چشماش قشنگ بود

چشماش قشنگ بود
مثل یه مرداب
من دیوونه ی نگاهش بودم
قایقمو برداشتم و
رفتم توو مرداب
پارو زدم پارو زدم پارو زدم تا رسیدم 
وسط مرداب
دوست داشتم غرق شم
چون بهترین جای دنیا بودم
منتظر بودم منو غرق کنه
چشماشو بست
هیچی ندیدم
غرق شدم
چشماشو باز کرد و جنازنمو پس داد
چشماش مرداب بود

#امیرحسین_ضیائیان_مفید
دیدگاه ها (۱۸)

روزی هزار باربرای خودتان بنویسید «عزت نفس»!روی آینه، کف دست،...

بیایید حداقل با خودمان صادق باشیم !اینکه ما را پس میزنند و ب...

بستن چشم هایت چیزی را تغییر نمی دهد. هیچ چیز فقط به خاطر این...

آدم از فرداش خبر نداره،یه روز به خودت میای و می‌بینی،دلت می‌...

فرار من

پارت ۲۵ فیک دور اما آشنا

تکپارتی درخواستی از کوک

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط