رمان فیک‹دریایی جادویی›🌊 𔘓
رمان فیک‹دریایی جادویی›🌊𔘓
پارت³⁸
𖧷┅┄┅┄┄┅𔘓┅┄┄┅┄┅𖧷
یون: نوران؟ های نوران کجایی؟
من: هاا؟ هیچی اینجام.
بعد یون مامان و بابا اومدن پیشم اما بام سرسنگین بودن. چون دخترشون خودشو فدای یه پسر کرده.
ناهارمو خوردم. خیلی گرسنم بود.
گوشی خوشگلم..به دادم رسیدیاااااااا.
تمام دستم به خاطر آمپول و سرم کبود شده بود.
داشتم توی گوشی ولگردی میکردم که یهو در باز شد و جیهوپ با قد بلندش توی در نمایان شد.
سریع گوشیمو گذاشتم بغلم و راست نشستم.
با صورت رنگ پریدش نشست بغلم.
من: صورتتون..
جیهوپ: اینو من باید از تو بپرسم..زخم روی صورتت چی میگه؟
من: هیچی..خوردم به در.
من: ممنونم..بابت همه چیز..من جونمو مدیون شمام..و نمیدونم چطوری جبران کنم. لبخند ملیحی زد و گفت: اونی که باید جبران کنه منم..
یه دست گل رز قرمز و آبی و صورتی دستش بود.
عاشق رز آبی بودم.
گلدون، سمت راستم بود.
جیهوپ خم شد تا گل و بزاره توی گلدون..
صورتشو بهم نزدیک کرد..
ایننننن ازززز قصددد اینجورییی کردددد.
خوب میدادییی خودمممم..از عمد به بهونه گل خم شد تا صورتشو نزدیکم کنه..
کثافطططط عجب ترقوه هایی داره.
هییی خجالت بکشش حیااا کننن.
فکرای عجیب غریبمو زدم کنار.
چشمم خورد به دستم..زخم چند سال پیش..
اشکی از گونم چکید روی دستم.
جیهوپ: نوران؟ ببینمت؟ چرا گریه میکنی؟
لبخند غمگینی زدم.
من: هیچی..یاد یه چیزی افتادم..و سریع اشکامو با دستام پاک کردم که..
رفتم توی یه جای نرم..بوی عطر تلخ..
چشمام از بس گشاد شده بود داشت از حدقه میزد بیرون..
انگار بهم برق زده باشن خشکم زده بود..
داشتم از درون آتیش میگرفتم.
جیهوپ بغلم کرده بود..
جیهوپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپ؟
منووووو بغلللل کردددددد؟
منو محکم به خودش فشار داد و بعد ولم کرد.
جیهوپ: همه چی درست میشه..غصه نخور.
و من همچنان در هپروت..
من الان چرا زنده ام؟
چرا نفس میکشم؟
افتادم سرفه.پشت سر هم سرفه میکردم. جیهوپ یه لیوان آب داد دستم.
چند قلوپ خوردم. خدایاااا چرا انقد خجالتیم؟
سعی کن عادی رفتار کنی..
انگار نه انگار تا همین یه ثانیه پیش سکته کردی.
من: ببخشید..حتما الان براتون دردسر شدم.
توی گوشیم دیدم شایعه پخش کردن..
جیهوپ: اشکالی نداره..همین که خودت زنده ای دنیاست..
و بعد بلند شد و رفت.
وای خدااا قلبم.
جیغغغغغغغغغغغغغغغغغ..
پارت³⁸
𖧷┅┄┅┄┄┅𔘓┅┄┄┅┄┅𖧷
یون: نوران؟ های نوران کجایی؟
من: هاا؟ هیچی اینجام.
بعد یون مامان و بابا اومدن پیشم اما بام سرسنگین بودن. چون دخترشون خودشو فدای یه پسر کرده.
ناهارمو خوردم. خیلی گرسنم بود.
گوشی خوشگلم..به دادم رسیدیاااااااا.
تمام دستم به خاطر آمپول و سرم کبود شده بود.
داشتم توی گوشی ولگردی میکردم که یهو در باز شد و جیهوپ با قد بلندش توی در نمایان شد.
سریع گوشیمو گذاشتم بغلم و راست نشستم.
با صورت رنگ پریدش نشست بغلم.
من: صورتتون..
جیهوپ: اینو من باید از تو بپرسم..زخم روی صورتت چی میگه؟
من: هیچی..خوردم به در.
من: ممنونم..بابت همه چیز..من جونمو مدیون شمام..و نمیدونم چطوری جبران کنم. لبخند ملیحی زد و گفت: اونی که باید جبران کنه منم..
یه دست گل رز قرمز و آبی و صورتی دستش بود.
عاشق رز آبی بودم.
گلدون، سمت راستم بود.
جیهوپ خم شد تا گل و بزاره توی گلدون..
صورتشو بهم نزدیک کرد..
ایننننن ازززز قصددد اینجورییی کردددد.
خوب میدادییی خودمممم..از عمد به بهونه گل خم شد تا صورتشو نزدیکم کنه..
کثافطططط عجب ترقوه هایی داره.
هییی خجالت بکشش حیااا کننن.
فکرای عجیب غریبمو زدم کنار.
چشمم خورد به دستم..زخم چند سال پیش..
اشکی از گونم چکید روی دستم.
جیهوپ: نوران؟ ببینمت؟ چرا گریه میکنی؟
لبخند غمگینی زدم.
من: هیچی..یاد یه چیزی افتادم..و سریع اشکامو با دستام پاک کردم که..
رفتم توی یه جای نرم..بوی عطر تلخ..
چشمام از بس گشاد شده بود داشت از حدقه میزد بیرون..
انگار بهم برق زده باشن خشکم زده بود..
داشتم از درون آتیش میگرفتم.
جیهوپ بغلم کرده بود..
جیهوپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپ؟
منووووو بغلللل کردددددد؟
منو محکم به خودش فشار داد و بعد ولم کرد.
جیهوپ: همه چی درست میشه..غصه نخور.
و من همچنان در هپروت..
من الان چرا زنده ام؟
چرا نفس میکشم؟
افتادم سرفه.پشت سر هم سرفه میکردم. جیهوپ یه لیوان آب داد دستم.
چند قلوپ خوردم. خدایاااا چرا انقد خجالتیم؟
سعی کن عادی رفتار کنی..
انگار نه انگار تا همین یه ثانیه پیش سکته کردی.
من: ببخشید..حتما الان براتون دردسر شدم.
توی گوشیم دیدم شایعه پخش کردن..
جیهوپ: اشکالی نداره..همین که خودت زنده ای دنیاست..
و بعد بلند شد و رفت.
وای خدااا قلبم.
جیغغغغغغغغغغغغغغغغغ..
۴.۷k
۱۰ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.