part
"ɪᴛ ᴘᴀꜱꜱᴇᴅ ᴀɢɪɴ 3"
part:۳۹
"ویو نادیا"
اون دوتا حرف جیمین و تایید کردن..
خلاصه با چندتا صحبت راحب کارایه خودشون دیگه وقت رفتن بود...
ته: پس دقیقا از الان تا ۲۰ ساعت دیگه اماده باشید..
و یکی یکی رفتن..
جولی: ای شیطون حداقل موقعه کار خیره بد بخت نمیوندی جلویه زیر دستاش
از جام بلند شدم
نادیا: عه جولی...چه خیره شدنیی.
با خنده گفت:
_بخدا که ۲۰ نفر شاهد بودن
داشتیم میرفتیم طبقه بالا که صدایه تهیونگ امد
ته: جولی
جولی: جانم؟
نگام بین جفتشون چرخید دستمو از دست جولی کشیدم
نادیا: حداقل من نگاهم تو زبونت و کنترل کن.برو برو ببینم
جولی: میبینمت..شب بخیر
نادیا: بچه ها شب بخیر
ته: شب خوش
داشتم میرفتم بالا که متوقف شدم
برگشتم و دنبال جیمین گشتم..
چند پله پایین امدم
که دیدم تو بالکنه
به سمتش رفتم و چند تقه به در بالکن زدم
جیمین برگشت
جیمین: تویی که..
نادیا: ببینم بخواطر یه اب اینطوری میکنی؟
جیمین: چیکار؟
نادیا: همینکه طلبکاری ازم...
جیمین: نه نادیا ،من یکم این چند روز درگیرمم..ببخشید که باعث ناراحتیت شدم
نادیا: نبابا مشکلی نیست..پس دیگه اگه تو سلحیم ..شب بخیر
جیمین: خوب بخوابی.
و برگشتم طبقه بالا ...رفتم داخل حموم و میخواستم قبل خواب یکم سبک شم
اب و اندازه کردم و وان و پر کردم
بعد از دراورد لباسم داخلش نشستم
صدایه در امد
پس یعنی جونگکوک امد داخل اتاق...
وای کاشوی در حموم قفل میکردم...
همین پا شدم درو ببندم در حموم باز شد.
نشستم سر جام...
کوک: خوش میگذره...
نادیا: میگذشتت..تا تو امدی..
کوگ: الان مثلا ازم بدت میاد و قهری و هزار جییزع دیگه
نادیا: درسته..
کوک: ولی جولویه اون همه ادم یکم سوتی دادی..
نادیا:من تو فکر بودمم..
کوک: تو فکر من..
نادیا: نخیر
کوک: نادیا من میشناسمت
نادیا: حالا هر چی..لطفا بفرما بیرونن
کوک:نه دیگه...شما نیم ساعت پیش خیره ما بودی...الان ما خیره شماییم ولی دلکندن ازش مساوی با تماس فیزیکیه...
" شبتون خوش..عکس سوبین و ته یانگ و برایه کسایی که نمیشناسن گذاشتم"
part:۳۹
"ویو نادیا"
اون دوتا حرف جیمین و تایید کردن..
خلاصه با چندتا صحبت راحب کارایه خودشون دیگه وقت رفتن بود...
ته: پس دقیقا از الان تا ۲۰ ساعت دیگه اماده باشید..
و یکی یکی رفتن..
جولی: ای شیطون حداقل موقعه کار خیره بد بخت نمیوندی جلویه زیر دستاش
از جام بلند شدم
نادیا: عه جولی...چه خیره شدنیی.
با خنده گفت:
_بخدا که ۲۰ نفر شاهد بودن
داشتیم میرفتیم طبقه بالا که صدایه تهیونگ امد
ته: جولی
جولی: جانم؟
نگام بین جفتشون چرخید دستمو از دست جولی کشیدم
نادیا: حداقل من نگاهم تو زبونت و کنترل کن.برو برو ببینم
جولی: میبینمت..شب بخیر
نادیا: بچه ها شب بخیر
ته: شب خوش
داشتم میرفتم بالا که متوقف شدم
برگشتم و دنبال جیمین گشتم..
چند پله پایین امدم
که دیدم تو بالکنه
به سمتش رفتم و چند تقه به در بالکن زدم
جیمین برگشت
جیمین: تویی که..
نادیا: ببینم بخواطر یه اب اینطوری میکنی؟
جیمین: چیکار؟
نادیا: همینکه طلبکاری ازم...
جیمین: نه نادیا ،من یکم این چند روز درگیرمم..ببخشید که باعث ناراحتیت شدم
نادیا: نبابا مشکلی نیست..پس دیگه اگه تو سلحیم ..شب بخیر
جیمین: خوب بخوابی.
و برگشتم طبقه بالا ...رفتم داخل حموم و میخواستم قبل خواب یکم سبک شم
اب و اندازه کردم و وان و پر کردم
بعد از دراورد لباسم داخلش نشستم
صدایه در امد
پس یعنی جونگکوک امد داخل اتاق...
وای کاشوی در حموم قفل میکردم...
همین پا شدم درو ببندم در حموم باز شد.
نشستم سر جام...
کوک: خوش میگذره...
نادیا: میگذشتت..تا تو امدی..
کوگ: الان مثلا ازم بدت میاد و قهری و هزار جییزع دیگه
نادیا: درسته..
کوک: ولی جولویه اون همه ادم یکم سوتی دادی..
نادیا:من تو فکر بودمم..
کوک: تو فکر من..
نادیا: نخیر
کوک: نادیا من میشناسمت
نادیا: حالا هر چی..لطفا بفرما بیرونن
کوک:نه دیگه...شما نیم ساعت پیش خیره ما بودی...الان ما خیره شماییم ولی دلکندن ازش مساوی با تماس فیزیکیه...
" شبتون خوش..عکس سوبین و ته یانگ و برایه کسایی که نمیشناسن گذاشتم"
- ۴۹.۴k
- ۲۳ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط