پارت ۱۲ فراز بی پروایی نویسنده: izeinabii
#پارت_۱۲ #فراز_بی_پروایی نویسنده:#izeinabii
با تکون دادن های مامان بیدار شدم.
سرم تیر کشید .. رفتم سمت حموم و سریع دوش گرفتم و سشوار زدم و آرایش دخترونه و کم رنگی ام چاشنی صورتم کردم.
کمی از ادکلن ایفوریا به مچ دستم و گردنم زدم.
رایحه ی خوبی داشت.
تیپ زدم و به خاطر سرما کت چرم قرمز رنگمو پوشیدم.. همراه شال و کیف و شلوار مشکی.
هوای سرد آذر ماه منو یاد سال های پیش انداخت که این موقع صبح با مهرسا از خونه به سمت مدرسه پیاده می رفتیم ..
به خیابون مون که رسیدم هر چی به اطراف نگاه کردم خبری از ماشین فراز نبود ..
با صدای بوق یه ماشین خارجی مشکی رنگ اخم کردم.
لعنتی ول کن ام نبود.. دیگع عصابم خورد شد و اخم کردم و زل زدم به راننده و خواستم فحش اش بدم که دهنم باز موند..
خودمم از رفتار خودم خنده ام گرفت.. دیگه چه برسه فراز..
خودم رو نباختم و با تو مانینه رفتم سمت ماشین .
سوار شدم و گفتم:
_سلام
فراز با نیش بازش گفت:
_سلام.. احوال خانم اخمو؟
چپ چپ نگاه اش کردم و گفت:
_اوه اوه ببخشید مادمازل!
تا رسیدنمون به آزمایشگاه حرف دیگه ای نزدیم.
بعد از دادن آزمایش .. سرم گیج می رفت..
نشستم روی صندلی...با اومدن فراز خوابم گرفت و چشمام بسته شد.
حس کردم از جام بلند شدم.
با تکون هایی که بهم داده می شد چشمم رو باز کردم.
فراز نگران بالای سرم وایساده بود..
_چی شده؟
_از حال رفتی..
متعجب گفتم:
_واقعا؟
سری تکون داد:
_آره.
لبخندی زدم و گفتم:
_عادیه.. بریم.
_مطمئنی؟
_آره نگران نباش.
دستمو گرفت و آروم از پله ها اومدیم پایین در ماشین رو واسم باز کرد .
به محض نشستن داخل ماشین آرامش گرفتم..
بوی خوشی فضا رو گرفته بود..
ادکلن من و فراز باهم دیگه یه رایحه ی خاص به وجود آورده بود.
********
به رو به رو خیره شدم.
زندگی چه خوابی واسم دیده بود؟
با صدای فراز به خودم اومدم.
_ذرتتو بخور..
_خوردم.. مرسی دیگه میل ندارم.
سری تکون داد و گفت:
_حالشو داری بریم حلقه ببینیم؟
_بریم.. فقط من حوصله ی گشتن زیاد ندارم.. بریم یه جا و از همون جا خرید کنیم که معطل نشیم.
_باشه.
با آوردن دوتا حلقه ی ساده ولی در عین حال شیک .. رو کردم به فراز و گفتم:
_چطوره؟
_عالیه.. همین؟
_آره همینو انتخاب کنیم.
_باشه عزیزم.
عزیزم اش بخاطر وجود طلا فروش بود.
با آوردن انگشتر های نشون لبخندی زدم و گفتم:
_یه چیز ساده ولی دوست داشتنی!
فروشنده یه انگشتر
#تکست_خاص #عکس_نوشته #عکس_پروفایل #تکست_ناب #عاشقانه #love #تنهایی #دخترونه #عشق #عشقولانه #پروفایل
با تکون دادن های مامان بیدار شدم.
سرم تیر کشید .. رفتم سمت حموم و سریع دوش گرفتم و سشوار زدم و آرایش دخترونه و کم رنگی ام چاشنی صورتم کردم.
کمی از ادکلن ایفوریا به مچ دستم و گردنم زدم.
رایحه ی خوبی داشت.
تیپ زدم و به خاطر سرما کت چرم قرمز رنگمو پوشیدم.. همراه شال و کیف و شلوار مشکی.
هوای سرد آذر ماه منو یاد سال های پیش انداخت که این موقع صبح با مهرسا از خونه به سمت مدرسه پیاده می رفتیم ..
به خیابون مون که رسیدم هر چی به اطراف نگاه کردم خبری از ماشین فراز نبود ..
با صدای بوق یه ماشین خارجی مشکی رنگ اخم کردم.
لعنتی ول کن ام نبود.. دیگع عصابم خورد شد و اخم کردم و زل زدم به راننده و خواستم فحش اش بدم که دهنم باز موند..
خودمم از رفتار خودم خنده ام گرفت.. دیگه چه برسه فراز..
خودم رو نباختم و با تو مانینه رفتم سمت ماشین .
سوار شدم و گفتم:
_سلام
فراز با نیش بازش گفت:
_سلام.. احوال خانم اخمو؟
چپ چپ نگاه اش کردم و گفت:
_اوه اوه ببخشید مادمازل!
تا رسیدنمون به آزمایشگاه حرف دیگه ای نزدیم.
بعد از دادن آزمایش .. سرم گیج می رفت..
نشستم روی صندلی...با اومدن فراز خوابم گرفت و چشمام بسته شد.
حس کردم از جام بلند شدم.
با تکون هایی که بهم داده می شد چشمم رو باز کردم.
فراز نگران بالای سرم وایساده بود..
_چی شده؟
_از حال رفتی..
متعجب گفتم:
_واقعا؟
سری تکون داد:
_آره.
لبخندی زدم و گفتم:
_عادیه.. بریم.
_مطمئنی؟
_آره نگران نباش.
دستمو گرفت و آروم از پله ها اومدیم پایین در ماشین رو واسم باز کرد .
به محض نشستن داخل ماشین آرامش گرفتم..
بوی خوشی فضا رو گرفته بود..
ادکلن من و فراز باهم دیگه یه رایحه ی خاص به وجود آورده بود.
********
به رو به رو خیره شدم.
زندگی چه خوابی واسم دیده بود؟
با صدای فراز به خودم اومدم.
_ذرتتو بخور..
_خوردم.. مرسی دیگه میل ندارم.
سری تکون داد و گفت:
_حالشو داری بریم حلقه ببینیم؟
_بریم.. فقط من حوصله ی گشتن زیاد ندارم.. بریم یه جا و از همون جا خرید کنیم که معطل نشیم.
_باشه.
با آوردن دوتا حلقه ی ساده ولی در عین حال شیک .. رو کردم به فراز و گفتم:
_چطوره؟
_عالیه.. همین؟
_آره همینو انتخاب کنیم.
_باشه عزیزم.
عزیزم اش بخاطر وجود طلا فروش بود.
با آوردن انگشتر های نشون لبخندی زدم و گفتم:
_یه چیز ساده ولی دوست داشتنی!
فروشنده یه انگشتر
#تکست_خاص #عکس_نوشته #عکس_پروفایل #تکست_ناب #عاشقانه #love #تنهایی #دخترونه #عشق #عشقولانه #پروفایل
۶.۴k
۱۷ آذر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.