ظهور ازدواج
ظهور ازدواج )
( پارت ۳۷۰ فصل ۳ )
چشمامو ترسیده بستم و هق هق خيلي خفه و داغوني از گلوم خارج شد و با بغض لبامو به هم فشردم و به زور زمزمه کردم جیمین
جیمز اروم و با نفس سنگینی :گفت جانم...هیچی نیست
دخترمن هیچی نیست.
داشتم سکته میکردم
تند تند نفس نفس زدم.
يه دفعه پدر ریس با ته اسلحه کوبید تو سر جیمین.
وحشت زده و نگران جیغ زدم جیمیننن
روي زمين.
جیمین از درد به خودش پیچید و افتاد وحشت زده باز صداش زدم و خواستم بدوام سمتش که ریس محکم بازومو گرفت و اسلحه رو به سرم فشار داد و :گفت وایستا سر جات..
نگران زدم زیر گریه و به جیمین نگاه کردم که از شدت درد روی زمین مچاله شده بود و سرشو توی دستاش میفشرد و نمیتونست حركتي بکنه...
با التماس گفتم خواهش میکنم کاری باهاش نداشته باشین. خواهش میکنم. ما که کاری نکردیم..
جیمین با درد سرشو توی دستاش گرفت و به زور و ناله وار و گیج گفت: خیله خوب به زنم...كاري.. کاریش نداشته باشین.. جیمین داغون دست به سرش کشید و صورتشو تو هم کشید سنگین نفس کشید. با بغض ناله کردم و دستمو به گردنم فشردم و زار زدم و
و
گفتم ولمون کنین لعنتیا... چي از جونمون میخواین؟ جیمین یه دستشو به زمین گرفت و اون يکي رو به سرش و
بي
تعادل و اشفته سعي کرد .بشینه
گیج میزد.
خيلي نگران نگاش کردم..
خدايا..
جیمین دستش رو از سرش برداشت و نگاش کرد.
خون قرمزي تمام دستش رو پوشونده بود..
به نفس نفس افتادم
خون
سرش داشت خون میومد
قلبم داشت از جا در میومد..
پدر ریس بازوشو گرفت و عصبي بلندش کرد و پرتش کرد
سمت من..
ریس هم در حالیکه اسلحه اش رو سمتمون نشونه گرفته بود
رفت سمت پدرش
جیمین نگران و منگ نگام کرد و جلوم وایستاد..
با درد و گریه دستمو دور شکمش حلقه کردم و وحشت زده
زمزمه کردم جیمین .. جيمین خوبی؟
به زور پلک زد و اروم گفت : اروم ..الا نترس.. هیچیم نیست اون روانی با خشم گفت دیگه بسه... به اندازه کافي وقتمون
رو تلف کردین وقتشه برین به جهنم
سنکوب کردم
نفسم بند اومد و وحشت زده و نگاشون کردم.
پدر بی شرف پسره مسخره گفت: اخي. خيلي همدیگه رو دوست دارین نه؟ عاشق و دیوونه هم حاضرتون بکشمتون
ولي اون يکي رو ول کنم نه؟
به زور لبهامو به هم فشردم
اره..
میخواستم جیمز بره..
به هر قیمتی که شده...
ریس با اسلحه اش بهم اشاره کرد و گفت: تا حالا بهت
خیانت کرده؟
قلبم باز سنگین شد و باز اون درد لعنتی گلومو فشرد.
چونه ام لرزید
( پارت ۳۷۰ فصل ۳ )
چشمامو ترسیده بستم و هق هق خيلي خفه و داغوني از گلوم خارج شد و با بغض لبامو به هم فشردم و به زور زمزمه کردم جیمین
جیمز اروم و با نفس سنگینی :گفت جانم...هیچی نیست
دخترمن هیچی نیست.
داشتم سکته میکردم
تند تند نفس نفس زدم.
يه دفعه پدر ریس با ته اسلحه کوبید تو سر جیمین.
وحشت زده و نگران جیغ زدم جیمیننن
روي زمين.
جیمین از درد به خودش پیچید و افتاد وحشت زده باز صداش زدم و خواستم بدوام سمتش که ریس محکم بازومو گرفت و اسلحه رو به سرم فشار داد و :گفت وایستا سر جات..
نگران زدم زیر گریه و به جیمین نگاه کردم که از شدت درد روی زمین مچاله شده بود و سرشو توی دستاش میفشرد و نمیتونست حركتي بکنه...
با التماس گفتم خواهش میکنم کاری باهاش نداشته باشین. خواهش میکنم. ما که کاری نکردیم..
جیمین با درد سرشو توی دستاش گرفت و به زور و ناله وار و گیج گفت: خیله خوب به زنم...كاري.. کاریش نداشته باشین.. جیمین داغون دست به سرش کشید و صورتشو تو هم کشید سنگین نفس کشید. با بغض ناله کردم و دستمو به گردنم فشردم و زار زدم و
و
گفتم ولمون کنین لعنتیا... چي از جونمون میخواین؟ جیمین یه دستشو به زمین گرفت و اون يکي رو به سرش و
بي
تعادل و اشفته سعي کرد .بشینه
گیج میزد.
خيلي نگران نگاش کردم..
خدايا..
جیمین دستش رو از سرش برداشت و نگاش کرد.
خون قرمزي تمام دستش رو پوشونده بود..
به نفس نفس افتادم
خون
سرش داشت خون میومد
قلبم داشت از جا در میومد..
پدر ریس بازوشو گرفت و عصبي بلندش کرد و پرتش کرد
سمت من..
ریس هم در حالیکه اسلحه اش رو سمتمون نشونه گرفته بود
رفت سمت پدرش
جیمین نگران و منگ نگام کرد و جلوم وایستاد..
با درد و گریه دستمو دور شکمش حلقه کردم و وحشت زده
زمزمه کردم جیمین .. جيمین خوبی؟
به زور پلک زد و اروم گفت : اروم ..الا نترس.. هیچیم نیست اون روانی با خشم گفت دیگه بسه... به اندازه کافي وقتمون
رو تلف کردین وقتشه برین به جهنم
سنکوب کردم
نفسم بند اومد و وحشت زده و نگاشون کردم.
پدر بی شرف پسره مسخره گفت: اخي. خيلي همدیگه رو دوست دارین نه؟ عاشق و دیوونه هم حاضرتون بکشمتون
ولي اون يکي رو ول کنم نه؟
به زور لبهامو به هم فشردم
اره..
میخواستم جیمز بره..
به هر قیمتی که شده...
ریس با اسلحه اش بهم اشاره کرد و گفت: تا حالا بهت
خیانت کرده؟
قلبم باز سنگین شد و باز اون درد لعنتی گلومو فشرد.
چونه ام لرزید
- ۴.۶k
- ۰۴ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط