زندگی احساسی من
زندگی احساسی من
p21
مامان دامیان:پدرت رفته تو کمااااا(گریه شدید)
دامیان:چ..چی؟الان کجایی نه نه اسم بیمارستان ب..بگو
مامانش:...(اسم بیمارستو گف)
(قطع کرد)
انیا:چیشده؟
دامیان:بابام رفته تو کما من میرم بی...بیما..بیمارستان
انیا:منم میام
دامیان:نه نمیخواد(اره داش من بودم ماشینم پرت شد تو آب یه هفته بستری بودم😐🤲)
انیا:باشه حتما چون تو گفتی برو تو ماشین منم دارم میام
(دوتاشون رفتن تو ماشین)-وقتی رسیدن-
دامیان: مامانننننن
مامان دامیان:پسرممم
انیا:مامانننن(درد)
مامان دامیان:دخترممم(شوهرت داره میمیره بعد تو دخترم پسرم میکنی استغفرالله🗿🤲)
(دو ساعت بعد)
دامیان:هوف هوفففف
انیا:اروم باش
(پرستار اومد دامیان سریع دویید پیشش)
دامیان:بابام خوبهه؟؟؟
پرستار:ایشون فوت شدن
p21
مامان دامیان:پدرت رفته تو کمااااا(گریه شدید)
دامیان:چ..چی؟الان کجایی نه نه اسم بیمارستان ب..بگو
مامانش:...(اسم بیمارستو گف)
(قطع کرد)
انیا:چیشده؟
دامیان:بابام رفته تو کما من میرم بی...بیما..بیمارستان
انیا:منم میام
دامیان:نه نمیخواد(اره داش من بودم ماشینم پرت شد تو آب یه هفته بستری بودم😐🤲)
انیا:باشه حتما چون تو گفتی برو تو ماشین منم دارم میام
(دوتاشون رفتن تو ماشین)-وقتی رسیدن-
دامیان: مامانننننن
مامان دامیان:پسرممم
انیا:مامانننن(درد)
مامان دامیان:دخترممم(شوهرت داره میمیره بعد تو دخترم پسرم میکنی استغفرالله🗿🤲)
(دو ساعت بعد)
دامیان:هوف هوفففف
انیا:اروم باش
(پرستار اومد دامیان سریع دویید پیشش)
دامیان:بابام خوبهه؟؟؟
پرستار:ایشون فوت شدن
۴.۰k
۰۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.