Kiss me
Kiss me
p 14
دکتر : همراه کیم ات
کوک: ب.بله
دکتر : ما بهتون گفتیم که نزارین بهشون حمله عصبی دست بده چون براشون مضره و الان ممکنه یه دو و سه ماهی تو کما باشه...
کوک: چ. چی دکتر لدفن یه کاری کنین خواهش میکنم ...( گریه )
دکتر : متاسفانه کاری از دستم بر نمیاد
کوک : ببین من بدون اون نمیتونم
واقعا نمیتونم بدون اون زندگی کنم .
دکتر : خودمم نگرانم و الان واقعا از دستم کاری بر نمیاد .
کوک: .... ( گریه )
راوی گلتون :::
این چند روز ، چند هفته کوک از بیمارستان بیرون نرفت تا شاید کسی که از ته دل بیدار شد اونجا باشه تا بتونه دوباره بهش برگرده ...
کوک ویو :
داشتم میرفتم تو اتاق ات که دیدم همه ی پرستارا با دکتر رفت تواتاقش در هم بست به ات شوک وارد میکردن وافعا ترسیده بودم اون لحظه بدترین از لحظات زندگیمه دیدم دکتر با خوشحالی ماسکشو کشیدم پایین و به همه خسته نباشین گفت دویدم سمت در .
کوک : د.دکتر چیشدددد
دکتر : حالشون خیلی خوب شده و اینکه این دفعه خیلی مواظبش باش ..
کوک : چشم مرسی
وقتی که دکتر رفت ، رفتم سمت اتاقش
ات از تخت پاشد پرید بغلم
ات : عییییییی کوکی دلم برات تنگ شده بود
کوک : هیشش اروم باش الان فعلا خوب نیستی باید استراحت کنی
ات : هی تو باید استحرات کنی پرستاره گفت خونه نرفتی
کوک : چطوری میتونم تنهات بزارم ها ؟؟
ات : الانم میریم خونه میخوابی فهمیدی ( جدی )
کوک : باشه خوشگله
فلش بک به خونه :::
کوک ویو :
وقتی رسیدیم خونه مستقیم رفتم رو تخت که ات کنارم دراز کشید دستمو گذاشتم دور کمرش و سرمو بردم تو گردنش دلم واسه عطر تنش تنگ شده بود ...
ات ویو :
وقتی رسیدیم کوک مستقیم رفت تو اتاق رفتم کنارش دراز کشیدم واقعا دلم واسش تنگ شده بود ......
لایک ۲۱ 🎻
p 14
دکتر : همراه کیم ات
کوک: ب.بله
دکتر : ما بهتون گفتیم که نزارین بهشون حمله عصبی دست بده چون براشون مضره و الان ممکنه یه دو و سه ماهی تو کما باشه...
کوک: چ. چی دکتر لدفن یه کاری کنین خواهش میکنم ...( گریه )
دکتر : متاسفانه کاری از دستم بر نمیاد
کوک : ببین من بدون اون نمیتونم
واقعا نمیتونم بدون اون زندگی کنم .
دکتر : خودمم نگرانم و الان واقعا از دستم کاری بر نمیاد .
کوک: .... ( گریه )
راوی گلتون :::
این چند روز ، چند هفته کوک از بیمارستان بیرون نرفت تا شاید کسی که از ته دل بیدار شد اونجا باشه تا بتونه دوباره بهش برگرده ...
کوک ویو :
داشتم میرفتم تو اتاق ات که دیدم همه ی پرستارا با دکتر رفت تواتاقش در هم بست به ات شوک وارد میکردن وافعا ترسیده بودم اون لحظه بدترین از لحظات زندگیمه دیدم دکتر با خوشحالی ماسکشو کشیدم پایین و به همه خسته نباشین گفت دویدم سمت در .
کوک : د.دکتر چیشدددد
دکتر : حالشون خیلی خوب شده و اینکه این دفعه خیلی مواظبش باش ..
کوک : چشم مرسی
وقتی که دکتر رفت ، رفتم سمت اتاقش
ات از تخت پاشد پرید بغلم
ات : عییییییی کوکی دلم برات تنگ شده بود
کوک : هیشش اروم باش الان فعلا خوب نیستی باید استراحت کنی
ات : هی تو باید استحرات کنی پرستاره گفت خونه نرفتی
کوک : چطوری میتونم تنهات بزارم ها ؟؟
ات : الانم میریم خونه میخوابی فهمیدی ( جدی )
کوک : باشه خوشگله
فلش بک به خونه :::
کوک ویو :
وقتی رسیدیم خونه مستقیم رفتم رو تخت که ات کنارم دراز کشید دستمو گذاشتم دور کمرش و سرمو بردم تو گردنش دلم واسه عطر تنش تنگ شده بود ...
ات ویو :
وقتی رسیدیم کوک مستقیم رفت تو اتاق رفتم کنارش دراز کشیدم واقعا دلم واسش تنگ شده بود ......
لایک ۲۱ 🎻
۱۲.۲k
۲۶ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.