سرنوشت متصل
سرنوشت متصل2
Part 29
ویو هانا
نمیدونم چند دقیقه است که خواب بودم ولی وقتی بیدار شدم دیدم رو بالا پشتمونم ولی روی لبه نبودم چشمام خیلی سنگین بودم و میخواستم دوباره چشمامو ببندم که با داد یکی دنبال صدا گشتم
اشنا بود واسم اون اون صدای...
ویو رونا
داشتم از رو تخت بلند میشدم که خیلی درد داشت جای زخمم اخه کدوم اسکلی روز بعد از اینکه از زیر تیغ جراحی اومده بیرون میخوابه متوجه شدم که لباسم خونیه (تیشرتش😂🤦🏼♀️)
عوض که کردم دیدم لیانا با سرعت داره میاد اتاقم که نگامو دادم سمت در که وارد شد
٪ماماننننن
یامان چته ترسیدم
چیشده؟
٪مامان خاله هاناااا
= مامان من؟
چیشدههه
٪ لیام پیام داد که خاله رو دزدیدن
چییی ادرس داد؟
٪ اره ولی گفت نیاید
=خالههه مامانم چی میشه (گریه)
اروم باش هیچی نمیشههه اللن سزیع لباس میپوشم راه بیوفتیم
لباس پوشیدن هر سه تاشون *
عکسو میزارم *
فلش بک به پشت بوم
× هاناااااااا (داد نگران ترسیده)
~ ته.. یونگ (جونی واسه حرف زدن نداشت)
_ هاناااا دوم بیار
#خالهههه هاناااا
♕ چیشد؟ منو خواستی تحویل پلیس بدی جئون کوک؟
_هی اون ربطی به این ماجرا نداره بزار بیاد پایین منو بزار بجاش باشههه (نگران اخرش و با داد گفت)
× نایون جونننن عزیزترین کست ازت خواهش میکنمم التماست میکنم کاری با اون نداشته باش (گریه داد نگران ترسیده)
♕ (خنده شیطانی)
# توووو چیکار به کار اون داری تو میخوای انتقام کوک بگیری پس بزار من بجای هانا باشم بیارش پایین
٪ مامانننن( داد نگران)
همه برگشتن سمتشون*
_شماها اینجا چیکار میکنید؟ (تعجب عصبی )
♕ من بهشون گفتم (نیشخند)
٪ چی میگی لیام بهمون گفتت
_لیام این چه کاریه؟
#من اونقدر خر نیستم که زن هارو بفرست به این جهنم خونه
♕ کار من بود گفتم که مجبور شدم گوشیتو هک کنم (نیشخند)
#ای حرومزاده زیر لب
♕خببب این صحنه خوب یه تماشا چی نیاز داره دیگه (خنده شیطانی)
♕هی تهیونگ اگه زن تو میخوای تمام دارایی هاتو باید بهم بدی و به نامم کنی
و جونگکوک تو هم اگه میخوای هانا زنده بمونه بایددد بشی خدمتکارم (چشمممم عباس اقا امر دیگه ای؟)
ویو هانا
تمام صحنه ها تمام صحبت ها
داشتم میشنیدم و نگاه میکردم
اگه زنده بمونم نمیدونم چجوری باید این بدبختی و تحمل کنم هوففففف
تصمیم گرفتم همه جسارتمو به خرج بدم و برم روی لبه
اروم اروم قدم قدم داشتم نزدیک لبه میشدم که صدای التماس ها و تشویق یکنفر و میشنیدم
× هانا خواهش میکنم (عربده گریه)
=مامان تروخداااا(گریه)
هاناااااا جون منننن خواهش میکنمممم نکنننن (داد)
#خاله این چه کاریهههه (داد)
♕ اوووو افرین بهت (تمسخر)
دیگه خسته شدم این بهترین کار بود فقط کافی پود خودم و پرت کنم
× هاناااااا نهههههههههههه (عربده)
....
پایان فصل دوم
Part 29
ویو هانا
نمیدونم چند دقیقه است که خواب بودم ولی وقتی بیدار شدم دیدم رو بالا پشتمونم ولی روی لبه نبودم چشمام خیلی سنگین بودم و میخواستم دوباره چشمامو ببندم که با داد یکی دنبال صدا گشتم
اشنا بود واسم اون اون صدای...
ویو رونا
داشتم از رو تخت بلند میشدم که خیلی درد داشت جای زخمم اخه کدوم اسکلی روز بعد از اینکه از زیر تیغ جراحی اومده بیرون میخوابه متوجه شدم که لباسم خونیه (تیشرتش😂🤦🏼♀️)
عوض که کردم دیدم لیانا با سرعت داره میاد اتاقم که نگامو دادم سمت در که وارد شد
٪ماماننننن
یامان چته ترسیدم
چیشده؟
٪مامان خاله هاناااا
= مامان من؟
چیشدههه
٪ لیام پیام داد که خاله رو دزدیدن
چییی ادرس داد؟
٪ اره ولی گفت نیاید
=خالههه مامانم چی میشه (گریه)
اروم باش هیچی نمیشههه اللن سزیع لباس میپوشم راه بیوفتیم
لباس پوشیدن هر سه تاشون *
عکسو میزارم *
فلش بک به پشت بوم
× هاناااااااا (داد نگران ترسیده)
~ ته.. یونگ (جونی واسه حرف زدن نداشت)
_ هاناااا دوم بیار
#خالهههه هاناااا
♕ چیشد؟ منو خواستی تحویل پلیس بدی جئون کوک؟
_هی اون ربطی به این ماجرا نداره بزار بیاد پایین منو بزار بجاش باشههه (نگران اخرش و با داد گفت)
× نایون جونننن عزیزترین کست ازت خواهش میکنمم التماست میکنم کاری با اون نداشته باش (گریه داد نگران ترسیده)
♕ (خنده شیطانی)
# توووو چیکار به کار اون داری تو میخوای انتقام کوک بگیری پس بزار من بجای هانا باشم بیارش پایین
٪ مامانننن( داد نگران)
همه برگشتن سمتشون*
_شماها اینجا چیکار میکنید؟ (تعجب عصبی )
♕ من بهشون گفتم (نیشخند)
٪ چی میگی لیام بهمون گفتت
_لیام این چه کاریه؟
#من اونقدر خر نیستم که زن هارو بفرست به این جهنم خونه
♕ کار من بود گفتم که مجبور شدم گوشیتو هک کنم (نیشخند)
#ای حرومزاده زیر لب
♕خببب این صحنه خوب یه تماشا چی نیاز داره دیگه (خنده شیطانی)
♕هی تهیونگ اگه زن تو میخوای تمام دارایی هاتو باید بهم بدی و به نامم کنی
و جونگکوک تو هم اگه میخوای هانا زنده بمونه بایددد بشی خدمتکارم (چشمممم عباس اقا امر دیگه ای؟)
ویو هانا
تمام صحنه ها تمام صحبت ها
داشتم میشنیدم و نگاه میکردم
اگه زنده بمونم نمیدونم چجوری باید این بدبختی و تحمل کنم هوففففف
تصمیم گرفتم همه جسارتمو به خرج بدم و برم روی لبه
اروم اروم قدم قدم داشتم نزدیک لبه میشدم که صدای التماس ها و تشویق یکنفر و میشنیدم
× هانا خواهش میکنم (عربده گریه)
=مامان تروخداااا(گریه)
هاناااااا جون منننن خواهش میکنمممم نکنننن (داد)
#خاله این چه کاریهههه (داد)
♕ اوووو افرین بهت (تمسخر)
دیگه خسته شدم این بهترین کار بود فقط کافی پود خودم و پرت کنم
× هاناااااا نهههههههههههه (عربده)
....
پایان فصل دوم
- ۸.۴k
- ۰۱ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط