بمونه تو اتاقم می مونه اون دختره هم ببرش به اتاق مهمان .
÷چشم ارباب.
×چی شد هانا خوبه ؟
÷دوستت کم خونی داره ؟
×اره .
÷اه گندش بزنن امشب دو تاتون اینجا میمونین.
×اما .
÷اما و اگر نداره بیا بریم اتاقو نشونت بدم .
#فیکشن
#فیک_بی_تی_اس
ویو لارا)
×هانا (با بغض و داد)
×پاشید ببریمش بیمارستان رنگ و روش پریده تو رو خدا پاشین (با گریه )
÷نتونستم ببینم این دختره داره گریه می کنه نمی دونم چرا ولی انگار گریه که می کرد می خواستم زمین و آسمونو با خاک یکسان کنم . یه جورایی نگرانی توی قیافه ی کوک هم بود ولی این عادی نبود .
=میاد و هانا رو بقل می کنه و می بره می ذاره تو ماشین خودشم میره .
×داشتم می رفتم پیش هانا نزدیک بود بیفتم که اون مردی که بقل انگار کوک بود منو گرفت باصدای گرفته ای ازش تشکر کردم .چون هانا اون پشت بی هوش بود و کوک اونجا بود مجبور شدم با اون مرده برم جلو بشینم .
÷رسیدیم .
×اینجا که بیمارستان نیست قصره .(با تعجب )
÷رئیس دستور داده پزشک به خونه ی ایشون بره .
×میره پایین .
÷کجا ؟
×میرم پیش هانا .
÷ارباب اجازه ندادن من بزارم شما بری داخل پس نمی ری .
×من می .......
÷اگه ساکت باشی دهنتو ول می کنم .ساکت می مونی ؟
×اوهوم
÷بلاخره دهنشو ول کردم .
×این کیه بات بود اسمش کوک بود ؟ چیکارست که بهش می گن رئیس و یه همچین قصری داره هان
÷خصوصیه بیش از این حرف نزن .
÷اینو که گفتم صدای زنگ گوشیم اومد ارباب بود جواب دادم
÷بله
=دختره کار دستمون داده دکتر گفت باید امشبو اینجا بمونه مثل اینکه کم خونی هم داره حالا که امشب مجبوره بمونه تو اتاقم می مونه اون دختره هم ببرش به اتاق مهمان .
÷چشم ارباب.
×چی شد هانا خوبه ؟
÷دوستت کم خونی داره ؟
×اره .
÷اه گندش بزنن امشب دو تاتون اینجا میمونین.
×اما .
÷اما و اگر نداره بیا بریم اتاقو نشونت بدم .
#فیکشن
#فیک_بی_تی_اس
۵.۷k
۱۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.