پارت۳۴
#پارت۳۴
#رمان#رمان_عاشقانه#رمان_بزرگسال
_سلام عشقم خوبی
_عشقم کجایی
_پس کی میایی پیشم
_باباروفرستادم رفته خونه کسی نیس😜
_دلم واسه کلفتت یذره شده🙈
_اخ ب یادت خیس کردم اکتای
_الوووو
_جواب بدهه دیگ کی میایی پیشم
*****
دیگ طاقت دیدن پیامارونداشتم دستموبنددیوارکردم نیوافتم
خدایا نه بگودروغه بگوهمچین چیزی نیس
چرا چرا باهام بازی کردبامنی ک این همه سال باهاش زندگی کردم واسش وقت گذاشتم بی منت
لعنت بهت اکتای لعنت بهت ک بخاطرهوست این بازی کثیفوراه انداختی
گوشیوگذاشتم سرجاشوازاتاق زدم بیرون
بغضم بدشکست،صدای شکستن قلبموخیلی راحت شنیدم
چرا اینکاروکرد چررررااااا
هق هقم دل سنگم اب میکرد
نمیدونم چقد گریه کردم ک صدای اکتایوشنیدم
_نفسم من حاضرم
ازلقبی ک بهم میدادعقم گرفت
دلم پرازنفرت شد،جوابی ندادم ک اومدبادیدنم کمی جاخورداومدنشست کنارم رومبل
_چیزی شده ارمغان
خیره شدم توچشاشش بی هیچ حسی فقط نگاش کردم ک کوپ کرد
دستشواوردجلودستموگرفت ک بشدت پسش زدم
باچشای گردشده نگام کرد
_چت شدتویهوچرااینجوری شدی چشات دادمیزنه گریه کردی
باسردترین لحن ممکن گفتم _چیزی نیست بلندشوبریم
جاخورد اخماشوگشیدتوهم
_میگم چ مرگته چرا اینجوری شدی چرااینجوری نگام میکنی یه جوری سردوبی حس نگام میکنی انگارصدنسل باهات غریبه ام
باصدای بلندی ک خودمم تعجب کردم چ برسه ب اون دادزدم
_میگم چیزی نیست بلندشوبریم
بی حرف ازجاش پاشدازخونه زدبیرون دنبالش منم وسایلموبرداشتموزدم بیرون
رفتم سمت ماشین خودموسوارش شدم ک اومدزدبه شیشه
_مگه نمیریم ساری پس چرا اومدی نشستی اینجا
بااخم نگاش کردم
_نشستم توماشین دیگ توام بیابشین راه بیوافتیم نمیاییم ک میل خودته خواستی بامشین خودت بیا
باحرص اشکاری نشست توماشینوگفت
_خودت میدونی ماشینت یوقتاخاموش میشه اعتباری بهش نیس لج نکن بیا باماشین من بریم
آمپرچسبوندم یعنی دادزدم
_میخوای بیامیخوای نیابجهنم،فهمیدیم توپولت ازپاروبالامیرعه مابدبختوبیچاره ایم تونمایشگاه ماشین داری من یه ۲۰۶داغون،نمیخوادهی بزنی ب رومون
الانم میل خودته میایی بیانمیایی نیا نترس توراه نمیزارتمون انقدام داغون نیس
بادادی ک زدلال شدم
_خفه شوارمغان فقط خفه شو
نفسی کشیدواروم ترادامه داد
_مگه حرف من ماشینه حرف من لج بازیه توعه رفتار سردتوعه، تویه ساعت صدوهشتاد درجه تغییرکردی
چته کاری کردم ناراحت شی خب بگوبدونم
پوزخندی زدموچیزی نگفتم ک مشتی ب داشبوردزدوچیزی نگفت ماشینوروشن کردموراه افتادم خداروشکرخراب نشدوسط راه بی وقفه رانندگی میکردم اکتایم ک معلوم بودقهرکرده تخس ب روبه رو خیره شده بود
هه خیلی راحت بازیم داده لاشی بازی دراورده حالاطلبکارم هست
#رمان#رمان_عاشقانه#رمان_بزرگسال
_سلام عشقم خوبی
_عشقم کجایی
_پس کی میایی پیشم
_باباروفرستادم رفته خونه کسی نیس😜
_دلم واسه کلفتت یذره شده🙈
_اخ ب یادت خیس کردم اکتای
_الوووو
_جواب بدهه دیگ کی میایی پیشم
*****
دیگ طاقت دیدن پیامارونداشتم دستموبنددیوارکردم نیوافتم
خدایا نه بگودروغه بگوهمچین چیزی نیس
چرا چرا باهام بازی کردبامنی ک این همه سال باهاش زندگی کردم واسش وقت گذاشتم بی منت
لعنت بهت اکتای لعنت بهت ک بخاطرهوست این بازی کثیفوراه انداختی
گوشیوگذاشتم سرجاشوازاتاق زدم بیرون
بغضم بدشکست،صدای شکستن قلبموخیلی راحت شنیدم
چرا اینکاروکرد چررررااااا
هق هقم دل سنگم اب میکرد
نمیدونم چقد گریه کردم ک صدای اکتایوشنیدم
_نفسم من حاضرم
ازلقبی ک بهم میدادعقم گرفت
دلم پرازنفرت شد،جوابی ندادم ک اومدبادیدنم کمی جاخورداومدنشست کنارم رومبل
_چیزی شده ارمغان
خیره شدم توچشاشش بی هیچ حسی فقط نگاش کردم ک کوپ کرد
دستشواوردجلودستموگرفت ک بشدت پسش زدم
باچشای گردشده نگام کرد
_چت شدتویهوچرااینجوری شدی چشات دادمیزنه گریه کردی
باسردترین لحن ممکن گفتم _چیزی نیست بلندشوبریم
جاخورد اخماشوگشیدتوهم
_میگم چ مرگته چرا اینجوری شدی چرااینجوری نگام میکنی یه جوری سردوبی حس نگام میکنی انگارصدنسل باهات غریبه ام
باصدای بلندی ک خودمم تعجب کردم چ برسه ب اون دادزدم
_میگم چیزی نیست بلندشوبریم
بی حرف ازجاش پاشدازخونه زدبیرون دنبالش منم وسایلموبرداشتموزدم بیرون
رفتم سمت ماشین خودموسوارش شدم ک اومدزدبه شیشه
_مگه نمیریم ساری پس چرا اومدی نشستی اینجا
بااخم نگاش کردم
_نشستم توماشین دیگ توام بیابشین راه بیوافتیم نمیاییم ک میل خودته خواستی بامشین خودت بیا
باحرص اشکاری نشست توماشینوگفت
_خودت میدونی ماشینت یوقتاخاموش میشه اعتباری بهش نیس لج نکن بیا باماشین من بریم
آمپرچسبوندم یعنی دادزدم
_میخوای بیامیخوای نیابجهنم،فهمیدیم توپولت ازپاروبالامیرعه مابدبختوبیچاره ایم تونمایشگاه ماشین داری من یه ۲۰۶داغون،نمیخوادهی بزنی ب رومون
الانم میل خودته میایی بیانمیایی نیا نترس توراه نمیزارتمون انقدام داغون نیس
بادادی ک زدلال شدم
_خفه شوارمغان فقط خفه شو
نفسی کشیدواروم ترادامه داد
_مگه حرف من ماشینه حرف من لج بازیه توعه رفتار سردتوعه، تویه ساعت صدوهشتاد درجه تغییرکردی
چته کاری کردم ناراحت شی خب بگوبدونم
پوزخندی زدموچیزی نگفتم ک مشتی ب داشبوردزدوچیزی نگفت ماشینوروشن کردموراه افتادم خداروشکرخراب نشدوسط راه بی وقفه رانندگی میکردم اکتایم ک معلوم بودقهرکرده تخس ب روبه رو خیره شده بود
هه خیلی راحت بازیم داده لاشی بازی دراورده حالاطلبکارم هست
۷۷۷
۰۴ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.