تصادف
تصادف
پارت ۱۴
تهیونگ از چادر درومد گفت
-عشقتون اومد
+گگگ عشقمون اومد(اداشو دراورد)
میسا:شما چرا مثل تام جری هستین
-اونش به تو ربط نداره
ووی شی:درس صحبت کن
-نکنم چی میشه؟
یه عنکبوت کنارم دیدم گرفتمش رفتم طرف تهیونگ گفتم این میشه انداختمش رو ته
تهیونگ تا عنکبوت دید چشماماش ده تا شد شروع کرد جیغ زدن هعی دور خودش میدویید همه داشتن جر میخوردن خودمم دسته کمی از اونا نداشتم
-ا.تتتتتت جان جدت بیا برش دار
رفتم طرفش عنکبوت برداشتم
فکر کرد میخوام دوباره بندازم روش ولی رفتم کنار یه درخت عنکبوت گذاشتمو گفتم
+برو پیش خوانوادت
عنکبوته رفت تهیونگ هم لباسش مرتب کرد رفت کنار بچه ها سر میز
یه جوری رفتار میکرد انگار من بودم تاحالا از عنکبوت جیغ میزدم
بعد از اینکه غذا خوردیم رفتم قدم بزنم
ایرپادم گذاشتم رو گوشم و یه اهنگ پلی کردم
رفتم تو جنگل عکس بگیرم
گوشیم رو زمین گذاشتم یه گل دستم گرفتم تایمر رو 5 ثانیه بود که یکی گلو از دستم گرفت با حالت اینکه میخواد بزاره رو موهام گلو تو دستش گرفت
منم با تعجب بهش زل زده بودم
ولی از حق نمیگذرم عکس خیلی قشنگی شد
بعد که عکس گرفته شد گلو تو موهام گذاشت گفت
-عکس قشنگی شد
بعد دستشو تو جیبش گذاشتو رفت
منم یه چند مین وایستاده بودم تا به خودم اومدم
-یااااا
ناخوداگاه لبخند زدم
رفتم گوشیم برداشتم عکسو نگاه کردم واقعا قشنگ شده بود
رفتم باز تو جنگی قدم میزدم که یه کلبه دیدم که کنارش رودخونه بود
شرط:23 تا لایک و 27 تا کامنت
پارت ۱۴
تهیونگ از چادر درومد گفت
-عشقتون اومد
+گگگ عشقمون اومد(اداشو دراورد)
میسا:شما چرا مثل تام جری هستین
-اونش به تو ربط نداره
ووی شی:درس صحبت کن
-نکنم چی میشه؟
یه عنکبوت کنارم دیدم گرفتمش رفتم طرف تهیونگ گفتم این میشه انداختمش رو ته
تهیونگ تا عنکبوت دید چشماماش ده تا شد شروع کرد جیغ زدن هعی دور خودش میدویید همه داشتن جر میخوردن خودمم دسته کمی از اونا نداشتم
-ا.تتتتتت جان جدت بیا برش دار
رفتم طرفش عنکبوت برداشتم
فکر کرد میخوام دوباره بندازم روش ولی رفتم کنار یه درخت عنکبوت گذاشتمو گفتم
+برو پیش خوانوادت
عنکبوته رفت تهیونگ هم لباسش مرتب کرد رفت کنار بچه ها سر میز
یه جوری رفتار میکرد انگار من بودم تاحالا از عنکبوت جیغ میزدم
بعد از اینکه غذا خوردیم رفتم قدم بزنم
ایرپادم گذاشتم رو گوشم و یه اهنگ پلی کردم
رفتم تو جنگل عکس بگیرم
گوشیم رو زمین گذاشتم یه گل دستم گرفتم تایمر رو 5 ثانیه بود که یکی گلو از دستم گرفت با حالت اینکه میخواد بزاره رو موهام گلو تو دستش گرفت
منم با تعجب بهش زل زده بودم
ولی از حق نمیگذرم عکس خیلی قشنگی شد
بعد که عکس گرفته شد گلو تو موهام گذاشت گفت
-عکس قشنگی شد
بعد دستشو تو جیبش گذاشتو رفت
منم یه چند مین وایستاده بودم تا به خودم اومدم
-یااااا
ناخوداگاه لبخند زدم
رفتم گوشیم برداشتم عکسو نگاه کردم واقعا قشنگ شده بود
رفتم باز تو جنگی قدم میزدم که یه کلبه دیدم که کنارش رودخونه بود
شرط:23 تا لایک و 27 تا کامنت
۱۸.۳k
۱۶ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.