Simple life in seoul
Simple life in seoul
Part 18
ته سونگو دیدم ک با یه جعبه دم در بود.. جعبه رو ازش گرفتمو پریدم بغلش
هه سو: اینم یه انرژی واسه اینکه شب خوب بخابم.. آخیشش...
سفت بغلش کرده بودم ک یهو حس کردم رفتم تو هوا..
هه سو: به به.. آقای گونگ یاد گرفته منو براید استایل بغل کنه
ته سونگ: مگه من بلد نبودم هوم؟
هه سو: من ندیدم از این کارا کنی..
سرمو گذاشتم رو سینش و چشامو بستم ک نشست رو مبل.. روی پاش نشستم و تکیه دادم بهش..
هه سو: خوووب.. چی اوردی خدمتم؟
ته سونگ: یه کیک و یکوچولو شامپاین.. چطوره؟
هه سو: عالیه.. میرم لیوان و بشقاب بیارم.. بعدش باید ی چیزی بگم..
ته سونگ: باشه..
چند مین بعد اوردم.. و جعبه رو باز کردم..
هه سو: ته سونگاااا...این کیک خیلی خوشگلههه
ته سونگ: اوهومم.. واسه توئه دیگه
گونشو بوسیدمو کیکو گذاشتم رو میز.. شامپاین رو باز کردیم و ریخیتم تو لیوانا..ته سونگ کیکو ب دو قسمت تقسیم کرد
هه سو: یااا.. این خیلی زیادهه.. میترکمم
ته سونگ: بخور پیشی نگران نباش
هه سو: باش..
یه قاچ گذاشتم توی دهنم ک حس کردم یه تیکه ابر گذاشتم تو دهنم
هه سو: اومم... خیلی خوشمزس
یکوچولو هم شامپاین خوردم و سرمو گذاشتم رو شونهی ته سونگ
هه سو: م.. من تا یه ماه نمیتونم ببینمت
ته سونگ: هاع؟
هه سو: من الان مدل رسمی کمپانیتونم و تا یه ماه باید برم واسه آموزش های لازم.. ولی واسه کریسمس 5 روز میام پیشت
ته سونگ: یااا.. میدونی چقد دلم برات تنگ میشهه؟
هه سو: منم دلم برات تنگ میشهه.. ولی ارزششو داره نه؟
ته سونگ: قول میدی زود برگردی؟
هه سو: چشماتو بزاری روهم برگشتم
ته سونگ: یه چیز دیگه هم باید بهم بگی نه؟
هه سو: از چشمام خوندی نه؟م.. من چحوری بگم؟ عام.. خوب.. من.. مریضی.. قلبی.. دارم
یهو اومد جلو و منم ک بهش تکیه دادم افتادم رو مبل
ته سونگ: چ.. چی گفتی الان؟
هه سو: مریضی قلبی دارم.. نباید بترسم یا استرس داشته باشم اگ 6 ماه رعایت کنم زودی خوب میشم.. پس مراقبم باش..
ته سونگ: یاااا...بکهیونو کجای دلم بزارم؟ رفتنتو کجا بزارم؟ مریضیتو کجا بزارم؟ بخدا دل من انباری نیست خانوم کیم
هه سو: مصتر انبارییی
از خنده دلم درد گرفته بود ک گونمو بوسید و معلوم بود قرمز شدم
هه سو: شبیه چی شدم الان؟
ته سونگ: یک عدد گوربه ک صورتش از خجالت رنگ گوجه شده و ذوق کرده و همینطور چند مین پیش داشته کلی میخندیده
هه سو: الفراررر
کل شبو دنبال هم دویدیم... تا جایی ک دیکه نفس نفس میزدیم
ته سونگ: دختر بسه دیه ب قلبت فشار میاد
هه سو: اوم.. خسته شدم.. بریم بخابیم؟
ته سونگ: اینجا بخابم؟
هه سو: اوهومم
Part 18
ته سونگو دیدم ک با یه جعبه دم در بود.. جعبه رو ازش گرفتمو پریدم بغلش
هه سو: اینم یه انرژی واسه اینکه شب خوب بخابم.. آخیشش...
سفت بغلش کرده بودم ک یهو حس کردم رفتم تو هوا..
هه سو: به به.. آقای گونگ یاد گرفته منو براید استایل بغل کنه
ته سونگ: مگه من بلد نبودم هوم؟
هه سو: من ندیدم از این کارا کنی..
سرمو گذاشتم رو سینش و چشامو بستم ک نشست رو مبل.. روی پاش نشستم و تکیه دادم بهش..
هه سو: خوووب.. چی اوردی خدمتم؟
ته سونگ: یه کیک و یکوچولو شامپاین.. چطوره؟
هه سو: عالیه.. میرم لیوان و بشقاب بیارم.. بعدش باید ی چیزی بگم..
ته سونگ: باشه..
چند مین بعد اوردم.. و جعبه رو باز کردم..
هه سو: ته سونگاااا...این کیک خیلی خوشگلههه
ته سونگ: اوهومم.. واسه توئه دیگه
گونشو بوسیدمو کیکو گذاشتم رو میز.. شامپاین رو باز کردیم و ریخیتم تو لیوانا..ته سونگ کیکو ب دو قسمت تقسیم کرد
هه سو: یااا.. این خیلی زیادهه.. میترکمم
ته سونگ: بخور پیشی نگران نباش
هه سو: باش..
یه قاچ گذاشتم توی دهنم ک حس کردم یه تیکه ابر گذاشتم تو دهنم
هه سو: اومم... خیلی خوشمزس
یکوچولو هم شامپاین خوردم و سرمو گذاشتم رو شونهی ته سونگ
هه سو: م.. من تا یه ماه نمیتونم ببینمت
ته سونگ: هاع؟
هه سو: من الان مدل رسمی کمپانیتونم و تا یه ماه باید برم واسه آموزش های لازم.. ولی واسه کریسمس 5 روز میام پیشت
ته سونگ: یااا.. میدونی چقد دلم برات تنگ میشهه؟
هه سو: منم دلم برات تنگ میشهه.. ولی ارزششو داره نه؟
ته سونگ: قول میدی زود برگردی؟
هه سو: چشماتو بزاری روهم برگشتم
ته سونگ: یه چیز دیگه هم باید بهم بگی نه؟
هه سو: از چشمام خوندی نه؟م.. من چحوری بگم؟ عام.. خوب.. من.. مریضی.. قلبی.. دارم
یهو اومد جلو و منم ک بهش تکیه دادم افتادم رو مبل
ته سونگ: چ.. چی گفتی الان؟
هه سو: مریضی قلبی دارم.. نباید بترسم یا استرس داشته باشم اگ 6 ماه رعایت کنم زودی خوب میشم.. پس مراقبم باش..
ته سونگ: یاااا...بکهیونو کجای دلم بزارم؟ رفتنتو کجا بزارم؟ مریضیتو کجا بزارم؟ بخدا دل من انباری نیست خانوم کیم
هه سو: مصتر انبارییی
از خنده دلم درد گرفته بود ک گونمو بوسید و معلوم بود قرمز شدم
هه سو: شبیه چی شدم الان؟
ته سونگ: یک عدد گوربه ک صورتش از خجالت رنگ گوجه شده و ذوق کرده و همینطور چند مین پیش داشته کلی میخندیده
هه سو: الفراررر
کل شبو دنبال هم دویدیم... تا جایی ک دیکه نفس نفس میزدیم
ته سونگ: دختر بسه دیه ب قلبت فشار میاد
هه سو: اوم.. خسته شدم.. بریم بخابیم؟
ته سونگ: اینجا بخابم؟
هه سو: اوهومم
۳۲.۲k
۲۷ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.