خیانت پنهان
#خیانت_پنهان
پارت 7
ولی من جواب ندادم کاملی گفت
*خوب ا.ت جوابشو بده شاید کارت داره
_هه کاملی نمیتونم میخوام بفهمه اون روزه که بیخبر گذاشت و رفت چقدر بد بود دلم میخواد این حس رو تجربه کنه
*خوب ا.ت اینجوری فقط بدتر میکنیش و باعث میشه دیگه نیاد طرفت به جای این کارا باهاش حرف بزن
_فکردی اگه باهاش حرف بزنم جواب میده فقط سکوت میکنه و با عصبانیت نگام میکنه انتظار داری باهاش حرف بزنم!؟ مطمئنم اون الان به خاطر این که توضیح نده به دوستاش نگران منه
*ا.ت از کجا انقد مطمئن میگی شاید دختره مجبورش کرده شاید هم نمیدونم تا حالا ازش ماجرا را پرسیدی؟
_معلومه که نه بدون هیچ پرسشی اومدم پیش تو ، داشتم باهاش صحبت میکردم که گوشیش زنگ خورد خیلی ضایع بود که داشت منو میپیچوند تا بره با تهیونگ حرف بزنه برای همین رفت تو اتاق
*الو؟
+الو سلام کاملی تهیونگم خبری از ا.ت نیست ، پیش تو نیومده ؟
*میخواستم بگم نه ولی یک طوری صحبت میکرد معلوم بود واقعا نگرانشِ برای همین گفتم اینجاست که ازم پرسید
+میتونی گوشی را بهش بدی لااقل صداشو بشنوم
*نه نمیشه اون دیگه ازت متنفره حتی نمیخواد اسمتا جلوش بیارم ، بد جور گند زدی تو زندگیتون و فکر نکنم به این راحتی بتونی دوباره برشگردونی .
گوشی رو قطع کردم و به سمت در رفتم که برم بیرون دیدم ا.ت داخل چارچوب در وایساده
*یاااااا ا.ت لااقل یک چیزی بگو ترسیدم ، اوه حرفها مونو شنیدی
_خوب فهمیدم اونه و همهی حرف هاتون رو شنیدم
*خوب حالا که فهمیدی بزار یک چیزی بگم ا.ت اون عاشقت،دیونته ،...... ا.ت تو داری گریه میکنی؟!!!
_نمیتونم تحمل کنم داره اذیت میشه .........
ادامه دارد
پارت 7
ولی من جواب ندادم کاملی گفت
*خوب ا.ت جوابشو بده شاید کارت داره
_هه کاملی نمیتونم میخوام بفهمه اون روزه که بیخبر گذاشت و رفت چقدر بد بود دلم میخواد این حس رو تجربه کنه
*خوب ا.ت اینجوری فقط بدتر میکنیش و باعث میشه دیگه نیاد طرفت به جای این کارا باهاش حرف بزن
_فکردی اگه باهاش حرف بزنم جواب میده فقط سکوت میکنه و با عصبانیت نگام میکنه انتظار داری باهاش حرف بزنم!؟ مطمئنم اون الان به خاطر این که توضیح نده به دوستاش نگران منه
*ا.ت از کجا انقد مطمئن میگی شاید دختره مجبورش کرده شاید هم نمیدونم تا حالا ازش ماجرا را پرسیدی؟
_معلومه که نه بدون هیچ پرسشی اومدم پیش تو ، داشتم باهاش صحبت میکردم که گوشیش زنگ خورد خیلی ضایع بود که داشت منو میپیچوند تا بره با تهیونگ حرف بزنه برای همین رفت تو اتاق
*الو؟
+الو سلام کاملی تهیونگم خبری از ا.ت نیست ، پیش تو نیومده ؟
*میخواستم بگم نه ولی یک طوری صحبت میکرد معلوم بود واقعا نگرانشِ برای همین گفتم اینجاست که ازم پرسید
+میتونی گوشی را بهش بدی لااقل صداشو بشنوم
*نه نمیشه اون دیگه ازت متنفره حتی نمیخواد اسمتا جلوش بیارم ، بد جور گند زدی تو زندگیتون و فکر نکنم به این راحتی بتونی دوباره برشگردونی .
گوشی رو قطع کردم و به سمت در رفتم که برم بیرون دیدم ا.ت داخل چارچوب در وایساده
*یاااااا ا.ت لااقل یک چیزی بگو ترسیدم ، اوه حرفها مونو شنیدی
_خوب فهمیدم اونه و همهی حرف هاتون رو شنیدم
*خوب حالا که فهمیدی بزار یک چیزی بگم ا.ت اون عاشقت،دیونته ،...... ا.ت تو داری گریه میکنی؟!!!
_نمیتونم تحمل کنم داره اذیت میشه .........
ادامه دارد
۵.۳k
۲۷ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.