زندگی جدید پارت۳۰
زندگی جدید پارت۳۰
هانا: قول میدم دیگه تنهات نزارم
هان: به این قولت باید عمل کنی
از بغلش میاد بیرون و لباش رو میزاره رو لباش که اشکاش اروم میاد پایین و همراهیش میکنه
هانا: عمل میکنم*اشکاشو پاک میکنه*
تو حال عشق و عاشقی بودین که اون گوشی بی صاحاب زنگ خورد
هانا: کیه؟
هان: لینو
+چیه
_کجایی تو
+پارک
_میدونم کجای پارک
+یعنی چی میدونی
_*قطع کرد*
هانا: چیشد
هان: نمیدونم قطع کرد
هانا: عه اوناهاش
لینو: تو اینجا چیکار میکنی
هانا: هنوز سلام بلد نیست
لینو: خب سلا...... هانا
هان: میگم میایی بریم پیش بچه ها
هانا: اره بریم
(تو ماشین)
لینو: هانا
هانا: هوم
لینو: تو واقعا حافظت برگشته
هانا: میبینی که اره
لینو: برگام
☆☆☆☆☆☆☆☆
بنگ چان: چه عجب بالاخره اومدین
چانگبین: چیزی هم اوردین با خودتون
مینسونگ: اره
هیونجین: واقعا چی؟
هان: این
هانا: سلوم
همه: هانا
هانا: اره خودمم
ای ان: تو... م.... مگه
هان: دیگه تموم شد
هانا: اره
چانگبین: جل الخالق
فلیکس: من پام سست شد
سونگمین: حالا بیا بشین
هانا: ن شماها بیشتر از من نیاز به نشستن دارید*حق*
(چند دقیقه بعد)
هانا: وایی من باید برم
هیونجین: کجا
هانا: خونه
لینو: من میبرمت
هان: نمیخواد خودم میبرمش
لینو: اوکی
ویو میسو
از خوشحالی زیاد میخواستم جیغ بزنم یه حسی میگفت برم پارک و یه حس دیگه بهم میگفت بمون تو خونه فکر کردم که الان خونه باشه و یادش رفته باشه به من چیزی بگه و رفتم خونش و سریع رفتم تو
میسو: خاله هانا کو
_هنوز نیومده
میسو: واقعا
_اره.. مگه پیش تو نیست
میسو: اممم چیزه چرا
_پس چیه
میسو: رفت شرکت فکر کردم الان میاد خونه
_نه هنوز نیومده
هانا: میسو
میسو: عه اومدی
☆☆☆☆☆☆☆
هانا: میدونی یاد چی افتادم
هان: هوم
هانا: موقه ای که میخواستم برم پیش میسو لینو میخواست منو ببره ولی تو منو بردی
هان: حافظت خوب برگشته
هانا: اره دیگه
هان: خب رسیدیم
هانا: من میرم خدافظ
هان: خدافظ
هانا: با خوشحالی زیاد رفتم خونه که دیدم میسو هم اونجاست که دستم رو گرفت و برد بیرون تو پارک
هانا: چیه منو تا اینجا کشوندی
میسو: خوب بگو چیشد
هانا: هیچی دیگه همونی که فکرش رو میکردیم شد و رفتم پیش دوستاش
میسو: چجوری حافظت برگشت
هانا: فکر کنم بخاطر سوجو دیشب بود
میسو: خب زودتر میخوردی
هانا: من چمیدونستم
خب من میرم خونه باشه خدافظ
میسو: باشه خدافظ
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
هان: چیه چرا اینجوری نگام میکنید
هیونجین: چرا بهمون نگفتی حافظش برمیگرده
هان: مگه نمیدونستین
فلیکس: مگه ما علم غیب داریم
هان: مگه نگفتی بهشون
لینو: نه متاسفانه
بنگچان: پس تو میدونستی
لینو: اره اصلا قرار بود من بهتون بگم
سونگمین: خسته نباشی
هانا: قول میدم دیگه تنهات نزارم
هان: به این قولت باید عمل کنی
از بغلش میاد بیرون و لباش رو میزاره رو لباش که اشکاش اروم میاد پایین و همراهیش میکنه
هانا: عمل میکنم*اشکاشو پاک میکنه*
تو حال عشق و عاشقی بودین که اون گوشی بی صاحاب زنگ خورد
هانا: کیه؟
هان: لینو
+چیه
_کجایی تو
+پارک
_میدونم کجای پارک
+یعنی چی میدونی
_*قطع کرد*
هانا: چیشد
هان: نمیدونم قطع کرد
هانا: عه اوناهاش
لینو: تو اینجا چیکار میکنی
هانا: هنوز سلام بلد نیست
لینو: خب سلا...... هانا
هان: میگم میایی بریم پیش بچه ها
هانا: اره بریم
(تو ماشین)
لینو: هانا
هانا: هوم
لینو: تو واقعا حافظت برگشته
هانا: میبینی که اره
لینو: برگام
☆☆☆☆☆☆☆☆
بنگ چان: چه عجب بالاخره اومدین
چانگبین: چیزی هم اوردین با خودتون
مینسونگ: اره
هیونجین: واقعا چی؟
هان: این
هانا: سلوم
همه: هانا
هانا: اره خودمم
ای ان: تو... م.... مگه
هان: دیگه تموم شد
هانا: اره
چانگبین: جل الخالق
فلیکس: من پام سست شد
سونگمین: حالا بیا بشین
هانا: ن شماها بیشتر از من نیاز به نشستن دارید*حق*
(چند دقیقه بعد)
هانا: وایی من باید برم
هیونجین: کجا
هانا: خونه
لینو: من میبرمت
هان: نمیخواد خودم میبرمش
لینو: اوکی
ویو میسو
از خوشحالی زیاد میخواستم جیغ بزنم یه حسی میگفت برم پارک و یه حس دیگه بهم میگفت بمون تو خونه فکر کردم که الان خونه باشه و یادش رفته باشه به من چیزی بگه و رفتم خونش و سریع رفتم تو
میسو: خاله هانا کو
_هنوز نیومده
میسو: واقعا
_اره.. مگه پیش تو نیست
میسو: اممم چیزه چرا
_پس چیه
میسو: رفت شرکت فکر کردم الان میاد خونه
_نه هنوز نیومده
هانا: میسو
میسو: عه اومدی
☆☆☆☆☆☆☆
هانا: میدونی یاد چی افتادم
هان: هوم
هانا: موقه ای که میخواستم برم پیش میسو لینو میخواست منو ببره ولی تو منو بردی
هان: حافظت خوب برگشته
هانا: اره دیگه
هان: خب رسیدیم
هانا: من میرم خدافظ
هان: خدافظ
هانا: با خوشحالی زیاد رفتم خونه که دیدم میسو هم اونجاست که دستم رو گرفت و برد بیرون تو پارک
هانا: چیه منو تا اینجا کشوندی
میسو: خوب بگو چیشد
هانا: هیچی دیگه همونی که فکرش رو میکردیم شد و رفتم پیش دوستاش
میسو: چجوری حافظت برگشت
هانا: فکر کنم بخاطر سوجو دیشب بود
میسو: خب زودتر میخوردی
هانا: من چمیدونستم
خب من میرم خونه باشه خدافظ
میسو: باشه خدافظ
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
هان: چیه چرا اینجوری نگام میکنید
هیونجین: چرا بهمون نگفتی حافظش برمیگرده
هان: مگه نمیدونستین
فلیکس: مگه ما علم غیب داریم
هان: مگه نگفتی بهشون
لینو: نه متاسفانه
بنگچان: پس تو میدونستی
لینو: اره اصلا قرار بود من بهتون بگم
سونگمین: خسته نباشی
۱۰.۸k
۰۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.