پارت دوم
پارت دوم
ویو ته
من از اولین روزی که ات رو دیدم عاشقش شدم وقتی برای اولین بار اونو دیدم پونزده سالش بود چشم های سبز کشیده و موهای بلند لخت مشکی و لب های قلبی قرمز
اون خیلی زیبا و کوچولو بود این عشقی که من نسبت به او داشتم هیچوقت تموم نمیشد تو این دو سال از دور همیشه مواظبش بودم و از دور تماشاش میکردم
دیشب برای اولین بار لم...سش کردم اون خیلی زیبا بود ولی از یه طرفم پشیمون بودم چون بدون خواسته ی خودش این کار رو کردم میترسم ازم متنفر بشه ولی من خیلی دوسش دارم و براش همه کار میکنم
ویو ات
کل شب رو گریه کردم گریم اصلا بند نمیومد اون دیشب بهم تجا....وز کرد من کلی بهش التماس کردم ولی اون کار خودشو کرد اون دخترو...نگیمو ازم گرفت
تقریبا ساعت ۵بود از درد داشتم میمردم جوری که ارباب بیدار نشه از تخت بلند شدم و با قدم های آروم طوری که کسی بیدار نشه رفتم سمت اتاقم در رو قفل کردم و رفتم حموم آب گرم رو باز کردم و رفتم زیرش تا جایی که تونستم گریه کردم هم از کاری که باهام کرد هم از شدت درد
حدود یه ساعت بعد از حموم درومدم و لباس هامو پوشیدم و بعد خوابیدم
با صدای آجوما از خواب بیدار شدم ولی بازم درد داشتم وقتی نتونستم بلند بشم با صدای بلندی گریه کردم که آجوما اومد پیشم اون زن مهربونی بود خیلی دوستش داشتم
آجوما:دخترم چیشده چرا گریه میکنی
ات:آجوما (با گریه )
آجوما :دخترم چیشده تعریف کن
ات:کل قضیه رو به آجوما تعریف کردم
آجوما :دخترم من با ارباب حرف میزنم تو امروز رو استراحت کن و کاری هم انجام نده من خودم حلش میکنم
ات:خیلی ممنون آجوما خیلی دوست دارم مثل مادرم میمونی
آجوما:تو هم مثل دخترم میمونی الان نگران نباش و استراحت کن من خودم با ارباب حل میکنم
ات:باشه ممنون
و بعد آجوما رفت
درد داشتم اونم خیلی اصلا نمیتونستم تکون بخورم بازم گریم گرفت بازم با یاد آوری دیشب گریم شدت گرفت چرا چرا من این همه بدبختم
باز باهمین فکر ها خوابم برد
پایان پارت دوم
ویو ته
من از اولین روزی که ات رو دیدم عاشقش شدم وقتی برای اولین بار اونو دیدم پونزده سالش بود چشم های سبز کشیده و موهای بلند لخت مشکی و لب های قلبی قرمز
اون خیلی زیبا و کوچولو بود این عشقی که من نسبت به او داشتم هیچوقت تموم نمیشد تو این دو سال از دور همیشه مواظبش بودم و از دور تماشاش میکردم
دیشب برای اولین بار لم...سش کردم اون خیلی زیبا بود ولی از یه طرفم پشیمون بودم چون بدون خواسته ی خودش این کار رو کردم میترسم ازم متنفر بشه ولی من خیلی دوسش دارم و براش همه کار میکنم
ویو ات
کل شب رو گریه کردم گریم اصلا بند نمیومد اون دیشب بهم تجا....وز کرد من کلی بهش التماس کردم ولی اون کار خودشو کرد اون دخترو...نگیمو ازم گرفت
تقریبا ساعت ۵بود از درد داشتم میمردم جوری که ارباب بیدار نشه از تخت بلند شدم و با قدم های آروم طوری که کسی بیدار نشه رفتم سمت اتاقم در رو قفل کردم و رفتم حموم آب گرم رو باز کردم و رفتم زیرش تا جایی که تونستم گریه کردم هم از کاری که باهام کرد هم از شدت درد
حدود یه ساعت بعد از حموم درومدم و لباس هامو پوشیدم و بعد خوابیدم
با صدای آجوما از خواب بیدار شدم ولی بازم درد داشتم وقتی نتونستم بلند بشم با صدای بلندی گریه کردم که آجوما اومد پیشم اون زن مهربونی بود خیلی دوستش داشتم
آجوما:دخترم چیشده چرا گریه میکنی
ات:آجوما (با گریه )
آجوما :دخترم چیشده تعریف کن
ات:کل قضیه رو به آجوما تعریف کردم
آجوما :دخترم من با ارباب حرف میزنم تو امروز رو استراحت کن و کاری هم انجام نده من خودم حلش میکنم
ات:خیلی ممنون آجوما خیلی دوست دارم مثل مادرم میمونی
آجوما:تو هم مثل دخترم میمونی الان نگران نباش و استراحت کن من خودم با ارباب حل میکنم
ات:باشه ممنون
و بعد آجوما رفت
درد داشتم اونم خیلی اصلا نمیتونستم تکون بخورم بازم گریم گرفت بازم با یاد آوری دیشب گریم شدت گرفت چرا چرا من این همه بدبختم
باز باهمین فکر ها خوابم برد
پایان پارت دوم
۹.۱k
۱۲ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.