ظهور ازدواج

ظهور ازدواج )
( پارت ۳۷۱ فصل ۳ )

داد زد: با توام..خیانت کرده؟
به زحمت و تلخ و عصبي :گفتم اره.. همین پري شب... جیمین تند و تلخ ناباورانه ابرو بالا انداخت و نگام کرد. گرفته و با غیض سرمو کج کردم مردك رواني بلند خندید و گفت: اوووه. پس اونقدرا که نشون
ميدي برات مهم نیست..همش نمایشه..
به جیمین نگاه کردم
دندوناشو به هم فشرده بود.
ريس - يالا.. اعتراف کن با كي بهش خیانت کردي؟ جیمین با دندون هاي قفل شد گفت: خفه شو.
بیا.. اسلحه هم جلوش میگیرن اعتراف نمیکنه.. بعد انتظار
دارم جواب منو بده و جلوي من اعتراف کنه؟
هه ..
ریس با نفرت اسلحه شو جلوي جيمین تکون داد و گفت:زر بزن وگرنه زودتر ميري به درك..
جیمین تلخ گفت اونقدر تو گوه فرو رفتم که یکی از ارزوهام
اینه که الان تمومش كني..
تند و با غم نگاش کردم.
اشک تو چشمام جمع شد و با بهت جاري شد.
جمله تلخش قلبمو سوراخ کرد
واقعا انقدر تحت فشار و درده؟
انقدر زندگي براش سخته؟
جیمین : بذارین بره. به زور با من ازدواج کرد به زور اومد به این سفر.. استراحت حقشه... هر كاري ميخواين بكنين من
ميمونم.. حتي اگه بخواین بکشینم
خداي من..
ناباور با دهن باز نگاش کردم.
مرده : چشماي دختره چيز ديگه اي ميگه..
با درد چشمامو بستم
مرده چشماي توهم رنگ خیانت نداره. جيمین عصبي گفت ولش کن بره.. من میمونم..
ريس : متاسفانه نمیشه. هر دوتون باید بمیرین
به نفس نفس شديدي افتادم..
جیمین از لاي دندوناش خشك گفت:چند؟
ريس : چي؟
جیمین : چقدر میخواین؟ هر مبلغی بگین قبوله... اصلا قیمت این کمپ چند؟ قیمت رفتن من و زنم چند؟
ریس به پدرش نگاه کرد.
يه اميدي تو وجودم درخشید..
جيمین صورت رو تو هم کشید و دستش رو به سرش گرفت و
:گفت مگه همه اینا دعواها سر پول نیست؟ من میدمش
مضطرب بهش و بعد به اون پدر و پسر
نگاه کردم.
جیمین دسته چکم تو جیب تیشرت زیر پیرهنمه.. تو اون جیب
گذاشتم تا خیس نشه..
چي؟
گنگ نگاش کردم
واقعا دست چکش همراش بود؟
اونم تو جیب تیشرتش؟
نه..
یه جاش میلنگه. این
سرشو کج کرد و نگام کرد و گفت عزیزم ببخشید میدونم
قرار بود با اون پول بریم یه جاي دور..
گنگ و نفهمیده چشمامو باريك كردم
عميق و خيلي تلخ اروم گفت فقط میخوام بدونی من هیچ وقت بهت خیانت نکردم... اما بايد بري...باید به زندگیت ادامه
بدي..حتي
دیدگاه ها (۶)

ظهور ازدواج )( پارت ۳۷۲ فصل ۳ )اگه من نباشم و نیامناباور ده...

ظهور ازدواج )( پارت ۳۷۳ فصل ۳ )میمیرماگه چیزیش بشه میمیرمهق...

ظهور ازدواج )( پارت ۳۷۰ فصل ۳ )چشمامو ترسیده بستم و هق هق خي...

ظهور ازدواج )( پارت ۳۶۹ فصل ۳ )سرشو کج کرد سمتم.با اشك جمع ش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط