cute and dark
cute and dark
part 1
با صدای آلارم گوشیم از خواب بیدار شدمو کش و قوسی به بدنم دادم..با نگاه کردن به ساعت برق از سرم پرید..دخترر..چرا انقدر دیر کذاشتی رو زنگگ،سریع سمت دستشویی رفتم و روتینمو انجام دادم،وقت نشد صبونه بخورم و با عجله از خونه بیرون رفتم..نزدیک مدرسه بودم که میچا زنگ زد
میسو«یاا میچااا..کلاس شروع شده نهه؟
میچا«اونی حالت خوبه؟امروز دانشگاه تعطیلهه..جمعست امروزز
با شنیدن این حرف سر جام خشک شدم و جیغی کشیدم ک کل مردم زل زدن بهم
میسو«اونیییی..
و زدم زیر گریه و مث بچه های دو ساله گریه میکردمم..
میسو«من اول صبی بیدار شدمم..اینهمه عجله کردمم..هیققق
میچا«اونی اصن یادته امروز قرار از پیش تعیین شده داشتیم؟ساعت 2 باید اونجا باشیماا
شتت..اینبار واقعا بدبخت شدم
میسو«ش.شت..اوکیی..
سریع قطع کردمو عین یه گربه شروع به دویدن کردم..انگار آب یخ ریختن رو سرم..داشتم میدوییدم که با ینفر برخورد کردم..من در قبالش بچه بودم پس سرمو بالا اوردم و با دیدن قیافش ترس برم داشت..امروز قطعا روز بدیه..بوداا..مگه من چیکار کردمم؟این برای کدوم گناهمهه؟بخاطر غیبتاییه ک پشت سرش کردمم؟آخه چرا باید بخورم به مین یونگی~~
یونگی«چشمم نداری نه؟
میسو«ب..ببخشید..من..باید برم
سریع رد شدم و در عین حال قلبم افتاده بود رو دستم..بعد چند مین رسیدم خونه..ساعت 9 بود پس کلی وقت داشتم..اول با نهایت ریلکسی تلویزیونو روشن کردم و با دیدن سریال مورد علاقم خرذوق شدم•-•
نشستم و با کلی ذوق نگاه میکردم ک موقع اعتراف پسره به دختره شد..از خوشحالی جیغ بلندی کشیدم..این دوتا خیلی بهم میاننن~
با صدای در سرمو عقب اوردم و با دیدن اوپا چشمام اندازه یه پفیلا شد
میسو«اوپاااا
مث میمون از روی مبل پریدم و سفت بغلش کردمم
+«یاا دختر چتهه..اون چه جیغی بود الان کشیدی؟اصلا چی میبینی دختر؟نگو که بازم مثبت هیجدهعه
میسو«یااا جیهوپیی..من دیگه بزرگممم..تازشمم..هیونگییی..میا و پونگ یو به هم رسیدنن(زوج سریالش میباشند)
جیهوپ«حالا خوبه واقعی نیست..اگه واقعی بود سکترو زده بودی که
لپشو بوسیدم و رفتم توی آشپرخونه
میسو«میخاستی بگی قهوه لطفا؟یکی نیست بیاد بگه برادر من اینجا کافه نیست
جیهوپ«خوب مغزمو میخونی خانم گارسون
میسو«یاعععع..اصن خودت قهوتو درست کنن..من باید آماده شممم
جیهوپ«فقط اگه بخای بری بار..آخرین بار یادم نمیره چجوری عین صگ میزدیم..
میسو«یادم نیار اون شب دارکو هیونگگ..اون شب بی دلیل عصبانی بودم ازتت
جیهوپ«دختره خیر سر میدونی 2 ماه طول کشید به مامان بابا اثبات کنم هیچکاری نکردم؟؟
میسو«سکوت رو ترجیح میدم ولی جدا بار نیست..قرار از پیش تعیین شدهست..
خوبه؟ادامه بدم؟💗✨
part 1
با صدای آلارم گوشیم از خواب بیدار شدمو کش و قوسی به بدنم دادم..با نگاه کردن به ساعت برق از سرم پرید..دخترر..چرا انقدر دیر کذاشتی رو زنگگ،سریع سمت دستشویی رفتم و روتینمو انجام دادم،وقت نشد صبونه بخورم و با عجله از خونه بیرون رفتم..نزدیک مدرسه بودم که میچا زنگ زد
میسو«یاا میچااا..کلاس شروع شده نهه؟
میچا«اونی حالت خوبه؟امروز دانشگاه تعطیلهه..جمعست امروزز
با شنیدن این حرف سر جام خشک شدم و جیغی کشیدم ک کل مردم زل زدن بهم
میسو«اونیییی..
و زدم زیر گریه و مث بچه های دو ساله گریه میکردمم..
میسو«من اول صبی بیدار شدمم..اینهمه عجله کردمم..هیققق
میچا«اونی اصن یادته امروز قرار از پیش تعیین شده داشتیم؟ساعت 2 باید اونجا باشیماا
شتت..اینبار واقعا بدبخت شدم
میسو«ش.شت..اوکیی..
سریع قطع کردمو عین یه گربه شروع به دویدن کردم..انگار آب یخ ریختن رو سرم..داشتم میدوییدم که با ینفر برخورد کردم..من در قبالش بچه بودم پس سرمو بالا اوردم و با دیدن قیافش ترس برم داشت..امروز قطعا روز بدیه..بوداا..مگه من چیکار کردمم؟این برای کدوم گناهمهه؟بخاطر غیبتاییه ک پشت سرش کردمم؟آخه چرا باید بخورم به مین یونگی~~
یونگی«چشمم نداری نه؟
میسو«ب..ببخشید..من..باید برم
سریع رد شدم و در عین حال قلبم افتاده بود رو دستم..بعد چند مین رسیدم خونه..ساعت 9 بود پس کلی وقت داشتم..اول با نهایت ریلکسی تلویزیونو روشن کردم و با دیدن سریال مورد علاقم خرذوق شدم•-•
نشستم و با کلی ذوق نگاه میکردم ک موقع اعتراف پسره به دختره شد..از خوشحالی جیغ بلندی کشیدم..این دوتا خیلی بهم میاننن~
با صدای در سرمو عقب اوردم و با دیدن اوپا چشمام اندازه یه پفیلا شد
میسو«اوپاااا
مث میمون از روی مبل پریدم و سفت بغلش کردمم
+«یاا دختر چتهه..اون چه جیغی بود الان کشیدی؟اصلا چی میبینی دختر؟نگو که بازم مثبت هیجدهعه
میسو«یااا جیهوپیی..من دیگه بزرگممم..تازشمم..هیونگییی..میا و پونگ یو به هم رسیدنن(زوج سریالش میباشند)
جیهوپ«حالا خوبه واقعی نیست..اگه واقعی بود سکترو زده بودی که
لپشو بوسیدم و رفتم توی آشپرخونه
میسو«میخاستی بگی قهوه لطفا؟یکی نیست بیاد بگه برادر من اینجا کافه نیست
جیهوپ«خوب مغزمو میخونی خانم گارسون
میسو«یاعععع..اصن خودت قهوتو درست کنن..من باید آماده شممم
جیهوپ«فقط اگه بخای بری بار..آخرین بار یادم نمیره چجوری عین صگ میزدیم..
میسو«یادم نیار اون شب دارکو هیونگگ..اون شب بی دلیل عصبانی بودم ازتت
جیهوپ«دختره خیر سر میدونی 2 ماه طول کشید به مامان بابا اثبات کنم هیچکاری نکردم؟؟
میسو«سکوت رو ترجیح میدم ولی جدا بار نیست..قرار از پیش تعیین شدهست..
خوبه؟ادامه بدم؟💗✨
۴.۵k
۲۳ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.