پارت⁴⁷
..................
_ همین که گفتم حالا هم استراحت کن من میرم
بلند شد و مغرورانه راهشو کشید رفت اداشو دراوردم و دراز کشیدم ... هیچی یادم نمیاد !.... یعنی چیز درست حسابی یادم نمیاد فقط تاجایی یادمه که چوبو زدم تو صورتش .... یعنی اتفاق دیگه ایم افتاد؟ اما یه چیزی تو سرم اکو میشه که میگه " اگه بفهمه ما کی هستیم چی " این صدا ... این خیلی اشناس ولی شاید کابوس دیدم .....ولی یه حسی میگه این خواب نبوده انگار یه تیکه از اتفاقات اون شب از یادم رفته .... اشناس ..... انگار اون صدارو میشناسم اینکه نمیتونستم به یاد بیارم داشت اذیتم میکرد مغزم سوت کشید اوففف ول کن بابا بالاخره یادم میاد ......... خوب ... الان چه غلطی بخورم؟
بلندم نمیتونم بشم راستی سر اون چی اومد؟(هامون قاتله ) ولش کن حتما رفت ...... چرا کسی نمیاد؟ حتما خوابیدن .... چرا خوابم میاد؟ اها چون دارو خوردم
واییی خل شدم رفت سوال میپرسم جوابشم خودم میدممم به گورسیاه که زخمام درد گرفت من حوصلم سر رفته میخوام برم ببینم بیرون چه خبره .....(۱۰ دقیقه بعد)......... این دیگه چه صیغه ایه ؟چرا پله ها اینقدر زیادن من چطوری برم پایین همینم به زور اومدم اخ اخ درد میکنه یهو یه فکری به سرم زد ... اگه بشینم رو نرده و سر بخورم چی؟ پهنم هست نمیخورم زمین میخورم؟ولی کیف میده ! یه نگاه تو راهرو کردم ببینم کسی هست یا نه که هیچوقت کسی نیست و یه نگا به پایین انداختم اروم رفتم نشستم رو نرده پاهامو دو ورش انداختن و دستامو پشتم سپر کردم که نیوفتم انگار نه نگار دوروز پیش تا حد مرگ کتک خوردم ...ولش کن بابا دنیا دوروزه
اگه افتادم فدا سرم ....چند لحظه تو هامون حالت بودم و بعدش خودمو هول دادم پایین خیلی کیف کردم ولی وقتی رسیدم به اخراش یکی اومد جلویه نرده و با مخ رفتم تو شکمش اخخخخخخخ !!
؛؛ اخ اخ وایی دردم گرفتت
_ ایی ... ببینم تو مگه نخوابیده بودی؟
؛؛ نه
_ چطوری اومدی پایین؟
؛؛ اییی وای کمک کن جایه سوال پرسیدن
جیمین " ببینم این بهش حمله شده بود یا دارم اشتباه میکنم؟
_ درسته
تهیونگ " تو چطوری تونستی از تخت بیایی بیرون؟ این به کنار چطوری رو نرده رفتی؟
؛؛ نفس بگیر .... ایی درد دارم ولی حوصلم سر رفته بود
_ واقعا نمیدونم بهت چی بگم !
؛؛ نبایدم بگی ... کمکم کننن دارم میمیرمم از درد
جونگکوک بلندم کرد و رو مبل نشستیم با اخم نگام میکرد
؛؛ چیه؟
_ هیچی فقط هنوز تو شک این کارتم
؛؛ من غیر قابل پیش بینی ام عیزم
_ اهاا تاثیر گذار بود
جیمین " باز شروع شد
؛؛ من بیمارم بهم گیر ندیدن
_ تو بیماری؟
؛؛ اره دیگه نمیبینی کل بدنم زخمیه
_ اونیم که چند دقیقه پیش داشت رو نرده سرسره بازی میکرد عمم بود؟
؛؛ خوب حوصلم سر رفته بود
تهیونگ " باشه بس کنید
نامجون و جین و یونگی اومدن
نامجون" یونا؟ ... بهوش اومد حالت خوبه؟
؛؛ نه اصلا ممنون که پرسیدی
نامجون " پس چرا از جات بلند شدی
_ خانم خانما داشت خوب میشد ولی با کاری که کرد بدتر شد
نامجون" یعنی چی؟
_ یعنی وقتی بهوش اومد سریعع بدون هیچ وقت طلف کردنی اومد از اتاق بیرون نمیدونم چطوری بعدش از همین نرده هایه بلند که میبینی ... از اینا خودشو سر داد پایین با کله اومد تو شکم من
جین " شوخی که نمیکنی؟
_ تو تو صورت من شوخی میبینی؟
جین " نه
؛؛ باشه بابا نمیشه کاری کرد
..................
_ همین که گفتم حالا هم استراحت کن من میرم
بلند شد و مغرورانه راهشو کشید رفت اداشو دراوردم و دراز کشیدم ... هیچی یادم نمیاد !.... یعنی چیز درست حسابی یادم نمیاد فقط تاجایی یادمه که چوبو زدم تو صورتش .... یعنی اتفاق دیگه ایم افتاد؟ اما یه چیزی تو سرم اکو میشه که میگه " اگه بفهمه ما کی هستیم چی " این صدا ... این خیلی اشناس ولی شاید کابوس دیدم .....ولی یه حسی میگه این خواب نبوده انگار یه تیکه از اتفاقات اون شب از یادم رفته .... اشناس ..... انگار اون صدارو میشناسم اینکه نمیتونستم به یاد بیارم داشت اذیتم میکرد مغزم سوت کشید اوففف ول کن بابا بالاخره یادم میاد ......... خوب ... الان چه غلطی بخورم؟
بلندم نمیتونم بشم راستی سر اون چی اومد؟(هامون قاتله ) ولش کن حتما رفت ...... چرا کسی نمیاد؟ حتما خوابیدن .... چرا خوابم میاد؟ اها چون دارو خوردم
واییی خل شدم رفت سوال میپرسم جوابشم خودم میدممم به گورسیاه که زخمام درد گرفت من حوصلم سر رفته میخوام برم ببینم بیرون چه خبره .....(۱۰ دقیقه بعد)......... این دیگه چه صیغه ایه ؟چرا پله ها اینقدر زیادن من چطوری برم پایین همینم به زور اومدم اخ اخ درد میکنه یهو یه فکری به سرم زد ... اگه بشینم رو نرده و سر بخورم چی؟ پهنم هست نمیخورم زمین میخورم؟ولی کیف میده ! یه نگاه تو راهرو کردم ببینم کسی هست یا نه که هیچوقت کسی نیست و یه نگا به پایین انداختم اروم رفتم نشستم رو نرده پاهامو دو ورش انداختن و دستامو پشتم سپر کردم که نیوفتم انگار نه نگار دوروز پیش تا حد مرگ کتک خوردم ...ولش کن بابا دنیا دوروزه
اگه افتادم فدا سرم ....چند لحظه تو هامون حالت بودم و بعدش خودمو هول دادم پایین خیلی کیف کردم ولی وقتی رسیدم به اخراش یکی اومد جلویه نرده و با مخ رفتم تو شکمش اخخخخخخخ !!
؛؛ اخ اخ وایی دردم گرفتت
_ ایی ... ببینم تو مگه نخوابیده بودی؟
؛؛ نه
_ چطوری اومدی پایین؟
؛؛ اییی وای کمک کن جایه سوال پرسیدن
جیمین " ببینم این بهش حمله شده بود یا دارم اشتباه میکنم؟
_ درسته
تهیونگ " تو چطوری تونستی از تخت بیایی بیرون؟ این به کنار چطوری رو نرده رفتی؟
؛؛ نفس بگیر .... ایی درد دارم ولی حوصلم سر رفته بود
_ واقعا نمیدونم بهت چی بگم !
؛؛ نبایدم بگی ... کمکم کننن دارم میمیرمم از درد
جونگکوک بلندم کرد و رو مبل نشستیم با اخم نگام میکرد
؛؛ چیه؟
_ هیچی فقط هنوز تو شک این کارتم
؛؛ من غیر قابل پیش بینی ام عیزم
_ اهاا تاثیر گذار بود
جیمین " باز شروع شد
؛؛ من بیمارم بهم گیر ندیدن
_ تو بیماری؟
؛؛ اره دیگه نمیبینی کل بدنم زخمیه
_ اونیم که چند دقیقه پیش داشت رو نرده سرسره بازی میکرد عمم بود؟
؛؛ خوب حوصلم سر رفته بود
تهیونگ " باشه بس کنید
نامجون و جین و یونگی اومدن
نامجون" یونا؟ ... بهوش اومد حالت خوبه؟
؛؛ نه اصلا ممنون که پرسیدی
نامجون " پس چرا از جات بلند شدی
_ خانم خانما داشت خوب میشد ولی با کاری که کرد بدتر شد
نامجون" یعنی چی؟
_ یعنی وقتی بهوش اومد سریعع بدون هیچ وقت طلف کردنی اومد از اتاق بیرون نمیدونم چطوری بعدش از همین نرده هایه بلند که میبینی ... از اینا خودشو سر داد پایین با کله اومد تو شکم من
جین " شوخی که نمیکنی؟
_ تو تو صورت من شوخی میبینی؟
جین " نه
؛؛ باشه بابا نمیشه کاری کرد
- ۲۱.۴k
- ۱۷ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط