𝕡𝕒𝕣𝕥³²
𝕡𝕒𝕣𝕥³²
ویو ات
ساعت نزدیکای هفت بود و من کامل آماده شده بودم! یه لباس کیوت هم پاشیده بودم(عکس میزارم) و آرایش ملایمی کرده بودم و موهام رو هم همونطور ک ته دوست داره حالت دار دورم ریختم!
و رفتم پایین
ویو ته
چقدر خوردنی شده بود؛ اون موهاش خیلی قشنگ شده بود! هیف ک قرار بود تا چند دقیقه دیگه خراب بشه! دلم میخواست همینجا شروع کنم اما...
_اوکی بریم!
ویو ات
بعد۴۵مین رسیدیم!
از ماشین پیاده شدیم و وارد سالن شدیم!
همه جا با تم سفید و طلایی تزعین شده بود!
پدر تهیونگ نزدیک اومد و پیشونی منو ته رو بوسید! بعد دست مارو گرفت و به زبانی ک نفهمیدم ؛یه چیزایی گفت!
بعد ته گفت بله بعد دیدم همه دارن بهم نگاه میکنن!
_بگو دیگ
+چی باید بگم
_بگو بله
_بله
بعد اون، منو ته همو بوسیدیم و مجلس شروع شد!
چقدر عجیب بود!
همه مست ولو بودن و بعضیا ب اتاقا پناه میبردن!
تهیونگم مست کنارم نشسته بود!
برام عجیب بود ک با اون حالش چرا هیچ ریکشنی نداره؟
+ته خوبی؟
_اهم(مست)
+میشه بگی بابات اونجا چی گفت؟ و ما گفتیم بله؟
_(با نگاه های خمارش بهم نگاه کرد)بابام گفت ک شما قبول میکنین تا یه ماه دیگ برای من نوه بیارین ماهم قبول کردیم!(پوزخند)
+چیییی؟...من.....من....لطفا چرت و پرت نگو!
_چرت و پرت کجا بود! راستی راستی شدی مامان بچم
+من بچه نمیارم!
_مگ دست خودته!(پوزخند)
اومد دستمو بکشه ک یه نفر بهش گفت باید بره پیش پدرش
_هعیی همینجا بمون تا برگردم!
ازش میترسیدم من نمیخوام مامان بچش بشم! بعد این همه مدت من حتی از کارش هم خبر ندارم! معلوم نیس بعد اینکه براش بجه بیارم چه اتفاقی بیوفته! اون هنوزم اون ته گذشتس!
سریع خودمو جمع کردم و خروجی در رو گرفتم ک برم ولی همه بهم نگاه میکردن و اینطوری نمیشد رفت!
پس رفتم و یه شنل سفید پیدا کردم انداختم رو تنم و زدم بیرون!
توی راه:
آخه احمق الان زدم بیرون کدوم گوری برم؟ هقق! چقدر بدبختم! بعد اون ماجرا من دیگ نونا رو هم ندارم! هقق چرا ب حرفای نونا گوش ندادم؟
شـرایـط
لایک30
کامنت ۴۴
اگهـ مـیـ خـوایـ ادامـشـو بـخـونـی لـایـکـ کـنـ بـیـبـ🍷🖤
#فیک
#ات
#ته
#کمکمکنید
#پارت
#هیونجین
#لایک
#ادمین
#بیتیاس
#کوک
#نونا
#فلیکس
ویو ات
ساعت نزدیکای هفت بود و من کامل آماده شده بودم! یه لباس کیوت هم پاشیده بودم(عکس میزارم) و آرایش ملایمی کرده بودم و موهام رو هم همونطور ک ته دوست داره حالت دار دورم ریختم!
و رفتم پایین
ویو ته
چقدر خوردنی شده بود؛ اون موهاش خیلی قشنگ شده بود! هیف ک قرار بود تا چند دقیقه دیگه خراب بشه! دلم میخواست همینجا شروع کنم اما...
_اوکی بریم!
ویو ات
بعد۴۵مین رسیدیم!
از ماشین پیاده شدیم و وارد سالن شدیم!
همه جا با تم سفید و طلایی تزعین شده بود!
پدر تهیونگ نزدیک اومد و پیشونی منو ته رو بوسید! بعد دست مارو گرفت و به زبانی ک نفهمیدم ؛یه چیزایی گفت!
بعد ته گفت بله بعد دیدم همه دارن بهم نگاه میکنن!
_بگو دیگ
+چی باید بگم
_بگو بله
_بله
بعد اون، منو ته همو بوسیدیم و مجلس شروع شد!
چقدر عجیب بود!
همه مست ولو بودن و بعضیا ب اتاقا پناه میبردن!
تهیونگم مست کنارم نشسته بود!
برام عجیب بود ک با اون حالش چرا هیچ ریکشنی نداره؟
+ته خوبی؟
_اهم(مست)
+میشه بگی بابات اونجا چی گفت؟ و ما گفتیم بله؟
_(با نگاه های خمارش بهم نگاه کرد)بابام گفت ک شما قبول میکنین تا یه ماه دیگ برای من نوه بیارین ماهم قبول کردیم!(پوزخند)
+چیییی؟...من.....من....لطفا چرت و پرت نگو!
_چرت و پرت کجا بود! راستی راستی شدی مامان بچم
+من بچه نمیارم!
_مگ دست خودته!(پوزخند)
اومد دستمو بکشه ک یه نفر بهش گفت باید بره پیش پدرش
_هعیی همینجا بمون تا برگردم!
ازش میترسیدم من نمیخوام مامان بچش بشم! بعد این همه مدت من حتی از کارش هم خبر ندارم! معلوم نیس بعد اینکه براش بجه بیارم چه اتفاقی بیوفته! اون هنوزم اون ته گذشتس!
سریع خودمو جمع کردم و خروجی در رو گرفتم ک برم ولی همه بهم نگاه میکردن و اینطوری نمیشد رفت!
پس رفتم و یه شنل سفید پیدا کردم انداختم رو تنم و زدم بیرون!
توی راه:
آخه احمق الان زدم بیرون کدوم گوری برم؟ هقق! چقدر بدبختم! بعد اون ماجرا من دیگ نونا رو هم ندارم! هقق چرا ب حرفای نونا گوش ندادم؟
شـرایـط
لایک30
کامنت ۴۴
اگهـ مـیـ خـوایـ ادامـشـو بـخـونـی لـایـکـ کـنـ بـیـبـ🍷🖤
#فیک
#ات
#ته
#کمکمکنید
#پارت
#هیونجین
#لایک
#ادمین
#بیتیاس
#کوک
#نونا
#فلیکس
۲۰.۹k
۰۴ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.