فیک عشق غمارباز
پارت۷
گلوریا: تو ماشین نشسته بودم احساس کردم داره بهم نگاه میکنه...برگشتم دیدم بهم زل زده.
چیزی شده؟؟
جونگ کوک: هاا؟؟نه هیچی نشده.....................یهو بهد چند دقیقه رفتم تو فکر رز چطور بهش بگم که دوسش دارم با اینکه میدونم اون یکی دیگرو دوست داره
گلوریا: بهش نگاه کردم تو فکر عمیقی بود...فکر کنم داره به رز فکر میکنه......خب چرا به رز نمیگه که دوسش داره؟؟
جونگ کوک..!
جونگ کوک: ها؟
گلوریا: میگم تو رز و دوست داری پس ورا بهش نمیگی؟؟
جونگ کوک: چونکه اون...هیچی ولش کن
گلوریا: چونکه چی.؟؟...جونگ کوک جوابمو بده........نکنه اون یکی...
جونگ کوک: اره اون کس دیگه ای رو دوست داره........راحت شدی
گلوریا:( الان فهمیدم چرا دیشب اتقدر مست کرده بود و الانم.................دیگه هیچی نگفتم و به بیرون خیره شدم............
ده دقیقه بعد
راننده: اقا رسیدیم
گلوریا: پیاده شدیم و رفتیم داخل....چه جای خوشگلی بود یه باغ باصفا واقعا خیلی زیبا بود همینجوری داشتم نگاه میکردم که...
جونگ کوک: دستمو بگیر....
گلوریا: دستشو گرفتم و رفتیم پیش اقای پارک
اقای پارک: به جونگ کوک چه عجب دیدیمیت.....ابن خانم خوشگل کیه؟
جونگ کوک: ایشون دوست دخترمن
اقای پارک: اها پس دوروزس
گلوریا: (منظورش چی بود؟؟یعنی من زن خرابم؟؟؟دیگه طاقتم لبریز شد) ببخشید اما من زن خراب نیستم😬
اقای پارک: اوه ببخشید لیدی ناراحت شد.....
جونگ کوک: خیلی خب دیگه ما میریم به بقیه هم سلام کنیم
گلوریا: مرتیکه......خودش لاشیه فکر میکنه بقیه هم مثل خودشن
جونگ کوک: بس کن...یکم لبخند بزن و طبیعی رفتار کن.......
گلوریا: وایساده بودیم تو باغ مه یهو برگشتم دیدم تهیونگ و یه دختره که دستشو گرفته دارن از روبه رو میان داخل......
برگشتم به کوک چیزی بگم اما اون قشنگ محو دختره شده بود ......
تهیونگ: بعد اینکه به اقای پارک سلام کردیم رفتیم طرف جونگ کوک و اونو نمیشناخاتم( منظورش گلوریاعه)
گلوریا: داشتن میومدن سمت ما........
رز: سلام
جونگ کوک: سلام..
تهیونگ: سلام جونگ کوک فکر میکردم نمیای
جونگ کوک: نه گفتم بد میشه اومدم.....
رز: سلام من رز هستم....
گلوریا: ( اهااااا فهمیدم چرا....😏)
سلام منم گلوریا هستم.....
رز: به به پس شما گلوریا هستید.........
گلوریا: بله
تهیونگ: سلام من...
گلوریا: شما تهیونگ هستید..درسته؟؟
تهیونگ: بله پس منو میشناسید
گلوریا: بله ..
تهیونگ: راستش من شمارو ارچز رو اسم میشناختم ولی امروز حضوری هم همو دیدیم باید بگم واقعا خوشگلید😏
گلوریا: خیلی ممنونم
جونگ کوک: رز خیلی خوشگل شدی
رز: خیلی ممنونم جونگ کوک....تو هم خیلی خوشتیپ شدی
جونگ کوک: ممنونم
گلوریا: گارسون اومد و رز شراب قرمز برداشت تهیونگ و جونگ کوکم مشروب
منم شراب قرمز براشتم
رز: پس اهل نوشیدنم هستی
گلوریا: بله....
تهیونگ: شنیدم شما جونگ کوک و با بازیتون زمین زدید
جونگ کوک: اخرم کار خودشو کرد اوف
گلوریا: هه بله تو بازی هیچکی رو دست من نمیتونه بزنه البته اینو خودم نمیگم در و اطرافیانم میزنن
تهیونگ: شما واقعا زیبا هستیدچرا دروغ بگم وقتی وارد مهمونی شدم همش چشم به شما بود
رز: ( داشتم از حسودی دقق میکردم) بله خیلی زیبا هستن
گلوریا: خیلی ممنونم.....
بعد چند دقیقه یه موزیکگذاشتن و مردا با دوست دختراشون و زناشون شروع به رقصیدن کردن.........یهو تهیونگ اومد جلو...
تهیونگ: افتخار میدید؟؟؟
گلوریا: یه نگاه به کوک کردم دیدم عادیه پس قبول کردم.......
جونگ کوک: وقتی گلوریا داشت با تهیونگ مرقصید اولش دیدم تهیونگ عادی رفتار میکنه اما بعد انگار داشت به اندامه های خصوصی گلوریا دست میزد از عصبانیت رگ گردنم زده بود بیرون..........رفتم جلو و دست گلوریا رو گرفتم و کشیدم سمت خودم و شروع به رقصیدن کردم یه نگاه به تهیونگ انداختم یه پوزخند زدو رفت طرف میز
گلوریا: چرا همچین کردی
جونگ کوک: اگه الان من به جاهای خصوصیت دست میزدم منو تیکه تیکم کرده بودی اما اون تهیونگ قشنگ داره بهت دست میزنه و تو راحت داری باهاش میرقصی
گلوریا: خب من خدتمکارتم زنت که نیستم میتونم باهرکی باشم
جونگ کوک: اعصاب منو خراب نکن......از اولم گفتم تو عروسک منی هرکاری و هرچی میگم باید بگی چشم و فقط از من اطاعت کنی
گلوریا: دیگه هیچی نگفتم
رز: ( تهیونگ به جای اینکه به من پیشنهاد رقص بده به گلوریا داد واقعا دلم شکست 💔)
تهیونگ: انقدر خوردم که واقعا سرگیجه گرفته بودم به رز نگاه کردم دیدم اونم چهارتا پیک خورده اما اون که مشروب نمیخپرد پس چرا.....ولش کن
گلوریا: تو ماشین نشسته بودم احساس کردم داره بهم نگاه میکنه...برگشتم دیدم بهم زل زده.
چیزی شده؟؟
جونگ کوک: هاا؟؟نه هیچی نشده.....................یهو بهد چند دقیقه رفتم تو فکر رز چطور بهش بگم که دوسش دارم با اینکه میدونم اون یکی دیگرو دوست داره
گلوریا: بهش نگاه کردم تو فکر عمیقی بود...فکر کنم داره به رز فکر میکنه......خب چرا به رز نمیگه که دوسش داره؟؟
جونگ کوک..!
جونگ کوک: ها؟
گلوریا: میگم تو رز و دوست داری پس ورا بهش نمیگی؟؟
جونگ کوک: چونکه اون...هیچی ولش کن
گلوریا: چونکه چی.؟؟...جونگ کوک جوابمو بده........نکنه اون یکی...
جونگ کوک: اره اون کس دیگه ای رو دوست داره........راحت شدی
گلوریا:( الان فهمیدم چرا دیشب اتقدر مست کرده بود و الانم.................دیگه هیچی نگفتم و به بیرون خیره شدم............
ده دقیقه بعد
راننده: اقا رسیدیم
گلوریا: پیاده شدیم و رفتیم داخل....چه جای خوشگلی بود یه باغ باصفا واقعا خیلی زیبا بود همینجوری داشتم نگاه میکردم که...
جونگ کوک: دستمو بگیر....
گلوریا: دستشو گرفتم و رفتیم پیش اقای پارک
اقای پارک: به جونگ کوک چه عجب دیدیمیت.....ابن خانم خوشگل کیه؟
جونگ کوک: ایشون دوست دخترمن
اقای پارک: اها پس دوروزس
گلوریا: (منظورش چی بود؟؟یعنی من زن خرابم؟؟؟دیگه طاقتم لبریز شد) ببخشید اما من زن خراب نیستم😬
اقای پارک: اوه ببخشید لیدی ناراحت شد.....
جونگ کوک: خیلی خب دیگه ما میریم به بقیه هم سلام کنیم
گلوریا: مرتیکه......خودش لاشیه فکر میکنه بقیه هم مثل خودشن
جونگ کوک: بس کن...یکم لبخند بزن و طبیعی رفتار کن.......
گلوریا: وایساده بودیم تو باغ مه یهو برگشتم دیدم تهیونگ و یه دختره که دستشو گرفته دارن از روبه رو میان داخل......
برگشتم به کوک چیزی بگم اما اون قشنگ محو دختره شده بود ......
تهیونگ: بعد اینکه به اقای پارک سلام کردیم رفتیم طرف جونگ کوک و اونو نمیشناخاتم( منظورش گلوریاعه)
گلوریا: داشتن میومدن سمت ما........
رز: سلام
جونگ کوک: سلام..
تهیونگ: سلام جونگ کوک فکر میکردم نمیای
جونگ کوک: نه گفتم بد میشه اومدم.....
رز: سلام من رز هستم....
گلوریا: ( اهااااا فهمیدم چرا....😏)
سلام منم گلوریا هستم.....
رز: به به پس شما گلوریا هستید.........
گلوریا: بله
تهیونگ: سلام من...
گلوریا: شما تهیونگ هستید..درسته؟؟
تهیونگ: بله پس منو میشناسید
گلوریا: بله ..
تهیونگ: راستش من شمارو ارچز رو اسم میشناختم ولی امروز حضوری هم همو دیدیم باید بگم واقعا خوشگلید😏
گلوریا: خیلی ممنونم
جونگ کوک: رز خیلی خوشگل شدی
رز: خیلی ممنونم جونگ کوک....تو هم خیلی خوشتیپ شدی
جونگ کوک: ممنونم
گلوریا: گارسون اومد و رز شراب قرمز برداشت تهیونگ و جونگ کوکم مشروب
منم شراب قرمز براشتم
رز: پس اهل نوشیدنم هستی
گلوریا: بله....
تهیونگ: شنیدم شما جونگ کوک و با بازیتون زمین زدید
جونگ کوک: اخرم کار خودشو کرد اوف
گلوریا: هه بله تو بازی هیچکی رو دست من نمیتونه بزنه البته اینو خودم نمیگم در و اطرافیانم میزنن
تهیونگ: شما واقعا زیبا هستیدچرا دروغ بگم وقتی وارد مهمونی شدم همش چشم به شما بود
رز: ( داشتم از حسودی دقق میکردم) بله خیلی زیبا هستن
گلوریا: خیلی ممنونم.....
بعد چند دقیقه یه موزیکگذاشتن و مردا با دوست دختراشون و زناشون شروع به رقصیدن کردن.........یهو تهیونگ اومد جلو...
تهیونگ: افتخار میدید؟؟؟
گلوریا: یه نگاه به کوک کردم دیدم عادیه پس قبول کردم.......
جونگ کوک: وقتی گلوریا داشت با تهیونگ مرقصید اولش دیدم تهیونگ عادی رفتار میکنه اما بعد انگار داشت به اندامه های خصوصی گلوریا دست میزد از عصبانیت رگ گردنم زده بود بیرون..........رفتم جلو و دست گلوریا رو گرفتم و کشیدم سمت خودم و شروع به رقصیدن کردم یه نگاه به تهیونگ انداختم یه پوزخند زدو رفت طرف میز
گلوریا: چرا همچین کردی
جونگ کوک: اگه الان من به جاهای خصوصیت دست میزدم منو تیکه تیکم کرده بودی اما اون تهیونگ قشنگ داره بهت دست میزنه و تو راحت داری باهاش میرقصی
گلوریا: خب من خدتمکارتم زنت که نیستم میتونم باهرکی باشم
جونگ کوک: اعصاب منو خراب نکن......از اولم گفتم تو عروسک منی هرکاری و هرچی میگم باید بگی چشم و فقط از من اطاعت کنی
گلوریا: دیگه هیچی نگفتم
رز: ( تهیونگ به جای اینکه به من پیشنهاد رقص بده به گلوریا داد واقعا دلم شکست 💔)
تهیونگ: انقدر خوردم که واقعا سرگیجه گرفته بودم به رز نگاه کردم دیدم اونم چهارتا پیک خورده اما اون که مشروب نمیخپرد پس چرا.....ولش کن
۱۹۵.۷k
۱۰ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.