P2
خانم کیم : زودباش (باداد)
سعی کردم خونسردی خودم رو حفظ کنم ، دستکش رو از دستم درآوردم و انداختمش توی ظرف شویی بعدم سریع با قدم های تند از کنار خانم کیم گذشتم . پسره ی عوضی اصلا حقش بود ، انگار اون موقعه که اون داشت منو مسخره میکرد همه کور بودن ، از این همه بی عدالتی تو این خراب شده خسته شدم و از اینکه هیچ کاری نمیتونم بکنم ناراحت بودم و فقط آرزو میکردم زودتر به سن قانونی برسم و از این جا برم ، رفتم توی حیاط و به انباری ها نگاهی انداختم زیادتر از اون چیزی بود که انتظار میرفت اما تعجبی هم نداشت که حیاط به این بزرگی این همه انباری داشته باشه .... نفس عمیقی کشیدم و از انتهای حیاط شروع کردم ، در انباری رو گرفتم و خواستم بازش کنم اما هیچ تکونی نخورد و باز نشد ، چون خیلی وقت بود کسی به اینجا سر نزده درش خیلی سخت باز میشد انگار چفت شده بود ، باهر دو دستم در انباری رو گرفتم و محکم کشیدم سمت خودم که با باز شدنش باعث شد پرت شم زمین و گرد و غباری که از توی انباری بیرون اومد باعث تند سرفه کردنم شد ، تند تند سرفه کردم و با دستم گرد و غبار رو کنار زدم بعدم وسایلی که تو انباری بود رو هل دادم کنار و وارد انباری شدم ، نگاهی بهش کردم و دستام رو کنار پهلوم گذاشتم .... نفس عمیقی کشیدم و شروع کردم به تمیز کردن انباری .
تقریبا این دیگه اخرین انباری بود ، کم کم کل انباری رو تمیز کردم و لباسم که کلی خاکی بود رو تکوندم .... خواستم از توی انباری بیام بیرون که یه جعبه نظرم رو بدجور به خودش جلب کرد ، روی جعبه نوشته بود (دست نزنید) (Don't touch) اما متاسفانه مغز من اینو برعکس ترجمه میکرد (دست بزنید) .
با کنجکاوی رفتم سمت جعبه و درش رو باز کردم ، انگار چندتا پرونده توش بود ، پرونده اولی رو کشیدم بیرون و خاک روش رو زدم کنار ، بازش کردم که چشمم به نوشته هاش دوخته شد .
(کیم بو یونگ) مرگ به علت دعوا در اثر قلدری
بستمش و دومی رو کشیدم بیرون ، سریع خاک روش رو زدم کنار و بازش کردم .
(پارک مین یونگ) مرگ به علت خودکشی در پرورشگاه دونگ کیونگ .
(دونگ کیونگ) همچین پرورشگاهی در کره وجود ندارد و ساختگی است .
سعی کردم خونسردی خودم رو حفظ کنم ، دستکش رو از دستم درآوردم و انداختمش توی ظرف شویی بعدم سریع با قدم های تند از کنار خانم کیم گذشتم . پسره ی عوضی اصلا حقش بود ، انگار اون موقعه که اون داشت منو مسخره میکرد همه کور بودن ، از این همه بی عدالتی تو این خراب شده خسته شدم و از اینکه هیچ کاری نمیتونم بکنم ناراحت بودم و فقط آرزو میکردم زودتر به سن قانونی برسم و از این جا برم ، رفتم توی حیاط و به انباری ها نگاهی انداختم زیادتر از اون چیزی بود که انتظار میرفت اما تعجبی هم نداشت که حیاط به این بزرگی این همه انباری داشته باشه .... نفس عمیقی کشیدم و از انتهای حیاط شروع کردم ، در انباری رو گرفتم و خواستم بازش کنم اما هیچ تکونی نخورد و باز نشد ، چون خیلی وقت بود کسی به اینجا سر نزده درش خیلی سخت باز میشد انگار چفت شده بود ، باهر دو دستم در انباری رو گرفتم و محکم کشیدم سمت خودم که با باز شدنش باعث شد پرت شم زمین و گرد و غباری که از توی انباری بیرون اومد باعث تند سرفه کردنم شد ، تند تند سرفه کردم و با دستم گرد و غبار رو کنار زدم بعدم وسایلی که تو انباری بود رو هل دادم کنار و وارد انباری شدم ، نگاهی بهش کردم و دستام رو کنار پهلوم گذاشتم .... نفس عمیقی کشیدم و شروع کردم به تمیز کردن انباری .
تقریبا این دیگه اخرین انباری بود ، کم کم کل انباری رو تمیز کردم و لباسم که کلی خاکی بود رو تکوندم .... خواستم از توی انباری بیام بیرون که یه جعبه نظرم رو بدجور به خودش جلب کرد ، روی جعبه نوشته بود (دست نزنید) (Don't touch) اما متاسفانه مغز من اینو برعکس ترجمه میکرد (دست بزنید) .
با کنجکاوی رفتم سمت جعبه و درش رو باز کردم ، انگار چندتا پرونده توش بود ، پرونده اولی رو کشیدم بیرون و خاک روش رو زدم کنار ، بازش کردم که چشمم به نوشته هاش دوخته شد .
(کیم بو یونگ) مرگ به علت دعوا در اثر قلدری
بستمش و دومی رو کشیدم بیرون ، سریع خاک روش رو زدم کنار و بازش کردم .
(پارک مین یونگ) مرگ به علت خودکشی در پرورشگاه دونگ کیونگ .
(دونگ کیونگ) همچین پرورشگاهی در کره وجود ندارد و ساختگی است .
۴.۵k
۲۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.